خیابانها همه در صلح و صفا، همه منظم و مرتب؛ اما زیر این پوسته آرام و فریبنده، لرزشی مثل ارتعاش خطوط فشارقوی در حال شکلگیری است
mina3062
آدم باورش نمیشود که در غیاب افرادِ دیگر ذهن چقدر زود ملالتبار میشود. انسانِ تنها انسان کامل نیست: ما در ارتباط با دیگران انسان میشویم.
mina3062
چهره عوض کردن چقدر سریع اتفاق میافتد: مثل تراش خوردن چوب و شکل یافتنش.
mina3062
کتابی روی میز بود.
با خودم گفتم آن روز آنقدر کارهای ممنوعه انجام دادهام که برای آن یکی هم آمادهام. به سمت میز رفتم و به کتاب زل زدم. یعنی تویش چه بود که اینقدر برای دخترهایی چون من خطرناک بود؟ اینقدر خانمانسوز؟ و اینچنین ویرانگر؟
mina3062
ازدواج: صدای فلزی خفهای داشت، درست مثل دری فلزی که با صدایی مختصر بسته شود.
mina3062
صدها عکس. اینجور بچهها حتی نمیتوانستند با خیال راحت آروغ بزنند و مدام یک آدمبزرگ دوربینش را به سمتشان نشانه میرفت و بهشان میگفت که دوباره آروغ بزنند ــ انگار دو بار زندگی میکردند، یک بار در واقعیت و یک بار جلو دوربین و توی عکس.
mina3062
وقتی آدم اولین قدم را برمیدارد، باید برای نجات از عواقبِ قدمی که برداشته قدم بعدی را هم بردارد. در روزگاری مثل روزگار ما، دو مسیر بیشتر پیش روی آدم نیست: سربالایی یا سرنگونی.
mina3062
اما تازه بعدها بهش فکر کردم: ایوب چطور اجازه داد که خدا او را با تعدادی بچه جدید گول بزند و از او انتظار داشته باشد طوری وانمود کند که انگار بچههای قبلی هیچ اهمیتی ندارند؟
mina3062
گیلیاد زیر پوسته تظاهر به پاکدامنی و خلوص در حال پوسیدن بود.
zari
این حال جرم واقعی فرشته مربوط به لیموها نبود: او به دریافت رشوه از روز مه و کمک به فرار موفقیتآمیز چندین ندیمه از مرزهای مختلف متهم شده بود. اما فرماندهها نمیخواستند این واقعیت عمومی شود: باعث میشد مردم فکرهایی کنند. خط مشی رسمی حکومت این بود که هیچ فرشتهای فاسد نیست، و صدالبته هیچ ندیمهای هم فرار نمیکند؛ چون آخر چرا باید بخواهند اعلام کنند که قلمرو خدا در حال سقوط به قهقراست؟
zari