بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ارتداد | صفحه ۲۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ارتداد

بریده‌هایی از کتاب ارتداد

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۳۰۳ رأی
۴٫۱
(۳۰۳)
کج بودن کج‌راهه گاه آن‌قدر واضح است که تردیدهای فیلسوفانه معنایی جز وسوسه ندارد.
عشق کتاب
دربارهٔ تکه‌پاره شدن کشور در همین چند سال چه؟ تو اصلاً به یاد می‌آوری که ایران تا همین چند سال پیش خیلی بزرگ‌تر از الان بوده؟ به بچه‌ها می‌گویند که کردستان و آذربایجان و خوزستان و بلوچستان در گذشتهٔ نزدیک استان‌های ایران بوده‌اند؟
ز.م
باید همواره از باورهایمان غبارزدایی کنیم تا زانوهایمان سست نشود. گاهی خطاهای ریز، باورسوز می‌شود، آرام‌آرام و به‌تدریج، لرزش‌های کوچک در طول زمان به ارتعاشی عظیم مبدل می‌شود، که صخره‌های مغرور مستحکم را می‌لرزاند و می‌شکافد.»
ز.م
آرام می‌گویم: «بار نهضت روی دوش امام بود که... حالا نیست. نهضت زمین‌گیر است. ما کاره‌ای نیستیم.» سیدعلی ناگهان برمی‌گردد و به چشم‌هایم خیره می‌شود. چند لحظه سکوت می‌کند؛ آن‌گاه دستم را می‌گیرد و مرا می‌نشاند. من انگار از گفتن یک جملهٔ نابجا پشیمان شده باشم، به چشم‌های حاج‌مهدی، که در آستانهٔ در منتظر بدرقهٔ حاج‌آقای خراسانی بود، نگاه می‌کنم. سیدعلی گویی منتظر شنیدن جملهٔ دیگری از من است تا گفت‌وگویی را بیاغازد. می‌گویم: «من امید داشتم که امام کار را تمام می‌کند. امامی که نتواند کار را تمام کند شاید... اصلاً شاید که امام...» حرفم را فرومی‌خورم. - شاید منتظر بودی امام جای همه تشخیص بدهد، جای همه تصمیم بگیرد، جای همه اقدام کند، جای همه نظارت کند، جای همه تقاص پس بدهد؛ اگر امام و پیشوا چنین باشد، آن‌وقت مأموم و پیرو، وظیفه‌اش چیست؟ پیرو باید بنشیند تا پیشوا تاریخ را پیش براند و خودش نظاره‌گر باشد؟
ز.م
ما مثل گروهی مسافریم که در ساحل یک اقیانوس بی‌انتها ایستاده‌ایم. همین استواری و آرامش برای امثال من کافی است که دل به اقیانوسی بزنیم که ممکن است در دلش تلاطم هزار طوفان باشد.
عشق کتاب
این یک تقلب هوشمندانه است: خواستن آزادی به جای عدالت. و یک تقلب هوشمندانه‌تر: جا زدن تن‌طلبی و غریزه‌پروری، به جای آرمان مقدس آزادی.
مینا
مردمان در پذیرش دعوت حق آزادند اما آن‌گاه که با اختیار بیعت کردند، بیعت شکستن و راه کج کردن، بدون مکافات نخواهد ماند.
مینا
ما مبارزه می‌کردیم با چیزی که دقیقاً می‌شناختیمش، برای چیزی که خیلی نمی‌شناختیمش! ما مبارزه می‌کردیم با یک پلیدیِ معلوم و مشخص، برای یک پاکیِ مبهم و نامشخص. ما از آیندهٔ نهضت تخیلی داشتیم که در آن، فحشا مجال خودنمایی نداشت و استبداد تماماً به تاریخ پیوسته بود. برای آینده‌ای می‌جنگیدیم که به جزئیاتش نیندیشیده بودیم. فرصت نکرده بودیم بیندیشیم. پلشتی و سیاهی و ستمْ چنان چیره بود و زخمْ چنان عمیق و عفونی، که همهٔ جان و تن ما را معطوف به مبارزه با خود کرده بود. ما مبارزه می‌کردیم، چون فقط به رهایی فکر می‌کردیم. طرح کلی آینده در تخیل ما بود و چون شهری که چراغ‌هایش از دور می‌درخشید، خیال ما را به خود مشغول می‌کرد. سیدعلی خراسانی یک‌بار گفته بود: «آینده را در آینده خواهیم ساخت. آینده با قدم‌های ما روشن خواهد شد، هرچند از هم‌اکنون در تاریکی مطلق باشد. تنها شرطش این است برای قدم‌هایی که برمی‌داریم، دلیلی پاک و قابل دفاع داشته باشیم.»
ز.م
همیشه عده‌ای هستند که با خصلت‌های شنیع پنهانشان بر هر منطق و فضیلتی چیره می‌شوند، و اگر این خصلت شنیع پنهان - که من اسمش را می‌گذارم کثافت انسانی - مجال یابد و همه‌گیر شود، بنیان همه‌چیز را می‌کَنَد. - فکر می‌کنی چرا کثافت انسانی قدرت چیره شدن بر فضیلت را پیدا می‌کند؟ - چون گاهی تعداد طرفدارانش بیشتر می‌شود... یونس، من از زیاد شدن تعداد نفوس آدم‌های رذل می‌ترسم. - در واقع تو از دموکراسی می‌ترسی، احمد! احمد با تردید به من نگاه می‌کند و جوابی نمی‌دهد. ولی من بی‌رحمانه ادامه می‌دهم: «بگذار این ترس مبهمی که غالباً از اندیشیدن به آن فرار می‌کنیم را به زبان بیاورم؛ اگر جمهوری اسلامی چنان که فکر می‌کردیم مبتنی بر چیرگی اکثریت تأسیس می‌شد، آیا بعد از سالیانی امکان چربیدن رذالت بر فضیلت پیش نمی‌آمد؟ آیا فرض آشکارگی و حتی چیرگی خصلت‌های شنیع پنهان فرض بی‌پایه‌ای است؟»
ز.م
احمد، اگر انقلاب پیروز می‌شد تو چه می‌کردی؟ شغل جدیدت برای حراست از انقلاب چه بود؟ تو چماق برمی‌داشتی و بر سر مشروب‌فروشی‌ها و فاحشه‌خانه‌ها فرود می‌آوردی تا شهر، مردمانش را به آلودگی دعوت نکند، بله؟‌ ما ابزار آلودگی را ممنوع می‌کردیم ولی خودِ آلودگی را خیر. خود آلودگی از دسترس ما بیرون است؛ در واقع از دسترس قدرت سیاسی و نهضت و حکومت بیرون است. آلودگی حشره‌ای است که در خاک قلب می‌روید و قلب‌ها در سیطرهٔ قوانین و حکومت‌ها نیستند. علاوه بر این، تو اگر موفق می‌شدی دسترسی به آلودگی را محدود کنی، به رشد اخلاق چه کمکی می‌توانستی بکنی؟ مگر اخلاق میوهٔ درخت اختیار و آزادی اراده نیست؟ در چنین حالتی تو فقط ارتکاب گناه را دشوار کرده‌ای. ولی با ریشهٔ متعفن، گناه را که از قلب‌ها سربرمی‌آورد چه خواهی کرد؟
ز.م
گفتی سطح این پروژه از امثال فرح بالاتر است. من دقیقاً به همین فکر می‌کنم؛ به اینکه فرح فقط یک شتاب‌دهنده است؛ یک واسطه برای اجرای سریع‌تر و دقیق‌تر. اگر شاه هیچ‌وقت برنمی‌گشت و نهضت پیروز می‌شد، آیا ما با پروژهٔ بزرگِ آدم‌کُشی بدون درد و خون، با پروژهٔ فحشای سیستماتیک مواجه نمی‌شدیم؟ تمام پیرامون ما را چیزهایی پر کرده‌اند که هر کدام جزئی از این طرح بزرگ فحشا هستند. اگر نهضت پیروز می‌شد... یا اگر پیروز بشود، با تک‌تک این اجزای وحشی، این اجزای مبتذل، این اجزای همساز با فحشا و ناهمساز با معنا و طهارت، چه می‌کردیم؟ همه را ممنوع می‌کردیم؟ همه را؟ اشیا را، نهادها را، فستیوال‌ها را، محفل‌ها را...، همه را؟! آن‌وقت چه بر سرِ آرمان بزرگ انتخاب و آزادی می‌آمد؟ و آن‌وقت این جوجه‌روشنفکرانی که خو کرده بودند به این اشیای همساز با فحشا با ما چه می‌کردند؟ آن‌ها لبخند می‌زدند و از اینکه نهضت خمینی آن‌ها را از این‌همه تباهی نجات داده تشکر می‌کردند یا در فرصت مناسب انتقام تمام شهوات تعطیل‌شده‌شان را از نهضت می‌گرفتند؟
ز.م
روش فرح با روش‌های گذشتهٔ فحشا که دینداران را برمی‌آشفت و غیرت دینی را به غلیان می‌آورد، فرق دارد. حالا با شهر نو و پری‌بلنده و بدمستیِ مُشتی لات و چاقوکش طرف نیستیم تا دینداران سنّتی و مقدس‌های تسبیح‌به‌دست را برآشوبد و فریادهای لعن و نفرین را بلند کند. فرح از درِ موزه و گالری و فستیوال و دانشگاه وارد شده. او مغزها را به فحشا می‌کشاند؛ مغز فحشازده همهٔ اندام‌ها را به عضوی شهوانی بدل می‌کند؛ همهٔ اعضا در خدمت پایین‌تنه قرار می‌گیرند و هیچ عضو عالی باقی نمی‌ماند. فرح مغز فحشازدهٔ پهلوی است، احمد! تمام رگ و پی رژیم از او دستور فحشا می‌گیرد.
ز.م
گاه به این فکر می‌کنم چطور آدم‌هایی که به زبان ما فارسی حرف می‌زنند، حتی مثل ما لهجه دارند، جزئیات قیافه‌های کوهی، کویری، جنگلی، بندری، و شهری ما را در چهرهٔ خود دارند، این‌قدر با ما متفاوت‌اند؟ آن‌ها کِی فرصت کرده‌اند این‌قدر با ما فرق پیدا کنند؟
عشق کتاب
به این می‌اندیشم که چرا در دامنهٔ ابَرانسان‌ها گاهی کوتاه‌قامتان بی‌مایه‌ای فرصت پیدا می‌کنند که همچون کیسه‌های سنگین خاک، مانع اوج گرفتن و پرواز کردن شوند.
عشق کتاب
بوسیدن واکنش طبیعی یک مادر است وقتی مدتی از فرزندش دور باشد؛ وقتی گریهٔ دخترکش را ببیند.
عشق کتاب
شاید منتظر بودی امام جای همه تشخیص بدهد، جای همه تصمیم بگیرد، جای همه اقدام کند، جای همه نظارت کند، جای همه تقاص پس بدهد؛ اگر امام و پیشوا چنین باشد، آن‌وقت مأموم و پیرو، وظیفه‌اش چیست؟ پیرو باید بنشیند تا پیشوا تاریخ را پیش براند و خودش نظاره‌گر باشد؟ گیریم انقلاب سرکوب نمی‌شد و پهلوی هم گورش را گم می‌کرد و امام حکومت تشکیل می‌داد، آن‌وقت در آن جمهوری اسلامیِ محتمل، مردم می‌بایست چه می‌کردند؟
مینا
آرام نجوا می‌کند: «پرسش‌ها یک روز تمام خواهد شد، نه؟» - گمان نکنم. پایان پرسش، پایان اندیشیدن است. گمان نکنم انسان دست از اندیشیدن بردارد.
عشق کتاب
پس از امام، کدام خورشید به درخشندگیِ او قیام خواهد کرد؟ آیا تاریخ همیشه خورشیدی در زهدان خود دارد که آن را پس از غروب خورشیدِ پیشین عیان کند؟ آیا کفران نعمت خورشید پیشین، ما را برای همیشه از خورشیدها محروم نخواهد کرد و مگر نه این است که دوازده قرن است خداوند خورشید حقیقی خود را در پس ابر نگه داشته تا بنی‌آدم از کفر و کفران خود توبه کنند؟
عشق کتاب
من کمتر به این فکر کرده بودم که همه‌چیز از چنین نقطهٔ تعیین‌کننده‌ای سرچشمه گرفته است. از مخالفت با یک فرمان امام، مخالفت فقط با یک خواست امام! تحلیل حادثه در منشأ ماجرا کوچک به نظر می‌رسد؛ اما نتیجه را که بسنجی، بزرگیِ خطا خود را نشان می‌دهد.
عشق کتاب
یونس، عشق مهم‌تر است یا معشوق؟ - عشق مهم‌تر است، دریا! فراق معشوقْ طاقت‌سوز و جانکاه است ولی فقدان عشقْ مرگ است. عاشق بدون معشوق می‌سوزد و عاشق‌تر می‌شود، اما بدون عشقْ حیاتی نیست که دربارهٔ چیستی آن حُکمی بکنیم.
عشق کتاب

حجم

۲۰۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۰۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰
۵۰%
تومان