وقوع فاجعه رنجآورترین اتفاق نیست، انتظارِ وقوع فاجعه تابوتوان آدم را میگیرد
آزمین
جوری راه میرفت که انگار تنش آواز میخواند.
imalializade
«به نظر من اینقدر تو ذهنت مانع درست کردی که حتا قبل از شروع خودت رو بازنده میدونی.»
آزمین
بهقدری نزدیک هم راه میرفتیم که نیازی نبود صدایمان را از حد نجوا بالاتر ببریم
imalializade
آسیاب وقتی خوب کار میکند که
سنگش را شیار انداخته باشند.
ضربالمثل هایلندی
آزمین
وقوع فاجعه رنجآورترین اتفاق نیست، انتظارِ وقوع فاجعه تابوتوان آدم را میگیرد
imalializade
با لحنی تصنعی گفت «این یکی از چیزهاییه که خدا برای امتحان ما میفرسته.»
چپچپ نگاهش کردم. از آندست جملاتی بود که اهل این ناحیه به کار میبردند.
گفتم «فکر کنم خدا کارهای مهمتری از امتحان کردنِ ما داره.»
imalializade
به گمانم پنجره بیشتر به منظور تهویه تعبیه شده نه برای اینکه زندانی بتواند آسمان را ببیند. هر چند در غیاب هر چیزی که حواس را پرت میکند، آدم حیرت میکند از اینکه تماشای تغییرات اندک در بخش کوچکی از آسمان تا چه حد سرگرمکننده است.
imalializade
خوشحال بودم که از مزرعه و پدرم فاصله داشتم. موقعی که ازش جدا شدم تکیه داده بود به بیل و پیپش را پُک میزد. مادرم را کنارش تصور کردم که خم شده بود و علفهای هرز مزرعه را میکند و مثل همیشه زیرلب آواز میخواند و مویش ریخته بود توی صورتش. چند لحظه بعد بود که یادم افتاد آنجا نیست و در گورستان کاموستراک زیر خاک است. جنازهی حیوان زیاد دیده بودم و به این فکر کردم که آیا جسدش کاملاً متلاشی شده یا نه. تازه آن لحظه بود که متوجه شدم دیگر هرگز او را نخواهم دید و چشمم را بستم که گریه نکنم. سعی کردم بر خشخش برگها تمرکز کنم و بعبع گوسفندها، ولی تصویر بدنِ در حال پوسیدن مادرم از سرم بیرون نمیرفت.
imalializade
انسان فقط مرتکب گناه نمیشود، بردهی گناه است.
imalializade