گالیله حرکت را به جهان انتزاعیِ هندسه انتقال داد و فهم جدید او از اینرسی، قدمهایی بسیار مهم بودند که علم ریاضیاتیِ مدرن را ممکن کردند (۵۵). دکارت و هابز، دیدگاههای بدیل خود در باب پروژهٔ علم مدرن را بر همین اساس بسط دادند.
محمد طاهر پسران افشاریان
بیکن خِشتهای اولِ علم جدید را بر شالودهای نومینالیستی بنا نهاد. اما کسانی که دیوار این علم را برافراشتند، گالیله، دکارت و هابز بودند. درواقع روش بیکن، با جامعیتِ طبیعتی که بهمثابه مادهای متحرک فهم شده بود، سازگار نبود. تمرکز نومینالیستیِ تمامعیار بیکن بر موجودات منفرد و روش استقرایی او، از عهدهٔ فهم حرکت در معنای دقیق کلمه بر نمیآمد.
محمد طاهر پسران افشاریان
دیدگاه والا، قدرت انسان در برابر خداوند قرار نمیگیرد، بلکه عملاً تجلی انسان در الوهیت است؛ چون انسان بر صورت خداوند آفریده شده است. بنابراین ارادهٔ انسان، در چارچوب ارادهٔ خداوند عمل میکند تا به جهان شکل دهد و همواره ذیل جهانی عمل میکند که ارادهٔ الهی قبلاً به آن شکل بخشیده است.
کاربر ۲۲۰۵۶۳۱
اثر مایکل آلن گیلسپی را در دو سطح تحلیلی میتوان در هر دو طیف از مخالفان مدرنیته قرار داد: در سطح اول، همانطورکه او خود بهصراحت اظهار میکند، مخالفت او با مدرنیته بر تز سکولاریزاسیون مبتنی است، با این تفاوت که گیلسپی به سکولار شدنِ ساختار فکریِ فرجامشناسانهٔ مسیحی توجه نمیکند، بلکه خودآیینی مدرنیته را در هیئت انتقال صفاتِ خدایِ نامتناهی به انسانِ متناهی یا سکولار شدنِ صفات الهی مردود میشمرد. او این انتقال یا به تعبیر خود سکولاریزاسیونِ پنهان را سرچشمهٔ تناقضها و شروری میخواند که میتوان آنها را با پیجویی ریشههای الهیاتی مدرنیته آشکار کرد. بااینحال، و بهرغم آنکه گلیسپی تقریباً هیچ سخنی از گنوسیسم و تز مدرنیتهٔ گنوسی نمیگوید، به باور من تز او را کاملاً میتوان تحت تأثیر شرح فوگلین دانست و آن را بر این اساس قرائت کرد. بدینرو در این مقدمه، نخست ساختار کتاب حاضر را تشریح میکنم، سپس روایتی از شرح فوگلین از مدرنیتهٔ گنوسی ارائه میدهم و نهایتاً میکوشم با تمسک به آرای بلومنبرگ، این شرح را نقد کنم.
کاربر ۲۰۵۳۶۶۰