بریدههایی از کتاب پدر، عشق و پسر
۴٫۷
(۲۰۰)
باید تن داد و تمکین کرد و دل سپرد به آنچه رضای اوست. کاری که حسین، با همه مشقتش در کربلا کرد.
تو اگر بودی و میشنیدی صدای نالههای او را در پای جنازه پسر، میفهمیدی که این رضا شدن به رضای خداوند، چه کار مشکلی است:
ـ وای فرزندم! وای پسرم! وای نور چشمم! وای علیاکبرم! وای پاره جگرم! وای همه دلم! وای تمام هستیام!
فانوس
من دوامآوردنی نبودم. من زنده ماندنی نبودم. و اگر نبود تقدیر چشمگیر خداوند، من بازگشتنی و به اینجا رسیدنی نبودم.
در تمام طول راه که با خودم و آن عزیز یگانه واگویه میکردم، میگفتم انگار من ماندهام که روایت کنم تو را! و همچنان بر این گمانم که این است رمز ماندن من در پی آن طوفان آشوب و فتنه و بلا.
باغبان 🤗🌱
پدر نه، امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه زمین بگریزد؟! قلب کسی در دست امام زمانش باشد و قابض ارواح بتواند جان او را بستاند؟ نمیشود! و این بود که نمیشد. و... حالا این دو میخواستند از هم دل بکنند.
سائر
اگر علی اینهمه وقت در میدان چرخید و جنگید و زخم خورد و نیفتاد، اگر علی اینهمه وقت تا مرز شهادت رفت و بازگشت، اگر علی اینهمه جان را گرفت و جان نداد، اگر علی آنهمه را کشت و کشته نشد، اگر از علی به قاعده دو انسان خون رفت و همچنان ایستاده ماند، همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود.
سائر
دیدم که دنیای دیگری است در میانه این دو محبوب. دنیایی که عقل آدمها به آن قد نمیدهد چه رسد به اسب. دنیا که دنیای عقل نبود، عشق زلال و خالص بود.
سائر
دشمن گمان میبرد که دو نفر را اگر از سپاه امام جدا کند، کمر امام میشکند؛ یکی عباسبنعلی و دیگر علیبنالحسین.
سائر
دشمن گمان میبرد که دو نفر را اگر از سپاه امام جدا کند، کمر امام میشکند؛ یکی عباسبنعلی و دیگر علیبنالحسین.
سائر
اما نه، بخواب. خواب برای این روح خسته و این چشمهای به گودی نشسته، غنیمت است. بخواب! فردا هم روز خداست.
سائر
کجایی علی جان! کجایی برادرمان! کجایی چراغ خانهمان! کجایی روشنایی چشممان! کجایی امید زنده ماندنمان؟! کجاست آغوش مهربانی تو! کجاست چشمهای خندان تو؟! کجاست دستهایی که مرا بغل میکرد و به هوا میانداخت؟ کجاست آن انگشتهایی که دو دست مرا به خود قلاب میکرد؟ کجاست آن ریشهایی که زیر گلوی مرا قلقلک میداد؟ کجاست آن پاهایی که تکیهگاه بالا رفتن من بود؟ کجاست آن گیسوان سیاهی که شانه کردنش با دستهای من بود؟ کجاست آن بوسههای گرم؟ کجاست آن پناهگاه آغوش؟ کجاست آن تکیهگاه بازو؟
𝘽𝙖𝙝𝙖𝙧.a
عباس و علی برخاستند، بر امام خویش سلام گفتند و این مضمون را به دامان محبوب ریختند: «جهان بیحضور تو خالی است. زندگی بدون تو بیمعناست. دنیا پس از تو نباشد.»
𝘽𝙖𝙝𝙖𝙧.a
حجم
۴۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۴۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
قیمت:
۳۳,۶۰۰
۱۶,۸۰۰۵۰%
تومان