بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خانه ادریسیها | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب خانه ادریسیها اثر غزاله  علیزاده

بریده‌هایی از کتاب خانه ادریسیها

انتشارات:انتشارات توس
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۷۵ رأی
۳٫۵
(۷۵)
ما به درد دنیا نمی‌خوریم.» قهرمان قباد در سه کنج دیوار ایستاد: «آدمهایی دنیا را نجات می‌دهند که به درد دنیا نمی‌خورند.» رکسانا از شکاف پرده به آسمان نگاه کرد: «تا آدمهای دنیایی هرچه را آنها رشته‌اند پنبه کنند.»
ساکورا
اگر هزار سال بعد هم مثل سبزه از خاک برویم در آوندهایم جریان داری.
Mina
از آتش اینجا و کوه، یک مشت خاکستر به جا مانده. کاری به کار مردم ندارم؛ با عشق به آنها عمر تلف کردم؛ تا سحر بیدار می‌نشستم به هوای دیدن کورسوی چراغهای شهر. (شیارهای کنج لبها با تبسّمی اندوهگین محو شد) نقش طبیب آنها را بازی می‌کردم، غافل از این‌که به شفادهنده احتیاج ندارند، جلّاد می‌خواهند، کسی که از او بترسند
ساکورا
کوچه خالی بود و دنیا. چرا نبودی؟ چرا؟ دیوار برهنه بود. پالتو بلندت را کجا برده بودی؟ باز زیر کدام پنجره می‌ایستادی؟ در مسیر کی گل می‌ریختی؟ آه بوی بنفشه کوهی گیجم می‌کند. کاش به جای نیلوفری که از باغ ما چیدی و در جیب کتت گذاشتی مرا در جیب می‌گذاشتی، همه جا با خودت می‌بردی. ساعتم از همان روز خراب شد، ته صندوق است، روی هفت و نیم ثابت مانده.»
نسترن
«خب چه غمی ندارم؟ یکباره پرت شده‌ام به انتهای دنیا. هیچ پناهی نیست. مشتی بیگانه به زور می‌کشندم وسط مضحکه.»
Mobina_ql
هیچ ملّتی یاران واقعی‌اش را از یاد نمی‌برد.» «چه بامزّه! امّا فراموش کردن حرفه اصلی مردم است.
بهار قربانی
پیر شده‌ام؟» مرد با دیدن پشت چشمهای خوابناک، نیم‌رخ ظریف و لبهای شکفته او گفت: «زیبایی زمان ندارد.»
بهار قربانی
بروز آشفتگی در هیچ خانه‌یی ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوبها، تای ملافه‌ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزاءِ پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند.
صبا
زیستن کاش به آیین بود و هر کالبدی معبدی.
Mobina_ql
«هر کس راهش را تا ته برود رستگار است؛ پیمان‌شکنان، سرگردان!»
Mobina_ql

حجم

۵۲۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰۸ صفحه

حجم

۵۲۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان