بریدههایی از کتاب هر دو در نهایت می میرند
۴٫۰
(۹۳۹)
اولین زندگی پس از مرگ درست زمانی شروع میشه که قاصد مرگیها به ما میگن؛ اینجوری میتونیم از آخرین روز زندگیمون، نهایت استفاده رو ببریم و فکر کنیم الکی مثلاً زندهایم. بعد، وارد زندگی پس از مرگ بعدی و نهاییمون میشیم، بدون اینکه هیچ حسرتی داشته باشیم. متوجه منظورم میشی؟"
Parisa
بابا میگفت خداحافظی ممکنترین غیرممکن است. چون هیچ وقت دلت نمیخواهد به زبان بیاوریاش، اما احمقانه است که وقتی فرصتش را داری، از آن استفاده نکنی.
dark soul
زندگی قبل از مردن.
nasim
هیچ کس نمیخواهد بمیرد. حتی کسانی که میخواهند به بهشت بروند هم حاضر نیستند بمیرند. با این حال، مرگ مقصد مشترک همهٔ ماست. هیچ کس تاکنون نتوانسته از چنگ آن فرار کند و باید هم اینگونه باشد، چون مرگ به احتمال خیلی زیاد، بهترین ابداع زندگی بشر است. مرگ سفیر تغییر و تحول است. کهنگی را از میان میبرد و تازگی را جایگزین میکند.
مهدی
مهم نیست چگونه زندگی کنیم، هر دو، در نهایت، میمیریم.
Arisa
"آخرین پیام من اینه: کسایی رو که دوستشون دارین پیدا کنین و جوری زندگی کنین که انگار هر روز خودش یه زندگی تازه است."
ahmad
معمولاً، اوضاع قبل از آنکه بهتر شود، بدتر میشود
ahmad
بابا میگفت خداحافظی ممکنترین غیرممکن است. چون هیچ وقت دلت نمیخواهد به زبان بیاوریاش، اما احمقانه است که وقتی فرصتش را داری، از آن استفاده نکنی.
Yasaman Mozhdehbakhsh
جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتیها برای آن ساخته شده باشند
HAD!S
زندگی را نباید تنها زندگی کرد، حتی در روز آخر.
|ݐ.الف
متیو پرسید: "بعدش، چی شد؟"
گفتم: "لازم نیست همهٔ جزئیات رو بدونی، بعید میدونم دلت بخواد. شاید بهتر باشه نشنویشون."
"اگه قراره توی دل تو بمونه و بارش رو روی دوشت بکشی، منم میخوام کمکت کنم."
Mahi
باید زندگی بعد از مرگ وجود داشته باشه، روف. چون این تنها چیزیه که مردن جوونهایی مثل ما رو توجیه میکنه.
شیوا
مهم نیست چه انتخابی بکنیم ـ تکی یا با هم ـ نقطهٔ پایان ما مشخص است. مهم نیست چند بار چپ و راستمان را نگاه کنیم. مهم نیست بهخاطر ترس به چتربازی نرویم، هر چند بهمعنای آن باشد که هرگز فرصت پرواز مثل اَبَرقهرمانهای محبوبم را پیدا نکنیم. مهم نیست موقع عبور از کنار دار و دستههای خلافکار در محلهای بد، سرمان را پایین بگیریم.
مهم نیست چگونه زندگی کنیم، هر دو، در نهایت، میمیریم.
Fatemeh Sarlak
زندگی را نباید تنها زندگی کرد، حتی در روز آخر.
AS4438
تو تنها شانس پنی برای خوشبخت شدن توی دنیایی هستی که پر از آرزوهای بیارزشه و هیچ تضمینی برای هیچی وجود نداره و توش پاداشی به آدمهایی که کار اشتباهی نکردن تعلق نمیگیره. انگار که دنیا همون بلاهایی رو سر آدمهای خوبش میآره که سر آدمبدهاش هم میآره،
AS4438
گاهی وقتها، حقیقت رازی است که آن را از خودت هم مخفی میکنی، چراکه زندگی با یک دروغ، سادهتر است.
Márma
من این اواخر، حسابی خرابکاری کرده بودم، اما در مجموع، آدم خوبی بودم. اگر آدم بدی بودم، مالکوم و تاگو کنارم نمیماندند یا اگر عوضی بودم، ایمی با من دوست نمیشد.
آنها الآن نمیتوانستند با من باشند، اما این بهمعنای آن نبود که من هم باید تنها میماندم.
واقعاً دلم نمیخواست تنها بمانم.
Sana Del
میدانست که دلش میخواهد برای یک بار هم که شده، در زندگی، برای خودش، احترام و عزتنفس قائل شود.
غزل
نمیتوانم همینطور بنشینم و برای آینده، رؤیاپردازی کنم. باید خطر کنم و آیندهٔ دلخواهم را بسازم.
غزل
بابا میگفت خداحافظی ممکنترین غیرممکن است. چون هیچ وقت دلت نمیخواهد به زبان بیاوریاش، اما احمقانه است که وقتی فرصتش را داری، از آن استفاده نکنی. در مراسم ختمم، بهم خیانت شد، چون کسی به مراسم آمد که نباید میآمد.
saba
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان