بعضی مردم فکر میکنند گفتن قصههای شخصی کار درستی نیست. مطمئناً بعضی چیزها خیلی شخصیاند. مثلاً هر چیزی که باعث شود آدمها از شنیدنش یکه بخورند و خودشان را جمع و جور کنند یا هر چیزی که باعث شود فریاد بزنند «داری بیش از حد اطلاعات میدهی!» اما در بیشتر موارد وقتی پای خود آن اشخاص در میان باشد، گفتن قصههای شخصی کار درستی است.
یک حسن قصههای شخصی این است که به راحتی آنها را به یاد میآورید. بالاخره به چشم خودتان آنها را دیدهاید. وقتی شنوندهها سؤال بپرسند، میتوانید جوابشان را بدهید. برانگیختن حس کنجکاوی یکی از اهداف اصلی قصهگویی است
حسین....
ز این قالب استفاده کنید تا بفهمید چه چیزی به دردبخور است:
«چیزی که از قصهتان دربارهٔ شما میفهمم این است که...»
«چیزی که دربارهٔ قصهتان دوست دارم این است که...»
«چیزی که با کمک قصهتان به یاد میآورم این است که...»
«تأثیری که قصهتان در این موقعیت خاص دارد (موقعیت را توصیف کنید) این است که...»
شاید اینکه فقط درخواست بازخورد مثبت کنید بزدلانه به نظر برسد، ولی بعد از مدتی میبینید که در واقع محافظت از فرآیند خلاقهتان شجاعت بیشتری میخواهد و این شجاعت را میتوانید در موقعیتهای دیگر برای حفظ مرزهای شخصی خود به کار ببندید.
حسین....
قصهگویی کمک میکند افراد از جهات مختلف به موضوع نگاه کنند و در نتیجه بتوانند برداشتی را که از «واقعیات» شما دارند از نو تفسیر کنند یا شکل بدهند.
حسین....