نمیخواهم بگذارم که بشکنم
Amaya:) ~
شجاعت ترک کردن خانهاش را داشت
Amaya:) ~
"این کار رو با خودت نکن!"
Amaya:) ~
نمیخواستم هیچ کداممان را ناامید کنم
Amaya:) ~
مهم نیست چگونه زندگی کنیم، هر دو، در نهایت، میمیریم
Amaya:) ~
که بهتره زنده باشی و بگی کاش مُرده بودم تا اینکه در حال مردن باشی و آرزو کنی کاش تا ابد زنده بمونی
Amaya:) ~
"مگه گوشته که تاریخ مصرف داشته باشه؟ اونم یه انسانه!"
Amaya:) ~
دیروزها را تلف کردم و حالا، دیگر فردایی برایم نمانده است
Amaya:) ~
به همین سادگی، آخرین امیدم نابود شد.
Amaya:) ~
و نمیتوانستم بیشتر از این، از اتفاقی که قرار بود امروز برایم بیفتد دوری کنم.
Amaya:) ~
که بهتره زنده باشی و بگی کاش مُرده بودم تا اینکه در حال مردن باشی و آرزو کنی کاش تا ابد زنده بمونی
Amaya:) ~
جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتیها برای آن ساخته شده باشند.
Amaya:) ~
از خیابان میگذرم، اما این بار، دستی نیست که من را نگه دارد.
soniya
شاید یه روز زندگی کردن بهتر از یه عمر زنده موندنِ اشتباه باشه.
soniya
تمام زندگیها درس نیست، اما در هر زندگی، درسهایی وجود دارد.
soniya
کسایی رو که دوستشون دارین پیدا کنین و جوری زندگی کنین که انگار هر روز خودش یه زندگی تازه است.
soniya
هیچ کس برای همیشه به زندگی ادامه نمیدهد، اما میراثی که از خودمان به جا میگذاریم ما را برای دیگران زنده نگه میدارد.
soniya
همهٔ ما پایان خودمان را داشتیم.
soniya
هیچ کس نمیخواهد بمیرد. حتی کسانی که میخواهند به بهشت بروند هم حاضر نیستند بمیرند. با این حال، مرگ مقصد مشترک همهٔ ماست. هیچ کس تاکنون نتوانسته از چنگ آن فرار کند و باید هم اینگونه باشد، چون مرگ به احتمال خیلی زیاد، بهترین ابداع زندگی بشر است. مرگ سفیر تغییر و تحول است. کهنگی را از میان میبرد و تازگی را جایگزین میکند.
soniya
بعضی خطر کردنها ارزشش رو داره
soniya