بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از دیار حبیب | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب از دیار حبیب اثر سیدمهدی شجاعی

بریده‌هایی از کتاب از دیار حبیب

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۰ رأی
۴٫۴
(۳۰)
«مرا معذور بدار ای عمر سعد! من از جمله کسانی‌ام که با او بیعت کردم و پیمان شکستم. روی دیدار او را ندارم.» عمر سعد از او می‌گذرد و رو می‌کند به سرداری دیگر: «تو برو!» «من نیز.» «تو برو!» «من هم» «تو چی؟» «همه.»
معین
بسم‌الله الرحمن الرحیم از: حسین بن علی به: فقیه گرانقدر، حبیب بن مظاهر
معین
«سلام ای حبیب مظاهر! در چه حالی پیرمرد؟» تبسمی شیرین بر لب‌های پیرمرد می‌نشیند: «سلام میثم! کجا این وقت روز؟» حبیب، اسب را قدمی به پیش می‌راند، تا زانو به زانوی سوار دیگر، و بعد دستش را از سر مهر بر شانه میثم می‌گذارد
معین

حجم

۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

حجم

۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

قیمت:
۱۳,۷۲۵
تومان
صفحه قبل۱
...
۵
۶
صفحه بعد