مقام سِقایت در کربلا از آن عباس است؛ ماه بنیهاشم.
𝘽𝙖𝙝𝙖𝙧.a
حسین در مرگ پیامبر شاید از همه بیتابتر بود. او اگرچه آن زمان کودک بود، اما این جراحت قلبش تا بزرگی التیام نیافت. آنقدر بغض کرد، آنقدر لب برچید، آنقدر گریه کرد که آتش به جان فرشتگان آسمان زد و اگر کفر نبود میگفتم که خدا هم بیتاب شد از این همه بیتابی. آنقدر که محمدی کهتر، پیامبری دیگر، شبیهی از پیامبر را بعدها در دامان حسین گذاشت تا جگر سوختهاش بدان التیام بیابد
mis
سگ اصحاب کهف بدان شأن و منزلت رسید که میدانی. نه منِ ولیشناس از آن سگ حقیقتطلب کمترم و نه پیامبر و امام و زاده امام با آن جوانهای ابتدای راه، قابل مقایسهاند.
آنها ابتدای راهی بودهاند که من صد سال در انتها و مقصد آن زندگی کردهام. راستی نمیدانم چه شباهتی میان آن جوانها و این اصحاب بود. شاید غربت و مظلومیت و تنهایی، شاید کمی و قِلت نفرات خداجو در مقابل کثرت کفار و مشرکان. شاید...
انگار به خاطر این شباهتها بود که سر بریدة امام بر بالای نیزهها سوره کهف را تلاوت میکرد. هنوز آوای ملکوتیاش در گوشم طنین میافکند:
ـ اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهفِ وَ الَّرقیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَبا... اِنَّهُمْ فِتیَةٌ آمَنوُا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدی.
س