بریده‌های کتاب فصل شیدایی لیلاها
کتاب فصل شیدایی لیلاها اثر سیدعلی شجاعی

کتاب فصل شیدایی لیلاها

امتیاز:
۴.۷از ۴۵ رأی
۴٫۷
(۴۵)
همان قوم که آمادۀ قربانی بودند پیش پای امامت شما... ـ همان‌ها به وعده‌های عبیدالله... ـ و تهدیدهایش... ـ امروز مهیای جنگ‌اند با شما... عمرو سر پایین می‌اندازد، چند قطره اشک تند از چشمانش می‌افتد: ـ بازار آهنگران کوفه رونق گرفته است... ـ به ساخت شمشیر و نیزه... ـ و آبدیده‌کردنشان... ـ و لباس رزم از پستوی خانه‌ها بیرون کشیده‌اند... ـ همان‌ها که دیروز، از یکدیگر پیشی می‌گرفتند به مهر کردن نامه‌های دعوتشان... ـ امروز آخرتشان را ارزان به وعده‌های عبیدالله می‌فروشند... ـ یک من جو... ـ یک زین... ـ چند خلخال... ـ کمی بیشتر از بیت‌المال...
feri
آخر آمدی؟ لبخند مهربانی بر چهرۀ امام می‌نشیند: ـ سر بالا بگیر حر... توبه‌ات پذیرفته... چقدر محبوبی اکنون، که خدا توبه‌کنندگان را بسیار دوست دارد... امام دست بر سر حر می‌کشد، روبنده از چهره‌اش می‌گیرد، کفش از گردنش برمی‌دارد و خاک آن بر زمین می‌ریزد و مقابل حر می‌گذارد: ـ سر بالا بگیر حر... این‌جا همیشه دری برای باز آمدن، گشوده است و آغوشی برای برگشتن، گشاده... امام دو دست بر شانه‌های حر می‌گذارد: ـ منتظرت بودیم... خدای تعالی را هزار حمد که عاقبتت به خیر شد... تا بهشت راهی نمانده...
noora
شمر اما ادامه می‌دهد: ـ امان‌نامه آورده‌ام برای هر چهار پسر ام‌البنین... و پیش از آن‌که دست به شال کمر ببرد، عباس می‌گوید: ـ خدا تو را لعنت کند و امان و امان نامه‌ات را. ما در امانیم، آن‌گاه پسر رسول خدا را امانی نیست؟ مادرت به عزایت سوگوار شمر، رویت در آتش به قیامت؛ مادرمان را بزرگ‌ترین افتخار، کنیزی علی و فرزندان فاطمه. ام‌البنین شیرِ ناجوانمردی نداده‌مان که امروز در امان تو درآییم و برادر تنها گذاریم... خدا نیاورد آن ساعت که مادرمان و ما هر چهار، از شما باشیم...
feri
ـ اف بر تو ای روزگار... که تو را قناعت نیست از آن‌که هر صبح و شام، یار از یار جدا می‌کنی و فراق می‌آفرینی و هجران می‌آوری...
HADIC
ـ در گوشم دعا کرد، عاقبتت در کنار حسین به خیر شود و با او...
feri
ـ و این زمین، از آن فرزندان و پیروان و زائرانم... تا آن زمان که زمان هست و روزگار پابرجا... تا قیامِ قیامت و آغازِ انجام این دنیا... و همگان بدانند که این سرزمین را، و خاکش که خون ما بر آن ریزند، صاحبی نیست مگر من، حسین پسر دختر پیامبر، که بخشیدمش به آنان‌که بر عزایم اشک فشانند و روی خراشند و جامه چاک دهند. پس هر که به این سرزمین در آید، در خانه خویش پا گذاشته.
noora
ـ سبحان الله زهیر! پسر پیامبر تو را خوانده باشد و تو اسباب حیرانی علم کنی در اجابت؟ حج به آیین جد او کرده‌ای و ابا داری از پاسخ؟ برخیز تا درنگت رنگ غفلت نگرفته، برخیز زهیر...
noora
مردمان بندگان دنیایند و دین بازیچۀ زبان و قافیۀ کلامشان است. در دین و با آنند، تا آن‌زمان که معیشت و معاششان را ضمان باشد، دیندارند تا آن‌وقت که این زمین، روزی و روزگارشان ثمر دهد؛ و چون هنگام امتحان آید و هنگامۀ بلا رسد، اندکند مؤمنان...
~S.F~
آرزو می‌کنم کاش زمان کمی درنگ کند، کاش چنین پرشتاب داغ پی داغ بر دل امام ننشیند؛ که می‌بینم سنگینی بار غم، برخاستن از بالای پیکرها بر امام سخت کرده.
زهرا جاویدی
حمد و سپاس از آن خدای یکتاست، که هر چه اراده کند در بستر فعل جاری شود و هیچ قوت و قدرتی نیست مگر از او، و سلام و درود هم‌او، بر رسولش که خاتم پیامبران است.
feri

حجم

۹۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۹۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۹۵۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۰صفحه بعد