بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چگونه کارآمد فکر کنیم | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چگونه کارآمد فکر کنیم

بریده‌هایی از کتاب چگونه کارآمد فکر کنیم

۳٫۹
(۳۸)
در واقعیت هیچ ضمانتی برای هیچ‌یک از آن‌ها وجود ندارد، اما کنارگذاشتن ترس‌هایمان برای مدت زمانی مشخص به ما کمک می‌کند امیال، آرزوها و علاقه‌مندی‌های خود را تشخیص دهیم و بتوانیم به‌زودی آن‌ها را از حصار ذهنمان بیرون بکشیم.
Reza Sheykhlar
ابهام‌داشتن یک مشکل است، زیرا به این معناست که نمی‌توانیم در هر شرایطی چیزی را انتخاب کنیم که به‌راستی برایمان اهمیت دارد
Reza Sheykhlar
این‌گونه بود که سقراط به نتیجه‌ای اساسی رسید: این که ما اغلب احساس می‌کنیم افکارمان روشن و واضح هستند، اما اگر آن‌ها را به چالش بکشیم،
Reza Sheykhlar
این‌گونه بود که سقراط به نتیجه‌ای اساسی رسید: این که ما اغلب احساس می‌کنیم افکارمان روشن و واضح هستند، اما اگر آن‌ها را به چالش بکشیم،
Reza Sheykhlar
مانع اصلی خوب فکرکردن یک میز به‌هم‌ریخته یا منظره‌ای ملال‌آور نیست. مانع درست فکرکردن پیش و بیش از هر چیز اضطراب است. عمیق‌ترین افکاری که می‌خواهیم به آن‌ها چنگ بیاندازیم، بیشترین پتانسیل تخریب را نیز دارند
Reza Sheykhlar
ما به یک دفتر یادداشت احتیاج داریم زیرا نمی‌توانیم همه‌ی آنچه اهمیت دارد را در پهنای باند حافظه‌ی فعال خود نگه داریم.
Reza Sheykhlar
ذهن ابزاری متناوب است که ایده‌های آن اندک‌اندک ظهور می‌کنند. ذهن قادر به انجام چند حرکت الهام‌بخش است، سپس برای دوره‌های طولانی تعمق و ژرف‌اندیشی نیاز به سکوت و استراحت دارد. ما نمی‌توانیم دو ساعت مداوم فکر کنیم، چه رسد به یک روز کامل. ذهن نمی‌تواند به طور منظم ساعات اداری را دنبال کند. یک بند نوشته ممکن است کار یک صبح تا ظهر باشد. یک کتاب کامل ممکن است سه سال تمام طول بکشد. اما به نظر می‌رسد وقتی با افکار دیگران روبه‌رو می‌شویم این مشکل سهل می‌شود. ازآنجاکه آن افکار اغلب بسیار منسجم به نظر می‌رسند و می‌توانند بی‌دردسر هضم شوند، ما نیز به‌راحتی تصور می‌کنیم که به‌سادگی و در یک شکوفاییِ منسجم پدیدار شده‌اند. فراموش می‌کنیم که ایده‌های بزرگ حاصل تلاش سخت و تفکرات طاقت‌فرسای روزها و شب‌های طولانی هستند. درنتیجه، ما اغلب از تلاش‌های اولیه‌ی بیهوده‌ی خودمان ناامید می‌شویم.
Reza Sheykhlar
خود تا چه حد موجب پراکندگی حواس ما می‌شوند- و چه امر مهمی است که خود را متعهد کنيم دوره‌های منظم فکر کردن داشته باشيم. برای تفکر مؤثر، ما باید برای خود صومعه‌هایی از ذهن بسازیم. ما باید شهامت آن را داشته باشیم که تمرکز افکار خود را از روی عمل برداریم و به راهبردها معطوف کنیم.
Reza Sheykhlar
شاید این چندان تعجب‌برانگیز نباشد که ذهن ما چنین تمایل چشمگیری به عمل و نتیجه دارد تا تفکر راهبردی. از دیدگاه تکاملی، ژرف اندیشیدن به سؤالات راهبردی هرگز اولویت آدمی نبوده است. بیشتر طول تاریخ، اهداف راهبردی آشکار بوده‌اند: پیداکردن غذای کافی، تولیدِ‌مثل، دوام‌آوردن در سرما و فصل زمستان و حفظ قبیله در برابر حمله‌ی درندگان و دشمنان. مشکلات اصلی و ضروری نیز همه در مرحله‌ی اجرا بوده‌اند: چطور در هوای مرطوب آتش روشن کنیم. چطور نیزه‌های تیزتری بسازیم. از کجا توت‌فرنگی وحشی یا برگ مناسب برای تسکین التهاب پیدا کنیم. ما نوادگان نسل‌هایی هستیم که بزرگ‌ترین موفقیت‌هایشان کشف پیچیده‌ی چند هدف ابتدایی بوده است. حال در دنیای مدرن –جایی که ما با انتخاب‌های متفاوت برای زندگی‌مان احاطه شده‌ایم و شادمانی مهم‌تر از بقا شده است- پرسیدن سؤال‌های راهبردی ناگهان ضروری می‌نماید و حتی اجتناب از آن‌ها برایمان گران تمام خواهد شد.
Reza Sheykhlar
یکی از حرکات کلیدی یک شنونده‌ی خوب این است که اجازه ندهد گوینده مدام موضوع بحث را عوض کند و به بیراهه برود، زیرا فرد آشفته تمایل دارد بیشتر در افکار به‌هم‌ریخته‌ی خود غرق شود و یک شنونده‌ی خوب همیشه این جریان ذهنی را دنبال نمی‌کند.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
شنوندگان خوب این بازی بی‌سرانجام را با پاسخ‌های هوشمندانه پایان می‌دهند. آن‌ها وقتی طرف مقابلشان حرف می‌زند با کنجکاوی اشتیاق نشان می‌دهند؛ اظهارنظرهای دلگرم‌کننده‌ای می‌کنند؛ ژست‌های مثبت و ملایمی به خود می‌گیرند، مثلاً سر تأیید تکان می‌دهند یا آه همدردی می‌کشند یا علاقه‌ی خود را به موضوع با حرکات صورت نشان می‌دهند. آن‌ها در تمام طول مدت مکالمه طرف دیگر را تشویق به ادامه‌دادن و بازترکردن موضوع می‌کنند. آن‌ها عاشق این جملات هستند که بگویند: «عجب، بیشتر برایم بگو...»؛ «وقتی داشتی تعریف می‌کردی با خودم فکر می‌کردم...»؛ «فکر می‌کنی چرا این اتفاق نیفتاد؟»؛ یا «چه احساسی داشتی؟»
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
. زندگی اگر به‌درستی احساس شود، حتی در به‌ظاهر آرام‌ترین روزهای خود نیز یک فرایند همواره اضطراب‌آور است. ما با انواع تهدیدها و تردیدهای تمام‌نشدنی روبه‌رو هستیم. حتی روزهای معمولی هم چالش‌ها و نگرانی‌های خودشان را دارند: رسیدن به مترو، حضور در یک جلسه، آشنایی با یک همکار جدید، مسئولیت یک کار جدید یا فرد جدید، حفظ ظاهر در محیط‌های عمومی؛ همه‌ی این موقعیت‌ها زمینه‌ای برای اضطراب فراهم می‌کنند و از طرفی ما را تحت فشار می‌گذارند که فکر کنیم نباید جدّی گرفته شوند. ما در طول هر یک از جلسات مراقبه‌ی خود به هر به‌اصطلاح اضطراب کوچکی فرصت شنیده‌شدن می‌دهیم: چیزی که اضطراب‌های ما را قوت می‌بخشد درواقع خود آن‌ها نیست، این است که ما به خودمان اجازه‌ی شناخت، تعبیر و تفسیر آن‌ها در جایگاه مناسب را نمی‌دهیم.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
از پوسته‌ی ابهام عبور کنید و آن‌ها را با سؤالات بیشتر بتراشید (همان‌طور که میکل آنژ با چکش خود سنگ را می‌تراشید): - دقیقاً چه برداشتی دارید؟ - چه چیزی در آن‌ها متفاوت یا غیرعادی است؟ - پیش از این هم این حس را داشته‌اید؟ - چطور می‌توانید این موضوع را به شیوه‌ای متفاوت بیان کنید؟
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
چیزی که تفکر خوب را متمایز و برجسته می‌کند دقیق‌بودن آن است. ما با سنگ معدن آغاز می‌کنیم، اما باید به فلز خالص و باارزش برسیم. ما با یک تخته‌سنگ آغاز می‌کنیم، اما باید به یک تندیس برسیم.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
هرچه هنرمند از کلّیات به سمت جزئیات برود، صحنه در ذهن ما بیشتر جان می‌گیرد. همین موضوع در نقاشی هم صادق است. یک نقاش برجسته برای انتخاب و تأکید بر ویژگی‌های واقعاً جذاب یک منظره باید به ورای ادراک عامه‌ی مردم از جذابیت برود: او نور خورشید را نه صرفاً با رگه‌های رنگ زرد بلکه با شکست آن روی برگ درختان و انعکاس نور روی آب استخر و جاده به تصویر می‌کشد
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
نداشتن تعریف مشخص گاهی می‌تواند یک نگرانی صرفاً دانشگاهی به نظر برسد، اما درواقع ریشه‌ی بسیاری از تلاش‌های بی‌ثمر و اهداف دست‌نیافته‌ی ماست.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
ذهن در حالت کلّی دوست دارد در جهت احساسات و آرزوها حرکت کند بی‌آنکه ویژگی‌های خاص آن‌ها را بکاود. ذهن خودبه‌خود به‌جای جزئیات عملی و گویا، عناوین کلّی را به ما می‌دهد و این یعنی توانایی ما را در تهیه‌ی طرح‌های دقیق و تشخیص مشکلات اصلی خود مختل می‌کند.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
یک سفر طولانیِ تنها با قطار یا هواپیما، رها از همه‌ی مزاحمت‌های زندگی روزمره، می‌تواند فضای بیشتری برای درنظرگرفتن ایده‌های جدید برای ذهن ما باز کند. دیدن مناظر اطراف شهر به ما کمک می‌کند آرامش را جذب کنیم. گاهی اوقات تنها رفتن به یک کافه یا پیاده‌روی در فضای باز نیز همین کار را برایمان انجام می‌دهد. ممکن است ریتم قدم‌های ما نیمه‌خودکار باشد و درست متوجه نباشیم اطرافمان چه می‌گذرد، اما این موضوع مهم یا حیاتی نیست، سطح سخت و انعطاف‌ناپذیر ذهن می‌تواند به آرامی اشغال شود و آن وقت است که افکار عمیق‌تر و عجیب‌تری که موردِ‌توجه قرار نگرفته‌اند بالا می‌آیند.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
ضروری‌ترین ابزار تفکر درواقع ساده‌ترین ابزار است: دفتر یادداشت. ما به یک دفتر یادداشت احتیاج داریم زیرا نمی‌توانیم همه‌ی آنچه اهمیت دارد را در پهنای باند حافظه‌ی فعال خود نگه داریم. نمی‌توانیم همه چیز را در آگاهی ناپایدار، مبهم و فرّارمان برای آینده حفظ کنیم. کاغذ باید به‌عنوان حافظه‌ی ثانویه عمل کند تا افکار ما را گرد هم آورد. این کار درنهایت سبب می‌شود آنکه را هستیم بهتر بشناسیم تا اینکه بخواهیم به همه‌ی آنچه در لحظه به ذهنمان می رسد استناد کنیم.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
بندیکت می‌دانست، ما بسته به اینکه استیک گوشت گوساله یا مقداری گوجه‌فرنگی در روغن زیتون می‌خوریم در وضعیت روحی متفاوتی قرار خواهیم گرفت)؛ یا تحت تأثیر ساعتِ روز (نحوه‌ی فکرکردن ما در ساعت هشت صبح کاملاً متفاوت از انعکاس افکار ما در ساعت ۱۱:۳۰ شب است)؛ مطلبی که اخیراً خوانده‌ایم؛ طرز فکر افرادی که اطراف آن‌ها بوده‌ایم؛ وضعیت هاضمه‌ی ما؛ اینکه یک رابطه خوب پیش می‌رود یا بد؛ و حتی محور زمین در زمان مشخصی از سال (بهار همان‌طور که آب و هوای خود را دارد، افکار خود را نیز دارد). هر لحظه‌ی ذهنی برای ایده‌هایی خاص مساعد است و افکار بالقوه‌ی مهم دیگر را به پس‌زمینه سوق می‌دهد.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۴۴,۰۰۰
تومان