فکر میکنم که مرگ تنها مرهم این همه خستگی باشد.
ـmatildaـ
او اما نزدیکترین، محبوبترین و دوستداشتنیترین هدیه را برای این مرحله از معاشقه با خدا برگزیده بود. شاید اندیشیده بود که خوبترهایش را اول فدای معشوق کند.
Hannaneh Karami
خبر حسین را از سجاد باید پرسید. من خودم دیدم که او علیرغم بیماری، یال خیمه را کنار زده بود و از پشت پرده لرزان اشک، به تماشای عاشورا نشسته بود
Hannaneh Karami
سگ اصحاب کهف بدان شأن و منزلت رسید که میدانی. نه منِ ولیشناس از آن سگ حقیقتطلب کمترم و نه پیامبر و امام و زاده امام با آن جوانهای ابتدای راه، قابل مقایسهاند.
آنها ابتدای راهی بودهاند که من صد سال در انتها و مقصد آن زندگی کردهام. راستی نمیدانم چه شباهتی میان آن جوانها و این اصحاب بود. شاید غربت و مظلومیت و تنهایی، شاید کمی و قِلت نفرات خداجو در مقابل کثرت کفار و مشرکان. شاید...
انگار به خاطر این شباهتها بود که سر بریدة امام بر بالای نیزهها سوره کهف را تلاوت میکرد. هنوز آوای ملکوتیاش در گوشم طنین میافکند:
ـ اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهفِ وَ الَّرقیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَبا... اِنَّهُمْ فِتیَةٌ آمَنوُا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدی.
س