بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چگونه با همکاران خود کنار بیاییم | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چگونه با همکاران خود کنار بیاییم

بریده‌هایی از کتاب چگونه با همکاران خود کنار بیاییم

نویسنده:آلن دوباتن
ویراستار:بهناز رحیمی
امتیاز:
۳.۴از ۱۵ رأی
۳٫۴
(۱۵)
بر مبنای منطق درونی، اتفاقات بسیار بد باید الزاماً برای افراد خیلی بد رخ دهد. کسانی که خودشان را دوست ندارند منتظر پیش‌آمدن رویدادهایی وحشتناک هستند و هر وقت، به هر دلیل عجیبی، اوضاع هنوز مصیبت‌بار نشده باشد، به‌شدت نگران می‌شوند.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
فرد بدگمان از همه متنفر است اما این نگاه بیش از حد صریح و به معنای واقعی کلمه یک نوع قضاوت است. هدف اصلی ظن و بدگمانی آن‌ها به خانه نزدیک‌تر است: آن‌ها از خودشان متنفرند. این حرف بدین معنا نیست که آن‌ها به‌طور استثنایی در دنیای کاری غیرواقعی یا بی‌ثبات زندگی می‌کنند. واقعیت این است که آن‌ها با شدتی کم‌نظیر و به‌شکلی گناهکارانه از خودشان نفرت دارند.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
ممکن است اسیر اینترنت شویم و اخبار را با فاصله زمانی ۴ دقیقه چک کنیم تا اخبار مربوط به خودمان را دور نگه داریم.
مهتا
پنهان‌کاریِ فرد مهرطلب همیشه ناشی از ترس نیست. گاهی این رفتار از روی عشق و علاقهٰ‌ی آن‌ها به فردی بوده که وابستگی عمیقی به وی داشته‌اند اما او به‌شکلی آسیب‌پذیر بوده است. آن‌ها پاسخ‌هایشان را جعل می‌کردند تا از یک دعوای دیگر جلوگیری کنند، پدر یا مادر افسردهٔ خود را در حالت روحی خوبی نگه دارند یا از فشار بیشتر بر زندگیِ از پیش دشوار و اندوهبار جلوگیری کنند. بعضی مواقع، آن‌ها باید از فردی که برایشان مهم بوده است در برابر پیچیدگی‌های واقعیت محافظت می‌کردند. جای تعجب نیست که برای این افراد، در بزرگ‌سالی، حدس زدن آنچه دیگران می‌خواهند راحت‌تر از این است که خواسته‌های خودشان را درک کنند.
مهتا
یک معلم خوب منتظر بروز مشکل نمی‌شود تا درسی را آموزش دهد، بلکه زمانی را انتخاب می‌کند که آن مطلب به‌خوبی یاد گرفته شود. بحران‌ها بهترین زمان برای آموزش یک درس نیستند. شاید لازم باشد زمان زیادی را صبر کنیم – به‌عنوان مثال سه روز پس از یک بحث داغ– تا فرصت مناسب برای پرداختن به محرک‌های بنیادین آن بحث را پیدا کنیم. زمانی که همکارمان در وقت استراحت ناهار است و زیر لب آهنگی را زمزمه می‌کند، شاید زیرکانه‌ترین لحظه برای این باشد که با سادگی و روی خوش به موضوعی اشاره کنیم که در گذشته کمی ما را برآشفته بود اما در این مدت، هوشمندانه نسبت به آن اتفاق سکوت کرده بودیم.
مهتا
متاسفانه اکثرمان معلم‌های افتضاحی هستیم. ما موضوعات را با آرامش و به‌طور کامل توضیح نمی‌دهیم؛ حس شوخ‌طبعی خوبی نداریم یا شاگردان «بد» را تنبیه می‌کنیم. ما دیگران را به خاطر ندانستن آنچه هرگز افتخار نداده‌ایم که بهشان بگوییم سرزنش می‌کنیم. در نهایت از جهل و عدم آگاهی مداوم دیگران پر از رنجش می‌شویم (به عنوان مثال هنگامی که در حال تنظیم یک نامهٔ معرفی، بودجه یا صحبت با یک مشتری هستند) اما هرگز قدم لازم در جهت اصلاح این وضعیت را برنمی‌داریم. ما از همکارانمان عصبانی می‌شویم که چرا مسائلی که هرگز آموزش ندیده‌اند را بلد نیستند. ما نمی‌توانیم دیگران را متوجه کنیم که چه‌چیزی برایمان مهم است: چرا عصبانی می‌شویم وقتی که دیگران خارج از نوبت خود در جلسه شروع به صحبت می‌کنند؛ چرا این تعداد کمیسیون بی‌شمار را برای انجام دادن یک پروژه لازم نمی‌دانیم؛ چرا از لحن آن‌ها در زمان ارائهٔ مطالبشان متنفریم.
مهتا
اما جدای از اینکه ترس‌های گذشتهٔ هر فرد چه بوده، تدریسْ یکی از محوری‌ترین، اجتناب‌ناپذیرترین و اصیل‌ترین وجوه هستی است. حتی اگر برای آموزش جبر به نوجوانان یا ترغیب بچه‌های پنج ساله به خواندن اظهار تمایل نکرده باشیم، هر روز و هر ساعت از ما خواسته می‌شود که «آموزش» دهیم. باید به دیگران آموزش دهیم که احساسمان چیست، چه‌چیزی می‌خواهیم، چه‌چیزی ما را آزار می‌دهد و، در عرصهٔ کار، فکر می‌کنیم چه کاری و چگونه باید انجام شود. تخصصی‌ترین موضوعی که وظیفه داریم در طول زندگی خود به دیگران آموزش دهیم این موضوعِ به‌ظاهر عجیب اما عظیم است که: من چه کسی هستم، احساسات من چیست و به چه‌چیزی اهمیت می‌دهم.
مهتا
حالت دفاعی داشتن از تکبر یا غرور پدید نمی‌آید، بلکه یادگار ترس دوران کودکی از پیامدهای پذیرفتن هرگونه اشتباه به شمار می‌رود و به شرایطی که چنین خطری دیگر در آن وجود ندارد، راه یافته است.
مهتا
شکنندگی آن‌ها نشانه‌ای از غرورشان نیست، بلکه واکنشی نسبت به اتفاقاتی تکان‌دهنده است. آن‌ها باید در شرایطی امن این اتفاقات را در ذهن خود مرور و محبت تازه‌یافته‌ای را نسبت به فرد کوچکی که در گذشته بودند تجربه کنند؛ کودکی که نیاز داشت کامل باشد، چرا که شرایط ناگوارتر از آن بود که بتواند فقط به‌اندازهٔ کافی خوب باشد.
مهتا
آنچه ما درموردشان غیبت می‌کنیم مضامین مرکزی روانشناسی شرکت هستند: ما به‌شکل غیرمستقیم درمورد ارتباط، اعتماد، خودباوری، خودآگاهی، احترام، خلاقیت و سخنوری صحبت می‌کنیم. ممکن است از این اصطلاحات به‌درستی استفاده نکنیم؛ ممکن است در داستان‌هایمان به افرادی خاص بچسبیم و با زیرکی، با استفاده از نقاط ضعفی که دارند، خوار و خفیفشان کنیم؛ اما در درون، به شکست‌های متعدد در زمینهٔ رشد احساسی اشاره داریم.
مهتا
بلوغ چهرهٔ متفاوتی دارد: در این عرصه، به‌ندرت پیش می‌آید که مردم و موضوعات کاملاً خوب یا بد باشند. ما آمادهٔ پذیرش مسئولیت هستیم و تمرکز خود را متوجه ارتباطات کرده‌ایم. در برابر خشم یا بدبینی مقاومت می‌کنیم. مدبر هستیم و از ظرفیتمان برای آزار رساندن به دیگران آگاهیم. ما با سختی‌ها و ناملایمات معمولِ هستی با درجه‌ای از اطمینان، مواجه می‌شویم و با هر مصیبتی از پا در نمی‌آییم. اگر فردی از ما خوشش نمی‌آید یا با نظری که برای ما اهمیت دارد مخالف است، تحملش را داریم و از پسش برمی‌آییم. با این واقعیت کنار می‌آییم که هرازچندگاهی نادیده گرفته می‌شویم و همیشه در مرکز توجه نیستیم.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
بدبینی یک عقب‌نشینی است – عقب‌نشینی از امید، سرخوردگی، خیانت– درحالی‌که عشق ما را به این شناخت می‌رساند که می‌توانیم تصویر بزرگتری را درک کنیم: واقعیت همیشه پیچیده‌تر و بغرنج‌تر از آن چیزی‌ست که در ابتدا انتظار داریم. کسانی که به اتفاقات با عشق می‌نگرند، متوجه می‌شوند که درد و سرخوردگیِ آغازینْ زمینه را برای سرکوب‌های آتی به وجود می‌آورد. رفتار بد اغلب نتیجهٔ آسیب‌دیدن است: کسی که فریاد می‌زند شنیده نشده است؛ کسی که دیگران را مسخره می‌کند یک بار تحقیر شده است. از این منظر، رفتار نامناسب واکنشی است به یک زخم و نه هدفی اولیه. همان طور که ما انگیزهٔ منفی یا قصد شرورانه‌ای را به‌راحتی به کودکان نسبت نمی‌دهیم، با عشق می‌توانیم به خیرخواهانه‌ترین تفسیر [از رفتار آدم‌ها] برسیم. کسانی که در تفکرشان عشق وجود دارد، می‌دانند که هر فردی دارای نقاط قوت و البته ضعف است. وقتی آن‌ها با نقاط ضعف دیگران مواجه می‌شوند، به این نتیجه نمی‌رسند که این همهٔ شخصیت آن فرد است، بلکه کمی بیشتر تلاش می‌کنند تا نقطه قوتی را بیابند که فرد عصبانی حتماً از آن بهره‌مند است.
BiNam
هرچقدر هم یک نفر محکم و بلندمرتبه به نظر برسد، در پشت پرده حتماً خودی وجود دارد که در کشمکش است، احتمالاً بی‌دست‌وپاست، به‌سادگی سردرگم می‌شود، ولع‌های فیزیکی او را احاطه کرده، در آستانهٔ تنهایی‌ست، مشتاق خندیدن است و اغلب به یک صحبت لطیف، پرشور، تسکین‌دهنده و دوستانه درمورد موضوعات نه چندان مهم نیاز دارد. اینکه تصور کنیم دیگران به اندازهٔ ما عجیب و محتاج نیستند احترام مفرط به نظر می‌رسد.
BiNam
مدارس به ما آموزش می‌دهند که انتظارات را برآورده کنیم، نه اینکه آن‌ها را تغییر دهیم؛ که ایده‌ها را انتقال دهیم، نه اینکه آن‌ها را خلق کنیم. به لحاظ رفتاری، مدارس به ما یاد می‌دهند که به افراد در موضع قدرت احترام بگذاریم، به جای اینکه –به‌شکلی الهام‌بخش- تصور کنیم هیچ‌کس نمی‌داند چه‌چیزی در جریان است. مدارس از ما می‌خواهند دست‌هایمان را بالا ببریم و صبر کنیم که به ما اجازه دهند؛ از ما می‌خواهند مدام از دیگران اجازه بگیریم. آن‌ها به ما القاء می‌کنند که اگر تکالیفمان را به‌موقع انجام بدهیم و از افراد مسئول اطاعت کنیم، همه چیز خوب پیش خواهد رفت.
BiNam
تدریسْ یکی از محوری‌ترین، اجتناب‌ناپذیرترین و اصیل‌ترین وجوه هستی است. حتی اگر برای آموزش جبر به نوجوانان یا ترغیب بچه‌های پنج ساله به خواندن اظهار تمایل نکرده باشیم، هر روز و هر ساعت از ما خواسته می‌شود که «آموزش» دهیم. باید به دیگران آموزش دهیم که احساسمان چیست، چه‌چیزی می‌خواهیم، چه‌چیزی ما را آزار می‌دهد و، در عرصهٔ کار، فکر می‌کنیم چه کاری و چگونه باید انجام شود. تخصصی‌ترین موضوعی که وظیفه داریم در طول زندگی خود به دیگران آموزش دهیم این موضوعِ به‌ظاهر عجیب اما عظیم است که: من چه کسی هستم، احساسات من چیست و به چه‌چیزی اهمیت می‌دهم.
BiNam
یکی از ویژگی‌های عجیب بزرگ‌سالی این است که واکنش و تفسیر ما نسبت به [رفتار] دیگران، بر مبنای تجربه‌های خاصی است که در کودکی داشته‌ایم، نه بر اساس آنچه در این لحظه و این مکان رخ می‌دهد. به نظر می‌رسد ذهن ما همیشه از اینکه اکنون چه زمانی است یا با چه کسی در ارتباط هستیم آگاه نیست. ظاهراً می‌دانیم که در محل کار و در زمان حال هستیم، اما، در ناخودآگاهمان، شاید هنوز در مهدکودک آن خانهٔ قدیمی در سه دههٔ پیش به سر می‌بریم.
BiNam
همهٔ ما جایی بین عدم بلوغ و نقطهٔ مقابلش گیر کرده‌ایم و پیشرفت‌های متنوعی در موضوعات مختلف داشته‌ایم. ممکن است سن احساسی ما در عرصهٔ ارتباطات ۵ سال باشد ولی در همدلی یا خویشتن‌داری ۷۵ ساله باشیم؛ شاید در سخاوت و بخشندگی رشد کرده باشیم اما در زمینهٔ آرامشْ ضعیف عمل می‌کنیم. ممکن است در عشق‌ورزی بالای فهرست قرار بگیریم اما در امیدواری پایین فهرست باشیم.
BiNam
پنهان‌کاریِ فرد مهرطلب همیشه ناشی از ترس نیست. گاهی این رفتار از روی عشق و علاقهٰ‌ی آن‌ها به فردی بوده که وابستگی عمیقی به وی داشته‌اند اما او به‌شکلی آسیب‌پذیر بوده است. آن‌ها پاسخ‌هایشان را جعل می‌کردند تا از یک دعوای دیگر جلوگیری کنند، پدر یا مادر افسردهٔ خود را در حالت روحی خوبی نگه دارند یا از فشار بیشتر بر زندگیِ از پیش دشوار و اندوهبار جلوگیری کنند. بعضی مواقع، آن‌ها باید از فردی که برایشان مهم بوده است در برابر پیچیدگی‌های واقعیت محافظت می‌کردند. جای تعجب نیست که برای این افراد، در بزرگ‌سالی، حدس زدن آنچه دیگران می‌خواهند راحت‌تر از این است که خواسته‌های خودشان را درک کنند.
Mina
ما با تمرین می‌توانیم در انجام امور پیچیده بهتر عمل کنیم.
Mina
فرد غیرمعلم اغلب تصویر روشنی از آنچه می‌خواهد در ذهنش دارد، اما از آگاهی متناظر با آن برخوردار نیست که متوجه شود فهمیدن آنچه در ذهنش می‌گذرد چقدر برای دیگران دشوار است. در نتیجه نمی‌داند برای آموزش به دیگران تا چه اندازه باید سخت کار کند. چنین افرادی به‌طور خودکار فرض می‌کنند که دیگران [از ذهن آن‌ها] آگاه هستند.
Mina

حجم

۵۹۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۵۹۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
۲۷,۰۰۰
۵۰%
تومان