بریدههایی از کتاب مارکس و آزادی
۳٫۸
(۱۴)
بنابراین، از بین رفتن مالکیت خصوصی به معنای رهایی کامل حواس و خصلتهای انسانی است؛ این رهایی دقیقاً به این علت رهایی است که این حواس و خصلتها، هم از لحاظ عینی و هم از لحاظ ذهنی، انسانی شدهاند.
mj94
اینکه مارکس نظامی اجتماعی را رد میکند که در سطح نظری بر طبل فردگرایی میکوبد، اما در عمل زن و مرد را به واحدهای قابل مبادلهٔ ناشناس تقلیل میدهد، به این دلیل است که برای فرد ارزش بسیاری قائل است.
mj94
مسئله این است که برای او اخلاقیات در واقع در این فرایند آشکارشدن ظرفیتها و نیروهای خلاقانهٔ ما نهفته است، نه در قانونی که بالاتر از آن قرار داده شده است یا مجموعه اهدافی متعالی که فراتر از آن قرار دارند.
mj94
فرد خودِ هستی اجتماعی است
mj94
آگاهی تعینبخش زندگی نیست، این زندگی است که تعینبخش آگاهی است.
mj94
در یک کلام، بورژوازی استثمار عریان، بیشرمانه، مستقیم و بیرحمانه را جایگزین استثماری کرده است که در پوشش موهومات مذهبی و سیاسی رخ میداد
mj94
-جهان واقعی- همواره به نحوی از اندیشهای که سعی دارد آن را در بر بگیرد پیشی میگیرد
mj94
تولید اندیشهها، تصورات و آگاهی در وهلهٔ اول رابطهای مستقیم با فعالیتهای مادی و مراودات مادی انسانها، و زبانِ زندگیِ واقعی دارد.
mj94
نزد مارکس، همچون دیگر رادیکالهای رمانتیک، موجودیتِ بشر هیچ هدفی غایی، جز تکاملِ خودخرسندساز ندارد یا نباید داشته باشد:
متین
پس بشریت صرفاً محصول تعینیافتهٔ شرایط مادیِ خویش نیست؛ اگر اینطور بود مارکس چطور میتوانست امیدوار باشد که بشریت روزی این شرایط را تغییر خواهد داد؟ مارکس ماتریالیستی "مکانیکی" مانند تامس هابز نیست که آگاهی را تنها انعکاسی از شرایط محیطی در نظر بگیرد، او ماتریالیستی تاریخی است، از این منظر که میخواهد ریشه، مشخصه و کارکرد اندیشهها را بر مبنای شرایط تاریخی که بدان تعلق دارند تبیین کند.
متین
بهطور کلی، شیوهٔ تولیدِ زندگی مادی، فرایند زندگی اجتماعی، سیاسی و فکری را مشروط میکند. این آگاهیِ انسان نیست که تعینبخش هستی اوست، بر عکس، این هستی اجتماعی است که تعینبخش آگاهی انسان است. (مقدمهٔ گامی در نقد اقتصاد سیاسی؛ ۵، ۱۸۲)
این "نظریهٔ اقتصادیِ تاریخِ" مشهور مارکس است.
متین
بورژوازی زنجیر روابط گوناگون فئودالیای که انسان را به "اربابان طبیعی" خود مقید کرده پاره کرده است و هیچ پیوند دیگری بین انسانها جز نفع شخصیِ صرف و "پرداخت نقدیِ" عاری از احساس باقی نگذاشته است. آسمانیترین جاذبههای شور و هیجان مذهبی، اشتیاق شوالیهمآبانه و نازکطبعی مبتذل را در دریای منجمد حسابگریِ خودمحور غرق ساخته است... در یک کلام، بورژوازی استثمار عریان، بیشرمانه، مستقیم و بیرحمانه را جایگزین استثماری کرده است که در پوشش موهومات مذهبی و سیاسی رخ میداد. پوشش عاطفی خانواده را از آن بر گرفته و روابط خانوادگی را به روابط پولیِ صرف تقلیل داده است...
متین
بیزار بود از نظامهای فکری متکبری (مانند ایدهآلیسم هگلی) که بر این باور بودند که میتوانند بهنحوی کلِ جهان را در مفاهیم خود بگنجانند. کنایهٔ تلخ این است که آثار خود او، در کنار دیگر مسائل، در آخر منجر به چنین نظامسازیِ عقیمی شد.
متین
تنها زمانی که یک جامعه به میزان مشخصی از مازاد اقتصادی افزون بر ضرورت مادی برسد و اقلیتی از اعضایش از اقتضائات کارِ تولیدی رها شوند و بهطور تماموقت جایگاه سیاستمدار، استاد، و تولیدکنندهٔ فرهنگی و غیره را کسب کنند، فلسفه در کاملترین حالتِ خود، میتواند شکوفا شود. در این حالت است که اندیشه میتواند خیالپردازی کند که مستقل از واقعیت مادی است
متین
نزد مارکس مشخصترین نقطهٔ برخورد آگاهی و عملِ اجتماعی خودِ زبان است
متین
تلاش اکثر آنها تورمکاهی مدعاهای متافیزیکی فلسفه است و با چیزی بهظاهر بنیادیتر از پشت به آنها حمله میکنند: هستی، قدرت، تفاوت، اَشکال عملی زندگی، یا در مورد مارکس "شرایط تاریخی". این دسته از فیلسوفستیزان با مخالفان صرف فلسفه تفاوت دارند، همانطور که "ضدِ رمان"ی مانند اولیس از غیرِ رمانی مانند دفترچه تلفن متمایز است.
متین
مارکس دیگری را وسیلهای برای خودشکوفایی من میداند، و نه، در بهترین حالت، صرفاً شریکی در سرمایهگذاری پروژه، یا، در بدترین حالت، مانعی نیرومند بر سر راه خود-تحققبخشیِ من.
Artylaa
تقسیم کار اولین نمونه از این مسئله است که چگونه، تا زمانیکه انسان در جامعهای طبیعی باقی بماند، یعنی تا زمانیکه شکافی میان منافع عام و خاص وجود دارد، و در نتیجه، تا زمانیکه فعالیت داوطلبانه نیست و به شکلی طبیعی تقسیمشده است، عملِ خودِ انسان تبدیل به نیرویی بیگانه میشود که مخالف اوست و بهجای اینکه در ضبط و مهارش باشد او را به زنجیر میکشد. زیرا به محض اینکه تقسیم کار موجودیت پیدا کند، هر انسان از یک حوزهٔ فعالیتِ مشخص و انحصاری برخوردار میشود که به او تحمیل شده است و راه فراری از آن ندارد. او شکارچی، ماهیگیر، چوپان، یا منتقد است، و اگر نمیخواهد وسیلهٔ معاش خود را از دست بدهد باید این نقش را حفظ کند
Artylaa
اگر از ما سؤال شود که اصول اخلاقی مارکس را تبیین کنیم، بهتر خواهد بود که آنها را "زیباییشناختی" در نظر بگیریم. زیرا امر زیباییشناختی بهطور سنتی شکلی از عمل انسانی است که نیازی به توجیه فایدهباورانه ندارد، بلکه منطق، اهداف و مبانیاش را خودش مشخص میکند. این عمل، فعالیتی رضایتبخش برای خاطر خودش است
Artylaa
عملِ شناختن باعث تغییرِ چیزی میشود که مورد شناخت قرار گرفته است.
Artylaa
حجم
۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۳۰%
تومان