بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آپارتمان خیابان املی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آپارتمان خیابان املی

بریده‌هایی از کتاب آپارتمان خیابان املی

انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۱۱ رأی
۳٫۱
(۱۱)
«گاهی‌وقت‌ها پدر و مادرهای ما اشتباه می‌کنن. به همین دلیله که خودمون باید راهمون رو بسازیم.»
یك رهگذر
«همیشه همه‌چی قبل از طلوع خورشید در تاریک‌ترین حالتِ خودشه دوست من.»
یك رهگذر
«تو که یهودی نیستی.» «نه، من کاتولیکم ولی فرق زیادی نمی‌کنه. وجه مشترک همهٔ ما اینه که به خدا ایمان داریم، همون‌طور که تو داری. پس هروقت شرایط برام خیلی سخت شد دعا می‌کنم شارلوت. این کار بهم آرامش می‌ده.» «آخه چطوری؟ دعا که فقط یه‌سری کلمه‌ست.» «کلماتی که به ما یادآوری می‌کنن بهترینِ خودمون باشیم.»
یك رهگذر
تو می‌تونی ناراحت باشی، اما حق نداری احساس عذاب وجدان کنی. این حس بدون هیچ دلیلی تو رو زنده‌زنده می‌خوره. به من ربطی نداره روبی، اما اگه بخوام یه آرزو برات بکنم، اون اینه که سعی کنی احساس شکست رو از خودت دور کنی، چون تو نباختی. من برات بهترین‌ها رو می‌خوام. دوست دارم شاد باشی و اصلاً فکر نمی‌کنم تا وقتی که بارِ این غصه رو به دوش می‌کشی، این اتفاق بیفته.
یك رهگذر
«دکستر، تو زندگی‌ت رو به خطر انداختی چون می‌دونستی که این کارِت ممکنه اوضاع جنگ رو تغییر بده. اگه من هم این کار رو نمی‌کردم، اون‌وقت چه‌جور آدمی بودم؟»
یك رهگذر
«ببین، بعضی‌وقت‌ها که به عقب برمی‌گردی و به مسائلی فکر می‌کنی که قبلاً اتفاق افتاده، راحت‌تر می‌تونی هدفت رو ببینی. پس شاید الآن بهترین راه این باشه که تمام تلاشت رو بکنی تا به چیزی که قراره پیش بیاد توجه کنی. هنوز هم می‌شه آینده رو تغییر داد، مگه نه؟»
یك رهگذر
«می‌دونی، مسائل هیچ‌وقت اون‌قدرها هم که به‌نظر می‌آن تیره‌وتار نیستن.»
یك رهگذر
بعضی‌وقت‌ها حتی اگه همهٔ عشق‌های دنیا هم جمع بشن، نمی‌تونن از آدم در برابر تقدیر و سرنوشتش محافظت کنن.
یك رهگذر
آغوش مارسل برای اولین بار بعد از مدت‌ها به او این حس را داد که انگار به خانه‌اش بازگشته است
یك رهگذر
«متأسفم. اگه بلایی سرت بیاد واقعاً نمی‌دونم چطوری خودم رو ببخشم.» «می‌دونم. ولی من حس می‌کنم قسمت این بوده که اینجا باشم مارسل. اینجا با تو.»
یك رهگذر
هوای تازه آدم رو سرحال می‌آره، مگه نه؟ غم و غصه رو ازت دور می‌کنه.
یك رهگذر
همیشه آرامش را در یک کتابِ خوب پیدا می‌کرد.
یك رهگذر
مردان نباید گریه کنند، خصوصاً مردانِ نسل من. اما وقتی پای عشق به همسرم به‌میان می‌آید قادر به کنترل احساساتم نیستم.
یك رهگذر
شن‌های ساعت شنی، بی‌رحمانه به حبابِ پایین سرازیر می‌شوند. هیچ‌وقت زمان کافی نیست، نه وقتی که یک نفر بخشی از وجودت شده است.
یك رهگذر
«منظورت چیه؟» «منظورم اینه که بعضی‌وقت‌ها توی زندگی، ما فقط موقعی ندای درونمون رو کشف می‌کنیم که همه‌چی در بدترین حالته.» روبی دست‌هایش را روی شانه‌های شارلوت گذاشت و به چشمانش نگاه کرد. سپس ادامه داد «از این تجربه استفاده کن تا از تو یه آدم قوی‌تری بسازه.
daisy
روبی دستش را دورِ گردن شارلوت انداخت و محکم فشارش داد. «شارلوت، تو خوب می‌دونی که مهم درون آدم‌هاست. گاهی‌وقت‌ها باید از سختی‌ها درس بگیری تا خودِ واقعی‌ت رو پیدا کنی. نباید امیدت رو از دست بدی.»
daisy
همیشه آرامش را در یک کتابِ خوب پیدا می‌کرد.
daisy
روبی پاسخ داد «شارلوت، عزیزم، من به‌خاطر اینکه تو بچه‌ای چیزی رو ازت مخفی نمی‌کنم. می‌دونم که دیگه بچه نیستی؛ این جنگ همهٔ ما رو بزرگ کرده و من حس می‌کنم ما باهم دوستیم. اما بهتره که دربارهٔ بعضی مسائل حرفی زده نشه.» «آخه چرا؟» «چون اگه یه‌وقت پلیس یا آلمانی‌ها ازت سؤالی بپرسن، ممکنه جونت به خطر بیفته. من یه آمریکایی‌ام، بنابراین شاید اون‌ها موقع برخورد با من بیشتر مراقب رفتارشون باشن. اما تو...» روبی جمله‌اش را ناتمام گذاشت. شارلوت جمله را کامل کرد. «من یه یهودی‌ام. این چیزی بود که می‌خواستی بگی.»
helen
روبی زیرلب پرسید «چرا؟ چرا به من کمک می‌کنید؟» «چون هیچ‌کس سزاوار این چیزی نیست که برای تو پیش اومده.
alireza atighehchi
«من از هیچ‌چی مطمئن نیستم، ولی اگه امید نداشته باشیم هیچ‌چی نداریم.»
alireza atighehchi

حجم

۳۴۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۳۴۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان