- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب دیالمه
- بریدهها
بریدههایی از کتاب دیالمه
۴٫۶
(۲۴)
به نظر او تا وقتی مبنای اعتقادی آدم درست نباشد، عرصه سیاست او را به انحراف میکشاند. نمونهاش سازمان مجاهدین بودند که به عنوان یک گروه اسلامی، تغییر ایدئولوژی دادند و مارکسیست شدند.
Sobhan Naghizadeh
گروههای مختلف چپ و مجاهدین در جلسات وحید حاضر بودند. سئوالها را دست دانشجوها میدادند و با سماجت و پرخاشگری صحبت میکردند. اما وحید خیلی راحت و با حوصله به سئوالها جواب میداد.
کتابینا
سقف جلسات ۲ ساعت بود که معمولاً ۷ ــ ۶ ساعت طول میکشید، متعارفاش ۵ ساعت بود! در زمان سخنرانی عدهای میایستادند تا صندلیها خالی شود. پیش میآمد که همین چند ساعت را نصف جمعیت سر پا باشند. همه هم سئوال داشتند. سئوالهای جدی. یک بار آریایی ساعت گرفت، وحید ۸ ساعت توی دانشکده ادبیات سر پا بود!
کتابینا
وحید همیشه میگفت: «اگر امام خمینی از دنیا برود، من تا آخر عمر لباس سیاه را بیرون نمیآورم». سرنوشتاش هم آنگونه که خودش میخواست رقم خورد. ۸-۷ سال قبل از فوت امام، شهید شد تا داغ ماتم نبود امام بر دلش ننشیند
کتابینا
یک خیار را گرفت، چهار تکّه کرد و به هر نفر یک تکّهاش را داد با این استدلال که درست نیست ما خیار دانهای ۵ قران بخوریم و بعضیها نداشته باشند.
کاربر ۴۲۱۶۸۸۸
اعلامیههایی را به دست دوستاناش میداد برای رونویسی. برای توزیع بچهها را تقسیم میکرد. دانشجوی علوم را میفرستاد ادبیات، و دانشجوی پزشکی را میفرستاد علوم. این جوری کمتر برای بچهها اتفاقی میافتاد. میگفت اگر گیر افتادید و اسم مرجع تقلیدتان را پرسیدند اسم مرجعی که حتی حرف «خ» داشته باشد نگویید.
خامنه ای رهبرم💗
شهید هاشمینژاد و دیالمه بعد از انقلاب دو بازوی مهم و اساسی انقلاب در مشهد بودند. وحید پشتوانه محکمی برای بچه مذهبیها بود. اگر او نبود خیلیها به انحراف گروههای چپ دچار میشدند. مجمع احیای تفکرات شیعی؛ جاده انقلاب را هموارتر میکرد و دانشگاههای مشهد را از غلتیدن به دامان تودهایها و کمونیستها حفظ میکرد.
فاطمه
در بعضی از جلسات رسم شده بود که تحت عنوان مبارزه، دخترهای محجبه که مقنعه و چادر هم میپوشیدند با پسرها تبادل نظر کنند. گرچه بعدها معلوم شد که بیشتر آنها اعضای سازمان مجاهدین خلقاند. وحید این گونه جلسات را نمیپسندید. بعدها وقتی خدمت آقای خامنه ای رسید، جریان را گفت و پیشنهاد داد دخترها برای فعالیتشان بیمارستانها را انتخاب کنند و پسرها کوه را. اگر هم دخترها میخواهند بروند کوه جدا بروند. البته آقایان دورادور مراقبشان باشند. آقای خامنهای این نظر را تأیید کرد.
Mohammad Ali Zareian
وحید پزشکی را انتخاب کرد. قبول هم شد، اما به دلیل کارهای سیاسی اش، ساواک ادامه تحصیل در رشته پزشکی را برای او ممنوع کرد. وحید هم ناچار شد برود رشته داروسازی.
Mohammad Ali Zareian
قبل از انقلاب محفلی به نام انجمن اسلامی پزشکان فعال بود. گردانندهاش شهید مطهری بود. هر پانزده روز در منزل یکی از دوستان جمع میشدند. سرهنگ دیالمه در کنار پزشکانی چون دکتر فیاضبخش و دکتر ولایتی پای ثابت و دائمی این انجمن بود. شهید بهشتی هم برای سخنرانی به انجمن میآمد. مباحث مطرح شده بیشتر دینی و تربیتی بود؛ و البته اخبار احوال امام و مملکت. پدر، وحید را که در دوره متوسطه درس میخواند به این جلسات میبرد. وحید به شهید مطهری خیلی ابراز علاقه میکرد. شهید مطهری تأثیرگذارترین استاد وحید بود. وحید نظر آیتالله خامنهای را هم به خودش جلب کرده بود. جلسات انجمن اسلامی پزشکان شخصیت و فکر انقلابی وحید را برای سالهای بعد از انقلاب ورز داد.
Mohammad Ali Zareian
وحید برای مخالفت با بنیصدر دستش پُر بود. عدهای از دوستانش را مأمور کرد روزنامههای قدیمی را در آرشیو مطبوعات آستان قدس بررسی کنند. بچهها در این بررسیها به چند نکته در مورد بنیصدر برخوردند. سفر بنیصدر برای ادامه تحصیل به اسرائیل، نداشتن مدرک دکترا و همکاریها در مرکز تحقیقات علوم اجتماعی با شاپور راسخ. یکبار هم امضاهای آخر قانون اساسی را بررسی کردند و شمردند. اسم چند نفر نبود: از جمله شیخ علی تهرانی و بنیصدر.
کاربر ۶۶۶۷۹۶۴
وحید بعد از انقلاب، مسئول گزینش و تحقیقات سپاه مشهد شد. او یکی از مؤسسین سپاه در خراسان بود و با کسانی که میخواستند عضو سپاه شوند، مصاحبه میکرد. ضرورت این کار در زمانی که التهابات انقلاب و فضای غبارآلود هنوز برپا بود باعث شد کسی مثل وحید را که خَم و چَم جریانات مشهد را مثل کف دست میشناسد برای این کار انتخاب کنند.
صآد
وحید بارها میگفت: «تمام آرمانهای ۱۴۰۰ ساله اسلام را در حرکت امام میبینم».
صآد
رابطه وحید با امام دو جنبه داشت. یکی ولایتپذیری و اعتقاد به مطلقه بودن ولایت فقیه و دوم رابطهای حسی و عاطفی. بیشتر جوانان انقلاب با رهبر ۸۰ سالهشان ارتباطی قلبی داشتند.
صآد
رابطه وحید با امام دو جنبه داشت. یکی ولایتپذیری و اعتقاد به مطلقه بودن ولایت فقیه و دوم رابطهای حسی و عاطفی. بیشتر جوانان انقلاب با رهبر ۸۰ سالهشان ارتباطی قلبی داشتند.
صآد
اما ارادت وحید به امام سوای همه بود
صآد
وقتی قرار بود بچهها عکسی از میرزا کوچک خان پیدا کنند و به عنوان یک مبارز مسلمان توی دانشگاه نصب کنند، وحید تأکید کرد عکس میرزا را در لباس روحانیت پیدا کنند.
صآد
«توی دانشگاه به ما میگفتند آخوندک. چون ما میگفتیم مرجع تقلید ما امام است و باید کارهایمان را با فتواهای ایشان تطبیق دهیم. آخوندک یعنی وابسته به آخوند که به جای بار مثبت بار منفی داشت.» (قنبری)
صآد
یکبار قنبری و ۱۰ نفر از بچههای مجمع احیاء رفته بودند سخنرانی تقی شهرام از گروهک پیکار. قنبری بلند میشود که سئوال بپرسد. اما جمعیت داد میزد: مرتجع بنشین، فاشیست بنشین و... . درگیری شروع میشود. ۱۰ نفر به ۷۰۰ نفر. بچهها میروند روی سن و کاپشن شهرام را غنیمت میگیرند. بعد از آن هر وقت بحثی با کمونیستها پیش میآمد، بچهها میگفتند: بگویید بیاید کاپشنش را بگیرد تا بقیه بحث را ادامه دهیم.
صآد
اصغرنژاد هم شروع میکند پَته تکتک شان را به آب دادن که مگر تو نبودی قبل از انقلاب، نگهبان بدبخت را همین جا کشتی؟! مگر تو یکی نبودی ۵۰۰ هزار تومان پولِ دانشکده را دزدیدی و... کارهای هر کدامشان را لو میدهد.
صآد
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان