بریدههایی از کتاب ارتداد
۴٫۱
(۳۰۳)
من عاشقت بودم و تو بدون عاشقت نمیتوانستی زندگی کنی
عشق کتاب
تن و لامسه واقعیتی انکارناپذیر است. ولی عشق نه با آن آغاز میشود و نه با آن پایان مییابد. در سطحی پایینتر از کلمه و معنا که خانهٔ اصلی ابراز عشق است، گاهی تن و لامسه هم با حرارتش، حضور عشق را تأیید میکند. ولی آنها که از سطح تن و لامسه عشق را آغاز میکنند، بعید میدانم به سطح کلمه و معنا اوج بگیرند. همانطور که اگر بگویند عشق در یک نگاه متولد میشود و شعله میکشد، دغلبازی کردهاند
عشق کتاب
عشق محصول انس است و بعد از نیاز تن و در غیاب آن آغاز میشود. غیر از این تعریف را برای حضرت عشق، توهینآمیز میدانم.
عشق کتاب
برخی عشق را چنگکی میدانند که نیازهای تنشان را به آن بیاویزند. لحظهای را که نیاز غلیان میکند حادثهٔ عشق مینامند و آن را با تمنا میجویند و آنگاه که نیاز فروکش کرد، عشق را از یاد میبرند
عشق کتاب
واقعیت این بود که تو جز تا چند روز بعد از ضیافت محقر ازدواجمان، هیچوقت زیباییِ طبیعیِ چهرهات را با اداهای مصنوعی آرایش، به هم نزده بودی.
عشق کتاب
تنها پادزهر این مرض کشنده لبخندهای توست، دریا!
عشق کتاب
تو دوست داری من مثل مردهای خاطرههای کهن، صبح خروسخوان پاورچین از درِ خانه خارج بشوم، بدوم دنبال یک تکه نان حلال و شب، بوق سگ، خسته و نیمجان برگردم، آنوقت تو مثل بانوی قصههای شدیداً ایرانی در را باز کنی و آفتابه و لگن بیاوری و حولهای، که غبار خستگی روز را بزدایم، بعد سفرهٔ محبت بیندازی تا غذایی را که با حرارت عشق خود پختهای و مشامش تمام خانهٔ صمیمی ما را آکنده و به خورد خشتخشت آن رفته، جلوی من بیارایی و افتخار کنی که مثل کوه پشتت ایستادهام و خود را برای راحت تو و فرزندانمان، که احتمالاً کمتر از پنجتا نیستند، به زحمت میاندازم.
عشق کتاب
شهوت جای شعور را خواهد گرفت و پادشاهی تن از عقل ستانده و به غریزه داده خواهد شد.
مینا
همیشه عدهای از مردم هستند که به فحشا خو میکنند و از محدود شدن شهوترانیشان پریشان میشوند. همیشه عدهای هستند که با خصلتهای شنیع پنهانشان بر هر منطق و فضیلتی چیره میشوند، و اگر این خصلت شنیع پنهان - که من اسمش را میگذارم کثافت انسانی - مجال یابد و همهگیر شود، بنیان همهچیز را میکَنَد.
- فکر میکنی چرا کثافت انسانی قدرت چیره شدن بر فضیلت را پیدا میکند؟
- چون گاهی تعداد طرفدارانش بیشتر میشود... یونس، من از زیاد شدن تعداد نفوس آدمهای رذل میترسم.
- در واقع تو از دموکراسی میترسی، احمد!
احمد با تردید به من نگاه میکند و جوابی نمیدهد. ولی من بیرحمانه ادامه میدهم: «بگذار این ترس مبهمی که غالباً از اندیشیدن به آن فرار میکنیم را به زبان بیاورم؛ اگر جمهوری اسلامی چنان که فکر میکردیم مبتنی بر چیرگی اکثریت تأسیس میشد، آیا بعد از سالیانی امکان چربیدن رذالت بر فضیلت پیش نمیآمد؟ آیا فرض آشکارگی و حتی چیرگی خصلتهای شنیع پنهان فرض بیپایهای است؟»
مینا
رژیم با فحشای سازماندهیشده به مبارزه با مبارزه رو آورده. نسلِ تهیشده از معنا، نسلِ خوکرده به رقص و آواز، نسل مصرفزده، نسل ماریجوانا و الکل، نسل بهروز وثوقی و هایده و گوگوش، نسل وامانده و بیقهرمان! و این نسل، اصالت را به هر چیزی خواهد داد جز مبارزه.
🌱ehsan
غرق شدن در مبارزه «بهتدریج» شکل و شمایل مبارز را عوض میکند. گاه باید به خود بیاید و مبدأ و مقصد را مرور کند و اصول را به خود تذکر دهد تا شبیه دشمنش نشده باشد.
خوانا
بلای نوح چنان به درازا کشید که جز تعدادی مؤمن پاک و پاکباخته نماندند. گویی خدا عمداً تلهٔ ابتلا و صحنهٔ امتحان را کش میدهد و راه را چنان میپیچاند که گروهی سرگیجه بگیرند و در راه بنشینند...
Ali Ali
روزهای عجیبی بود. چه چیز میتوانست نهضت را به خروش بهمن پنجاهوهفت بازگرداند؟ اگر انقلاب پیروز میشد، چه تضمینی بود که همین انسانهای کوچک با مغزهای آفتزده، راه انقلاب را کج نکنند؟
- هیچ تضمینی!
گویا این پرسش را فراتر از ذهنم بر زبانم جاری کرده بودم،
Ali Ali
- از کتاب خدا چنین میفهمم که هر امامی فتنهٔ قوم خویش است. میآید و فرامیخواند، آنوقت خدا به انتظار مینشیند تا پاسخ قوم را به فرستادهٔ خود ببیند. سرانجام یا نصرت میکند یا انتقام میگیرد. اگر انقلاب در بیستودو بهمن پنجاهوهفت سرکوب نمیشد، تازه اول ابتلاء قوم بود. در هر روزِ پس از انقلاب دعوتی نهفته بود که انتظار پاسخی از جانب مردم را میکشید. بیعت با پیشوا، قدم گذاشتن در راه جدیدی است دشوارتر از اصل انقلاب. راهی که گامبهگامش آبستن فتنه و ابتلاست.
Ali Ali
- شاید منتظر بودی امام جای همه تشخیص بدهد، جای همه تصمیم بگیرد، جای همه اقدام کند، جای همه نظارت کند، جای همه تقاص پس بدهد؛ اگر امام و پیشوا چنین باشد، آنوقت مأموم و پیرو، وظیفهاش چیست؟ پیرو باید بنشیند تا پیشوا تاریخ را پیش براند و خودش نظارهگر باشد؟ گیریم انقلاب سرکوب نمیشد و پهلوی هم گورش را گم میکرد و امام حکومت تشکیل میداد، آنوقت در آن جمهوری اسلامیِ محتمل، مردم میبایست چه میکردند؟ فیلسوفِ جوانِ عاطفی ما، به من جواب بده که آیا امام باید همه کار را خود به پایان میرساند وگرنه امام نبود؟
Ali Ali
خبر مرگ، که همگان آن را نحوستی دهشتانگیز میپندارند، یکباره به بشارتی هیجانانگیز بدل شده است.
- پهلوی دوم به درک واصل شد!
دفترچهٔ کهنهٔ یادداشتم را برمیدارم و قلم میلغزانم: «قسم به مرگ! آن زمان که حلقوم جلادان را میفشارد. قسم به مرگ! آن زمان که انتقام داغ دل پیرزنِ جوانْ از دست دادهای را میستاند. قسم به مرگ! آن زمان که شوکت و طمطراق شیطانی فرعونها را فرومیریزاند.»
Ali Ali
«بگذار این ترس مبهمی که غالباً از اندیشیدن به آن فرار میکنیم را به زبان بیاورم؛ اگر جمهوری اسلامی چنان که فکر میکردیم مبتنی بر چیرگی اکثریت تأسیس میشد، آیا بعد از سالیانی امکان چربیدن رذالت بر فضیلت پیش نمیآمد؟ آیا فرض آشکارگی و حتی چیرگی خصلتهای شنیع پنهان فرض بیپایهای است؟»
Ali Ali
- تو خودت گفتی سطح این پروژه از امثال فرح بالاتر است. من دقیقاً به همین فکر میکنم؛ به اینکه فرح فقط یک شتابدهنده است؛ یک واسطه برای اجرای سریعتر و دقیقتر. اگر شاه هیچوقت برنمیگشت و نهضت پیروز میشد، آیا ما با پروژهٔ بزرگِ آدمکُشی بدون درد و خون، با پروژهٔ فحشای سیستماتیک مواجه نمیشدیم؟
Ali Ali
«منکرانِ سخن حق را به من واگذار که ‘بهتدریج’ آنان را از جایی که گمان نمیکنند، به ورطهٔ هلاکت فرو خواهیم افکند.»
مصحف، سورهٔ شصتوهشت، آیهٔ چهلوچهار
Ali Ali
از آنچه بهتدریج رخ میدهد بترسید؛ فاصلههای تدریجی، لرزشهای تدریجی، سستیهای تدریجی، «شدن» های تدریجی! از تدریج بیش از شوک بهراسید.
عشق کتاب
حجم
۲۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان