بریدههایی از کتاب هر دو در نهایت می میرند
۴٫۰
(۹۴۱)
نمیتوانم به تو بگویم که چگونه بدون من، زنده بمانی. نمیتوانم بگویم چگونه برایم عزاداری کنی. نمیتوانم تو را قانع کنم که اگر سالگرد مرگم را فراموش کردی یا حتی اگر روزها و هفتهها گذشت و یادی از من نکردی، عذاب وجدان نداشته باشی.
اما دلم میخواهد تو زندگی کنی.
رها
از خیابان میگذرم، اما این بار، دستی نیست که من را نگه دارد.
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
نمیتوانم به تو بگویم که چگونه بدون من، زنده بمانی. نمیتوانم بگویم چگونه برایم عزاداری کنی. نمیتوانم تو را قانع کنم که اگر سالگرد مرگم را فراموش کردی یا حتی اگر روزها و هفتهها گذشت و یادی از من نکردی، عذاب وجدان نداشته باشی.
اما دلم میخواهد تو زندگی کنی.
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
سعی نکرده بودم روزهایی را که روز آخرم نبود بیمحابا زندگی کنم. تمام آن دیروزها را تلف کردم و حالا، دیگر فردایی برایم نمانده است.
کاربر ۱۹۲۰۹۴۰
زندگی را نباید تنها زندگی کرد، حتی در روز آخر.
رها
زندگی را نباید تنها زندگی کرد، حتی در روز آخر.
رها
"آخرین پیام من اینه: کسایی رو که دوستشون دارین پیدا کنین و جوری زندگی کنین که انگار هر روز خودش یه زندگی تازه است.
سوگندم👽
کف دستم را روی سنگ قبرش گذاشتم و این نزدیکترین احساسی بود که به گرفتن دستش داشتم. "مامان، به نظرت، چون اینجا هیچ وقت فرصتش رو پیدا نکردم، میتونم اون بالا، معنای عشق رو تجربه کنم؟"
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
کف دستم را روی سنگ قبرش گذاشتم و این نزدیکترین احساسی بود که به گرفتن دستش داشتم. "مامان، به نظرت، چون اینجا هیچ وقت فرصتش رو پیدا نکردم، میتونم اون بالا، معنای عشق رو تجربه کنم؟"
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
باید کاری بیشتر از تماشای مستندهای جاهای دیدنی، در زندگیام، انجام میدادم.
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
عینکش را در آورد و اجازه داد مالکوم و میز پلیس روبهرویشان تیره و تار شوند. عادت داشت هر چند وقت یک بار، این کار را انجام دهد. برای همین، همه میدانستند که این کارش بهمعنای آن است که میخواهد از دنیا و اتفاقات اطرافش، وقت استراحتی بگیرد.
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
انگار که دنیا همون بلاهایی رو سر آدمهای خوبش میآره که سر آدمبدهاش هم میآره
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
همان جایی که زندگی میکرد مُرد، در تختخوابش.
چه زندگی مزخرفی.
رها
فقط تلاش میکنم که محکم به نظر بیایم، اما محکم نیستم
رها
بابا در مغزم فرو کرده بود که باید وانمود کنم شخصیت اصلی داستانی هستم که در آن هیچ اتفاق بدی نمیافتد، مخصوصاً مرگ. چون قهرمان همیشه زنده میماند تا در مواقع لزوم، همه را نجات دهد.
elham1395
مهم نیست چند بار چپ و راستمان را نگاه کنیم. مهم نیست بهخاطر ترس به چتربازی نرویم، هر چند بهمعنای آن باشد که هرگز فرصت پرواز مثل اَبَرقهرمانهای محبوبم را پیدا نکنیم. مهم نیست موقع عبور از کنار دار و دستههای خلافکار در محلهای بد، سرمان را پایین بگیریم.
مهم نیست چگونه زندگی کنیم، هر دو، در نهایت، میمیریم.
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
از زندگیتان بگویید: از اتفاقی نجات پیدا کردم که نباید.
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
بابا میگفت خداحافظی ممکنترین غیرممکن است. چون هیچ وقت دلت نمیخواهد به زبان بیاوریاش، اما احمقانه است که وقتی فرصتش را داری، از آن استفاده نکنی.
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
صدای عزاداری عزیزانم، قبل از مرگم، تنم را میلرزاند.
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
به نظرم، بیشترین چیزی که دلم برایش تنگ شود فرصتهای ازدسترفته برای واقعاً زندگی کردنِ زندگیام باشد
m.mah
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان