بریدههایی از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
۳٫۵
(۴۳)
من دلم میخواهد
که ببارم از آن ابر بزرگ
من دلم میخواهد
که بگویم نه نه نه نه
Tamim Nazari
و سرانجام، تو در فنجانی چای فروخواهی رفت
مثل قایق در گرداب
ودر اعماق افق، چیزی جز دود غلیظ سیگار
و خطوط نامفهوم نخواهی دید
Tamim Nazari
در تمام طول تاریکی
ماه در مهتابی شعله میکشید
ماه
دل تنهایی شب خود بود
داشت در بغض طلائی رنگش میترکید
Tamim Nazari
در تمام طول تاریکی
سیرسیرکها فریاد زدند:
«ماه،ای ماه بزرگ»
Tamim Nazari
می توان همچون عروسکهای کوکی بود
با دو چشم شیشهای دنیای خود را دید
می توان در جعبهای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
می توان با هر فشار هرزۀ دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت
«آه» من بسیار خوشبختم
Tamim Nazari
می توان بر جای باقی ماند
در کنار پرده، اما کور، اما کر
می توان فریاد زد
با صدایی سخت کاذب، سخت بیگانه
«دوست میدارم»
Tamim Nazari
بیش از اینها، آه، آری
بیش از اینها میتوان خاموش ماند
می توان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بی رَنگ بر قالی
در خطی موهوم بر دیوار
Tamim Nazari
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعههای ساکت متروک
در دل این خانههای خالی دلگیر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...
Tamim Nazari
عشق چون در سینهام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
Tamim Nazari
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
Tamim Nazari
چشم خود را دیدم
چون رطیلی سنگین
خشک میشد در کف، در زردی، در خفقان
داشتم با همه جنبش هایم
مثل آبی راکد
ته نشین میشدم آرام آرام
داشتم
لرد میبستم در گودالم
Tamim Nazari
در خیابان وحشت زدۀ تاریک
یک نفر گوئی قلبش را
مثل حجمی فاسد
زیر پا له کرد
Tamim Nazari
براو ببخشائید
براو که گاهگاه
پیوند دردناک وجودش را
با آبهای راکد
و حفرههای خالی از یاد میبرد
و ابلهانه میپندارد
که حق زیستن دارد
بر او ببخشائید
Tamim Nazari
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانۀ باد؟
کجاست خانۀ باد؟
Tamim Nazari
افسوس، ما خوشبخت وآرامیم
افسوس، ما دلتنگ و خاموشیم
خوشبخت، زیرا دوست میداریم
دلتنگ، زیرا عشق نفرینیست
Tamim Nazari
ما برزمینی هرزه روئیدیم
ما بر زمینی هرزه میباریم
ما «هیچ» را در راهها دیدیم
Tamim Nazari
«در اضطراب دستهای پر،
آرامش دستان خالی نیست
خاموشی ویرانهها زیباست»
این را زنی در آبها میخواند
در آبهای سبز تابستان
Tamim Nazari
تنها تر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
درآبهای سبز تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پائیزی
Tamim Nazari
در سایه ها، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش میکنی؟
Tamim Nazari
امشب به قصۀ دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
چون سنگها صدای مرا گوش میکنی
سنگی و ناشنیده فراموش میکنی
Tamim Nazari
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان