بریدههایی از کتاب پس از سقوط
۳٫۰
(۳)
قدرت یا از وجدان پاک ناشی میشه یا از وجدان مُرده. ندیدن پلشتیهای خودت ـــــ قدرت میآره! همینطور حقانیت! پس وجدان رو بکُش. بکُشش.
پویا پانا
نباید ازدواج میکردیم. میدونستم. به محض اینکه ازدواج میکنی، همهچی عوض میشه. هر مردی رو دیدهم از زنش متنفر بوده.
پویا پانا
حقیقت اینه که هر وقت همهجا تاریکه، اون مثل یه نور میمونه واسهم.
پویا پانا
... نه، عشق نیست؛ من همۀ اینها رو دوست داشتم، همهشون رو! و آگاهانه همهشون رو به ناکامی کشوندم، به مرگ کشوندم تا خودم بتونم زندگی کنم، همونطور که اونها من و همدیگه رو کشوندن، با یه کلام، یه نگاه، یه حقیقت، یه دروغ ـــــ همهشون هم با عشق!
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
مغز رنگی ندارد، ولی خاطرهها برخلاف پسزمینۀ خاکستری آن درخشاناند.
Morteza Ghaffari
کن، هنوز چیزی در وجود منه که بهم جرئت میده این دنیا رو باز هم دوست داشته باشم!... یعنی همهش مال اون دانستنه؟ دانستن، دانستنِ حتی شادمانۀ اینکه دوباره همدیگه رو خواهیم دید، نه دیداری آسمانی؛ نه توُ یه باغِ پُر از میوههای پلاستیکی و درختهای رنگ روغنی، همون بهشت کذایی، نه، بعدش، بعد از سقوط، بعد از کرور کرور مرگ خواهیم دید.
احسان
با اینهمه، اون بوسه میتونه حقیقی باشه. یا شاید هم اصلاً خیانتی در کار نیست و آدم رو نمیشه سرزنشکرد، مثل درختها و گربهها و ابرها؟... آره، همینه، نظر من همینه؛ ولی اگه همۀ ما اینجوری هستیم، چی ما رو در امان نگه خواهد داشت؟
لوئیز پدیدار میشود.
یا سؤال احمقانهایه؟
لوئیز: یه خواب دیدم. میخوام برات تعریفش کنم.
کوئنتین: (دردمند) اصلاً در امان میشه بود؟
احسان
یهدفعه یه در دیدم که کوبۀ برنجیش کلۀ بزرگ شیر بود؛ دویدم؛ در زدم؛ مادرم در رو باز کرد. زندگیم برگشت!
احسان
فکر میکنم بدبختی من از روزی شروع شد که بالا رو که نگاه کردم... دیدم کرسی خالیه. قاضیای دیده نمیشه. چی باقی موند؟ یه بگومگوی لایتناهی با خودت، اقامۀ دعوای هستی در برابر کرسی قضاوت خالی
احسان
نباید ازدواج میکردیم. میدونستم. به محض اینکه ازدواج میکنی، همهچی عوض میشه. هر مردی رو دیدهم از زنش متنفر بوده.
پویا پانا
حجم
۲۶۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه
حجم
۲۶۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه
قیمت:
۷۶,۰۰۰
۵۳,۲۰۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد