بریدههایی از کتاب ارتداد
۴٫۱
(۳۰۴)
ران بارها با بیکفایتی شاهان مورد تعرض قرار گرفته و هر بار بخشهایی از آن جدا شده و هیچگاه به روز اول بازنگشته است. آخرین بار هم شاهد وادادگی محمدرضا پهلوی در برابر توطئهٔ جدا شدن بحرین از ایران بودهایم.
مریم
شیفتگی، هوسِ نورستهٔ ناپایدارِ قلب یک نوجوان تازه به بلوغ رسیده نیست؛ شیفتگی میوهٔ شناخت است و آن که شیفته میشود، به درک متعالیتری از محتویات عالم نایل شده است.
مریم
گاهی انسان برای کارهایی که میکند در همان لحظه دلیل موجهی ندارد. آن کار را به منزلهٔ محصول یک سلسله فعل و انفعالات عقلی یا احساسی مرتکب میشود. اگر فعل ارتکابیاش نتیجهٔ خاصی نداشت که فراموش میشود؛ هم خودِ فعل و هم آنچه باعث انجام شدنش شده بود. ولی اگر نتیجهٔ آن فعل ارتکابی ماندگار باشد، آنوقت وسواس فکری آدم را بیچاره میکند و انبوهی از پرسشهای سرزنشآمیز فرامیرسد.
مریم
هر حرکتی از هر توقفی بهتر است. توقف به طور فزاینده خود را بازتولید میکند. در توقف، رسوب میکنیم، بوی کهنگی و ماندگی میگیریم. انسان متوقف یعنی مرده؛ حرکتِ متوقف یعنی سکون؛ مبارزهٔ متوقف یعنی سازش. مردم باید دوباره گرمای حیات نهضت و مبارزه را حس کنند. آنوقت زانوهایشان جان میگیرد و برمیخیزند.
مریم
آیا کفران نعمت خورشید پیشین، ما را برای همیشه از خورشیدها محروم نخواهد کرد و مگر نه این است که دوازده قرن است خداوند خورشید حقیقی خود را در پس ابر نگه داشته تا بنیآدم از کفر و کفران خود توبه کنند؟
مریم
«ما هیچ نمیخواستیم جز آنکه مقدمهای باشیم بر انقلاب نهایی تاریخ. دعوت ما فقط آغاز راه بود. آغازی بر فصل جدید زندگی انسان و تحقق وعدهٔ نهایی و آمدن آن که منتظر اوییم.»
مینا
«ما هیچ نمیخواستیم جز آنکه مقدمهای باشیم بر انقلاب نهایی تاریخ. دعوت ما فقط آغاز راه بود. آغازی بر فصل جدید زندگی انسان و تحقق وعدهٔ نهایی و آمدن آن که منتظر اوییم.»
مینا
«ما هیچ نمیخواستیم جز آنکه مقدمهای باشیم بر انقلاب نهایی تاریخ. دعوت ما فقط آغاز راه بود. آغازی بر فصل جدید زندگی انسان و تحقق وعدهٔ نهایی و آمدن آن که منتظر اوییم.»
مینا
«ما هیچ نمیخواستیم جز آنکه مقدمهای باشیم بر انقلاب نهایی تاریخ. دعوت ما فقط آغاز راه بود. آغازی بر فصل جدید زندگی انسان و تحقق وعدهٔ نهایی و آمدن آن که منتظر اوییم.»
مینا
- عشق مهمتر است، دریا! فراق معشوقْ طاقتسوز و جانکاه است ولی فقدان عشقْ مرگ است. عاشق بدون معشوق میسوزد و عاشقتر میشود، اما بدون عشقْ حیاتی نیست که دربارهٔ چیستی آن حکمی بکنیم.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
«چطور اینقدر زود میتوانی به گریه بیفتی، بانوی مبارز شکنجهکشیده؟»
العبد
تردید هیچگاه برای همیشه گورش را گم نمیکند. تردید میرود و میآید. شاید هیچ یقینی نباشد که خالص و نیالوده به تردید بماند. ایمان و تردید همسایهاند. تنه به تنهٔ هم میزنند و برای خود جا باز میکنند. آن ایمان و یقین که بیایند و خنکای امن و آرامش را بدون تردید با خود بیاورند، نمیدانم کی از راه میرسند.
العبد
دادم که فلانی چنین میکند و چنین میگوید. امام گفت: «خالص شدن انقلاب جزئی از فرایند انقلاب است. هر کسی تحمل انقلابی ماندن را ندارد. جدا شدن تدریجیِ پشیمانها و درماندهها جزئی از ابتلاء انقلاب است. ما اجازه نداریم قصاص قبل از جنایت کنیم، باید زمانش فرابرسد.»
العبد
ما باید شبکهٔ خودمان را حفظ کنیم. نهضتْ سر میخواهد. وگرنه ازهمپاشیدگی و سرگیجه نابودمان میکند.
العبد
احمد، چرا همهجا اینقدر آرام است؟
- آرام نیست. سکوت به معنای آرامش نیست. سکوت گاهی خیز برداشتن برای پریدن و نفس گرفتن برای فریاد کشیدن است. این وضع نمیتواند پایدار باشد.
العبد
یأسْ آفت بزرگی است. نباید بگذاریم جلو بیاید. نباید شور مبارزه جایش را به خستگی و وادادگی و کوفتگی بدهد.
العبد
تو میدانستی که حرف زدن با تو، بسیار بیشتر از آنکه چیستی حرفها مهم باشد، برای من ضرورت دارد. ما نباید به سکوت فرصت میدادیم که میان ما، من و تو، جا باز کند. سکوت، به هر دلیلی، اتفاق بدی بود. سکوت اولین دشمن من و تو بود.
العبد
تو راست میگفتی. مبارزه را بهتر از هر کار دیگری بلدی. بهتر از آشپزی، بهتر از بچهداری، بهتر از آواز خواندن، بهتر از آرایش کردن، بهتر از شعر گفتن، و حتی بهتر از حرف زدن دربارهٔ مبارزه. تو تنها چنین نیستی. نسل ما اینطور از آب درآمده. نسلی که در رأس هرم نیازهایش، آزادی از بند استبداد و رهایی از ذلت وابستگی است و گویی تا اینها برآورده نشود، نوبت به چیز دیگری نمیرسد. نسلی که برنمیتابد جغرافیای رستم و کاوه و آرش زیر چکمههای بیگانه ذلیل شود و سرنوشتش به دست یک دریوزهٔ بیبندوبار افتاده باشد.
العبد
خداوند فراموشی را خلق کرد تا رنجها خاطره نشوند بلکه در ظلمت عدم فروروند و جای خود را به آرامش بدهند. اما نباید خاطرات را مخدوش کرد. با مخدوش شدن گذشته، آیندهای وجود نخواهد داشت. آینده درختی است که در باغ گذشته میروید و ثمر میدهد.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
زمان مانند دو دست قدرتمند ما را به جلو هل میدهد و گاهی ما را میان حادثهای ناشناخته پرتاب میکند. ما در برابر زمان، شیئی ناچیز هستیم که هراسان منتظر آیندهای نامعلوم نشستهایم
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
حجم
۲۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان