شاید مردهها هیچوقت دست از سر ما برندارن. شاید اونها یه جورهایی همیشه همراه ما هستن.»
n re
«میدونستی یه داستان قدیمی و عجیبوغریب کورنیشی هست درمورد این صدا؟ میگن که توی هوای توفانی، اونهایی که غرق شدن اسم خودشون رو صدا میکنن.»
n re
اینها را میگوید زن محتاطِ شهری چالهمیدانیاست که دختر مشاور منطقۀ جنوبی لندن بوده.
n re
شاید هیچ چیزی نباشد که عشق انسان را خاموش کند. شاید این حس همینطور در تاریکی به مسیر خود ادامه میدهد. درست مثل نور ستارههایی که مردهاند و خاموش شدهاند.
n re
هزاران تیکۀ شادی، قلبتون رو هزاران تیکه میکنه.
این جمله بهشکلی دردناک حقیقت داشت.
n re
انگار آنها محکوم بودند اشتباهی را نسلبهنسل تکرار کنند.
n re
من نگران شدم که بهشکل روح بیایی سراغم. روح. خیلی ترسناکه.
روح.
n re
همیشه حضور مردم مهمه.»
n re
«همۀ ما یهجورهایی فضانوردیم، مگه نه؟ فضانوردهایی بین ستارهها. اونقدر به عمق سیاهی فرو میریم که دیگه نمیتونیم برگردیم.»
n re