چیزی که هر شخص به آن مبتلا میشود و برای آینده در آن مسیر قدم میگذارد تنها و تنها به انتخاب خود او وابسته است.
n re
«بهم گفت باهام بیا. نرفتم. شاید اگه میرفتم خیلی چیزا عوض میشد.»
n re
حقیقتش انگار عشق آمده بود و من دولت پاینده شده بودم.
n re
اینی که کسی رو که دوستت داره و دوستش داری ول کنی اونم به بهونههای الکی تفاوت نیست؟ کدوم کلهخری این کارو با خودش میکنه؟»
n re
فریبا گفت: «جنگِ کثافت بچگی همه ماها رو به گند کشید.»
مانی گفت: «جنگِ کثافت. حزبِ کثافت. مریضی کثافت. همیشه یه بهانه هست.»
n re
«مهم اونی نیست که منتظرشی. مهم خود انتظاره. خود گشتن و پیدا نکردن. استخون آدم خورد میشه زیر بارش.»
n re
زندگی هرکس فقط شکل زندگی خودشه. هرکی خیال میکنه سختیای که کشیده هیشکی نکشیده. هرکی خیال میکنه میشد که بهتر بشه و نشده. همه ما پر از افسوسیم. حتی
اونی که میگه خوشبخته. همهش تظاهر. همهش حاشا. زندگی همینه ها. نه اینکه بخوام بنالم. ذات حیات همینه
n re
«یه وقتایی رفتن آدم به اختیارش نیست. بهاجباره. عین گل قاصدک. بادی میآد و میبره و هر جا بخواد زمین میذاره.»
n re
«همه میرن. خوبه که اونی که باید، به آدم بچسبه.»
n re
«این هم عمر بود ما کردیم؟»
n re