بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ارتداد | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ارتداد

بریده‌هایی از کتاب ارتداد

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۳۰۴ رأی
۴٫۱
(۳۰۴)
نسبت به دولت حق. همان‌طور که یک‌بار در خرداد چهل‌ودو و بار دیگر در شامگاه بیست‌ویک بهمن، سلطهٔ طاغوت تمدید شد و رنج بشر به درازا کشید و می‌توانست چنین نباشد. حادثه می‌توانست شکل دیگری داشته باشد.
ابن السبیل
مقیاس تحقق وعده‌های الهی عُمر کوتاه یک نسل نیست، کل تاریخ است. وعده‌های خدا تحقق می‌یابند و آن‌گاه که مؤمنان پیروز شوند، از جهت شمارش روز و ماه و سال هم خداوند ایّام رنج بشر در سلطنت طاغوت را جبران خواهد کرد. - چرا زودتر نه؟ - دیر یا زودش به انسان هم مربوط است. به خشم تو نسبت به طاغوت و عمق اضطرار و طلب حقیقی‌ات
ابن السبیل
به او بگو عجله سوءتفاهم ایجاد می‌کند و سوءتفاهم ما را به تأخیر می‌اندازد و این نقض غرض است.
ابن السبیل
به این جملهٔ امام می‌اندیشم که «عالم خیال، که مبدأ الهام‌های گاه و بی‌گاه برای نوشتن و سرودن و نواختن است، حقیقتی مستقل دارد؛ متعالی‌تر از دنیایی که محدود به لمس و بُعد و زمان است. به منشأ اصلی پدیده‌ها توجه کن تا شوکت ماده و ماده‌پرستان کافرت نکند.» و من عالم خیال را جدی می‌گیرم؛ چنان جدی که گویی فرصتی است برای دیدن آنچه قطعاً در آینده رخ خواهد داد، و الهام‌های گاه و بی‌گاه را همچون سروده‌های فرشتگان الهی می‌دانم که پنهانی و با لطافت در عمق جانم زمزمه می‌شود
ابن السبیل
«ایمان، در هوای صاف و زمین آرام، محک نمی‌خورد. تکان و طوفانْ آغاز پرسش است. شوکْ عمق ریشه‌های اندیشه را نشان می‌دهد. شوک، شک می‌آفریند. گل‌آلود می‌کند و چُرت آرام روزمره را با کابوسی وحشت‌زا می‌گسلد. شوک، شک می‌آفریند و شکیبایی می‌سوزاند.»
العبد
پایان پرسش، پایان اندیشیدن است. گمان نکنم انسان دست از اندیشیدن بردارد.
العبد
نسل ما این‌طور از آب درآمده. نسلی که در رأس هرم نیازهایش، آزادی از بند استبداد و رهایی از ذلت وابستگی است و گویی تا این‌ها برآورده نشود، نوبت به چیز دیگری نمی‌رسد. نسلی که برنمی‌تابد جغرافیای رستم و کاوه و آرش زیر چکمه‌های بیگانه ذلیل شود و سرنوشتش به دست یک دریوزهٔ بی‌بندوبار افتاده باشد.
العبد
حتی اگر کسی خود را در لحظهٔ طلوع خورشید به خواب بزند، مانع رفتن تاریکی نخواهد شد.
العبد
حادثه می‌توانست شکل دیگری داشته باشد... باید گوش می‌دادند... فقط گوش می‌دادند و اطاعت می‌کردند... امام می‌دانست که چه می‌کند... امام می‌فهمید. امام بیشتر از همهٔ این بزدل‌ها می‌فهمید... امام، امام بود...
العبد
عجله سوءتفاهم ایجاد می‌کند و سوءتفاهم ما را به تأخیر می‌اندازد، پس عجله ما را عقب می‌اندازد نه جلو.
العبد
- الله اکبر! آرزو با دست‌های کوچکش صورتم را نوازش می‌کند. تو جان می‌گیری. - مرگ بر شاه! کمی بعد، فقط چند دقیقه بعد از دومین شعار تو، صدای پیرمردی از دو خانه آن‌سوتر بلند می‌شود. - الله اکبر! و دو کودک با هم فریاد می‌زنند: «مرگ بر شاه!» تو به من نگاه می‌کنی و لبخند می‌زنی. من باز دست تو را می‌فشارم. صدای «الله اکبر» و «مرگ بر شاه» از هر سو بلند می‌شود. زنی از پشت‌بام همسایه برای ما دست تکان می‌دهد. جوانی از کوچهٔ پشتی شعار جدیدی می‌گوید: - من حسینی‌ام؛ با خمینی‌ام.
العبد
چند ساعت گذشته و من خود را به کتاب خواندن و مرتب کردن کتابخانهٔ کوچکم مشغول کرده‌ام. از کلمات کتاب هیچ نمی‌فهمم. حتی نمی‌دانم چرا دارم جای کتاب‌ها را عوض می‌کنم. دندان‌هایم از خشم به هم می‌خورد. جهاد و شهادت طالقانی را برمی‌دارم یک طبقه بالاتر کنار دیوان حافظ می‌گذارم. چشم‌هایشِ بزرگ علوی جلدش پاره شده، می‌گذارم روی میز. استفراغ سارتر و آرش در قلمرو تردید نادر ابراهیمی را می‌تکانم و می‌گذارم کنار فاطمه فاطمه است شریعتی. توضیح‌المسائل امام را آن بالا کنار قرآن می‌گذارم. و خرابکاری جک لندن، چند کتاب از مصطفی زمانی، ماکسیم گورکی، هربرت مارکوزه و...
العبد
کسی شبیه ارتشبد قره‌باغی، فرمانده سابق ساواک، خم می‌شود و دست شاه را می‌بوسد. دریا به من نگاه می‌کند و حرفش را نمی‌زند. فرح برای عکاس‌ها دست تکان می‌دهد. من دستم را روی شانهٔ دریا می‌گذارم. بختیار در گوش شاه چیزی می‌گوید. کاش دریا حرفی بزند! سکوتش مرا جان‌به‌لب می‌کند. یک غربیِ موطلایی با لباس نظامی به شاه خوشامد می‌گوید. آرزو جلوتر می‌آید و خودش را در بغل دریا جا می‌کند. فَردوست می‌دود و دست شاه را می‌فشارد. شاه روی شانهٔ او می‌زند و می‌خندد. دریا لب می‌گزد و بریده‌بریده نفس می‌کشد. اشرف، کمی عقب‌تر، با یک مرد بلندقد خوش‌وبش می‌کند. مرد دست اشرف را می‌بوسد. من تلویزیون را خاموش می‌کنم.
العبد
من دلهرهٔ عمیق‌تر شدن ابتلا را دارم. دلهرهٔ دورتر شدن پرندهٔ اسطوره‌ای پیروزی، که در لحظه‌ای غفلت از دستمان رها شده و پر کشیده بود.
العبد
- یونس، عشق مهم‌تر است یا معشوق؟ - عشق مهم‌تر است، دریا! فراق معشوقْ طاقت‌سوز و جانکاه است ولی فقدان عشقْ مرگ است. عاشق بدون معشوق می‌سوزد و عاشق‌تر می‌شود، اما بدون عشقْ حیاتی نیست که دربارهٔ چیستی آن حُکمی بکنیم.
العبد
دویدن با کتانی‌های کهنه در کوچه‌های تودرتوی تعقیب و گریز، گاز زدن ساندویچ در یک زیرپله‌ایِ چِرک، زندگی در یک بالاخانهٔ محقر و فرسوده، شب‌بیداری، یخچال خالی، پیاده رفتن‌های طولانی به خاطر نداشتن پول کرایهٔ تاکسی، نداشتن تختِ دونفره و لوستر و خیلی اتفاق‌های دیگر، حرمانی طاقت‌فرسا یا حوادثی خسته‌کننده و تکراری نبودند، فقط به خاطر اینکه در متن عشق اتفاق می‌افتادند. و این بالندگیِ ما بود نه فرسوده شدن و پا به سن گذاشتن.
العبد
- جایگاه تن کجاست؟ آن را نادیده می‌گیری و به حساب نمی‌آوری؟ - تن و لامسه واقعیتی انکارناپذیر است. ولی عشق نه با آن آغاز می‌شود و نه با آن پایان می‌یابد. در سطحی پایین‌تر از کلمه و معنا که خانهٔ اصلی ابراز عشق است، گاهی تن و لامسه هم با حرارتش، حضور عشق را تأیید می‌کند. ولی آن‌ها که از سطح تن و لامسه عشق را آغاز می‌کنند، بعید می‌دانم به سطح کلمه و معنا اوج بگیرند. همان‌طور که اگر بگویند عشق در یک نگاه متولد می‌شود و شعله می‌کشد، دغل‌بازی کرده‌اند. تازه‌کارها غالباً سرکشیِ هوس را با تولد عشق اشتباه می‌گیرند.
العبد
دریا، تو دوست داری من مثل مردهای خاطره‌های کهن، صبح خروس‌خوان پاورچین از درِ خانه خارج بشوم، بدوم دنبال یک تکه نان حلال و شب، بوق سگ، خسته و نیم‌جان برگردم، آن‌وقت تو مثل بانوی قصه‌های شدیداً ایرانی در را باز کنی و آفتابه و لگن بیاوری و حوله‌ای، که غبار خستگی روز را بزدایم، بعد سفرهٔ محبت بیندازی تا غذایی را که با حرارت عشق خود پخته‌ای و مشامش تمام خانهٔ صمیمی ما را آکنده و به خورد خشت‌خشت آن رفته، جلوی من بیارایی و افتخار کنی که مثل کوه پشتت ایستاده‌ام و خود را برای راحت تو و فرزندانمان، که احتمالاً کمتر از پنج‌تا نیستند، به زحمت می‌اندازم. ها؟
العبد
هر حرکتی از هر توقفی بهتر است. توقف به طور فزاینده خود را بازتولید می‌کند. در توقف، رسوب می‌کنیم، بوی کهنگی و ماندگی می‌گیریم. انسان متوقف یعنی مرده؛ حرکتِ متوقف یعنی سکون؛ مبارزهٔ متوقف یعنی سازش.
کاربر ۴۳۶۶۱۵۵
دریغا که در همراهیِ هر امام حقی، رنجی نهفته است که سیاه‌لشکر حامیان را با این پرسش ناگهانیِ دهشتناک می‌آزماید: «آیا این انتخاب به رنجی که در پی دارد می‌ارزد؟»
العبد

حجم

۲۰۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۰۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰
۵۰%
تومان