بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آفتاب در حجاب | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آفتاب در حجاب

بریده‌هایی از کتاب آفتاب در حجاب

امتیاز:
۴.۸از ۹۶ رأی
۴٫۸
(۹۶)
به محمد پیامبر ایمان آوردید و طاعتش را گردن نهادید و سپس به فرزندان او هجوم آوردید و کمر به قتل عترت او بستید. اکنون این شیطان است که بر شما مسلّط شده و عظمت حضور خدا را در دل‌هایتان به غیبت کشانده. پس ننگ بر شما و مقصد و مقصود شما. ما از آن خداییم و به سوی او باز می‌گردیم، امّا پیش روی ما قومی است که از پس ایمان، به کفر رسیده است. و قومی که غرقه ستم است، هماره از ساحل لطف و رحمت خدا دور باد...»
زهرا جاویدی
مردم! دنیا شما را نفریبد، هر که به دنیا تکیه کند، دنیا زیر پای امیدش را خالی می‌کند و هر که طمع به دنیا ببندد، دنیا ناکامش می‌سازد. من اکنون شما را در کاری هم‌پیمان می‌بینم که باعث برانگیختن خشم خدا شده. خدای کریم از شما روی گردانده و عذاب خویش را بر شما حلال کرده.
زهرا جاویدی
«مردم! خداوند تعالی که خود آفریننده دنیاست، آن را خانه نابودی و زوال قرار داده است. کار این خانه این است که حال دل‌بستگان به خویش را دگرگون می‌کند. فریب‌خورده کسی است که فریب او را بخورد و بخت‌برگشته کسی است که در دام فتنه‌های او بیفتد.
زهرا جاویدی
او چون طبیبی که به زوایای وجود بیمار آگاه است، می‌داند که مشکل این مردم، مشکل دنیاست، مشکل علاقه به دنیا و از یاد بردن خدا و عالم عُقبی. فقط علقه‌های دنیا می‌تواند انسان را این‌چنین به خاک سیاه شقاوت بنشاند. فقط پشت کردن به خدا می‌تواند، پشت عزت انسان را این‌چنین به خاک بمالد. فقط از یاد بردن خدا می‌تواند حجاب‌هایی چنین ضخیم و نفوذناپذیر بر چشم و دل انسان بیفکند تا آنجا که آیات روشن خدا را منکر شود و خون فرزندان پیامبر خدا را مباح بشمرد.
زهرا جاویدی
بندگان خدا! تقوا پیشه کنید و از دنیا برحذر باشید. اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود یا یکی برای دنیا باقی بماند، چه کسی بهتر از پیامبران برای بقا و شایسته‌تر به رضا و راضی‌تر به قضاء؟! امّا بنای آفریدگار بر این نیست، که او دنیا را برای فنا آفریده است. تازه‌های دنیا کهنه است، نعمت‌هایش فرسوده و متلاشی شده و روشنایی سرورش، تاریک و ظلمت‌زده. دنیا، منزلی پست و خانه‌ای موقت است. کاروان‌سراست. پس در اندیشه توشه باشید و بدانید که بهترین ره‌توشه تقواست. تقوا پیشه کنید تا خداوند رستگارتان کند...»
زهرا جاویدی
«خواهرم! نگاه که می‌کنم، از ابتدای خلقت تاکنون و از اکنون تا همیشه، اصحابی باوفاتر و مهربان‌تر از اصحاب امشب و فردا نمی‌بینم. همه اینها که امشب در سپاه منند، فردا نیز در کنار من خواهند ماند و پیش از من دستشان را به دامان جدّمان خواهند رساند.»
زهرا جاویدی
پدر همیشه می‌گفت: «لاَتَسْتَوحِشُوا فی طَریقِ الْهُدیَ لِقِلَّه اَهْلِه. در طریق هدایت از کمی نفرات نهراسید.»
زهرا جاویدی
اگر قصدشان کشتن حسین است، با دَه یک این سپاه هم حادثه محقق می‌شود. مگر سپاه برادرت چقدر است؟ چرا این‌همه انسان، دستشان را به این خون آلوده می‌کنند؟ چرا این‌همه آمده‌اند تا در سپاه کفر رقم بخورند؟ چرا بی‌جهت نامشان را در زمره دشمنان اسلام ثبت می‌کنند؟ نمی‌گویی به شما کمک کنند؛ شما از یاری آنها بی‌نیازید، خودشان را از مهلکه دنیا و آخرت در ببرند، جان خودشان را نجات دهند، ایمان خودشان را به دست باد نسپرند. یک نفر هم که از اهل جهنم کم شود غنیمت است.
زهرا جاویدی
سپاه دشمن غرق در بی‌خبری است، صدای معصیت، صدای عربده‌های مستانه، صدای ساز و دُهُل‌های رعب‌برانگیز، به آنها لحظه‌ای مجال تأمل و تفکر و پرهیز و گریز نمی‌دهد.
زهرا جاویدی
خواهرم! روشنی چشمم! گرمی دلم! مبادا بی‌تابی کنی! مبادا روی بخراشی! مبادا گریبان چاک دهی! استواری صبر از استقامت توست. حلم در مکتب تو درس می‌خواند، بردباری در محضر تو تلمّذ می‌کند، شکیبایی در دست‌های تو پرورش می‌یابد و تسلیم و رضا دو کودکند که از دامان تو زاده می‌شوند و جهان پس از تو را سرمشق تعبد می‌دهند. راضی باش به رضای خدا که بی‌رضای تو این کار، ممکن نمی‌شود.
زهرا جاویدی
مصیبت تمام این سال‌ها بر پشت من سنگینی می‌کند. امروز عزای مامضی تازه می‌شود که تو بقیّه الله منی. تو تنها نشانه همه گذشتگانی و تنها پناه همه بازماندگان...
زهرا جاویدی
با رفتن تو گویی همه می‌روند. اکنون عزای یک قبیله بر دوش دل من است
زهرا جاویدی
برادرم! تنها بهانه زیستنم! تو پیامبرم بودی وقتی که جان پیامبر از قفس تن پرکشید. گرمای نفس‌های تو جای مهر مادری را پر می‌کرد وقتی که مادرمان با شهادت به عالم غیب پیوند خورد. تو پدر بودی برای من و حضور تو از جنس حضور پدر بود وقتی که پرنده شوم یتیمی بر گرد بام خانه‌مان می‌گشت. وقتی که حسن رفت، همگان مرا به حضور تو سر سلامتی می‌دادند. اکنون این تنها تو نیستی که می‌روی، این پیامبر من است که می‌رود، این زهرای من است، این مرتضای من است، این مجتبای من است، این جان من است که می‌رود.
زهرا جاویدی
بهترین پناه اشک‌های تو، همیشه آغوش حسین بوده است
زهرا جاویدی
پیامبر از جبرئیل سؤال کرد که دلیل این غصّه و گریه چیست؟‌! جبرئیل عرضه داشت: «همه عمر در اندوه این دختر می‌گریم که در همه عمر جز مصیبت و اندوه نخواهد دید.»
زهرا جاویدی
«نام‌گذاری این عزیز، کار خود خداست. من چشم‌انتظار اسم آسمانی او می‌مانم.» بلافاصله جبرئیل آمد و درحالی‌که اشک در چشم‌هایش حلقه زده بود، اسم زینب را برای تو از آسمان آورد. ای زینت پدر! ای درخت زیبای معطّر!
زهرا جاویدی
سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصه وجود گذاشتی، ای نفر ششم پنج تن!
زهرا جاویدی
چه آرامشی دارد سینه برادر، چه فتوحی می‌بخشد، چه اطمینانی جاری می‌کند! انگار در آیینه سینه‌اش می‌بینی که از ازل خدا برای تو تنهایی را رقم زده است تا تماماً به او تعلق پیدا کنی. تا دست از همه بشویی، تا یکه‌شناس او بشوی.
زهرا جاویدی
شکیبایی‌ات را از دست مده زینب! که آسمان بر ستون صبر تو استوار ایستاده است.
"مُسٰافِرِمٰاھ؛
مخاطب حرف‌های او حسینی است که زبان اشک و نگاه را بهتر از هر کس دیگر می‌فهمد.
"مُسٰافِرِمٰاھ؛

حجم

۱۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
۳۲,۴۰۰
۷۰%
تومان