بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب این منم که رهایت می کنم! | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب این منم که رهایت می کنم!

بریده‌هایی از کتاب این منم که رهایت می کنم!

نویسنده:هایدی پریپ
انتشارات:نیکو نشر
امتیاز:
۴.۴از ۲۳ رأی
۴٫۴
(۲۳)
وقتی در کنار فرد مناسب هستی زمان را حس نمی‌کنی. نگران نیستی که آیا می‌توانی او را در برنامهٔ پیچیدهٔ زندگی‌ات بگنجانی یا نه، چون او به بخشی از برنامه‌ات تبدیل می‌شود. فرد مناسب تشویقت می‌کند سخت‌تر تلاش کنی، بزرگ‌تر آرزو کنی و کارهایت را بهتر انجام دهی. او شگفت‌انگیزترین بخش‌های وجودت را از تو بیرون می‌کشد و کاری می‌کند که سخت‌تر از همیشه با زندگی بجنگی. فرد مناسب زمان تو را، رؤیاهایت را و توانایی‌هایت را محدود نمی‌کند. او هم با تو به فتح قله‌ها می‌آید، و برایش مهم نیست این چقدر زمان می‌بَرَد. وقتی در کنار فرد مناسب قرار می‌گیری زمان همیشه در اختیار تو است.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
عشقی واقعی، عشقی که تو را به ثمر می‌رساند و شفا می‌دهد.
دنیا
برای این‌که اسیر عشق نشوی ایمانت را به مردم از دست بده. بدان که همه ترکت می‌کنند و همهٔ زندگی‌ات را به هم می‌ریزند و تو هم یکی از همان‌هایی.
دنیا
ولی فراموش می‌کنیم که عشق نباید زندگی ما را فتح کند ـ خودمان باید فاتح زندگی باشیم.
دنیا
همهٔ آن ایرادهایی که در آیینه به خودت گرفته‌ای. همهٔ دروغ‌هایی که دربارهٔ محدودیت‌هایت به خودت گفته‌ای. همهٔ آن دفعاتی که در اعماق ذهنت از خودت بد می‌گفتی، و این افکار در جایی مهم از ذهنت سر برمی‌آوردند. خودت را ببخش که بهترین دوست و محرم و مشوق خودت نبودی. پیش از این نمی‌دانستیم خوددوستی چه تفاوتی را در زندگی‌مان ایجاد می‌کند، و حالا می‌دانیم.
mrzi
گذشتن از خیانت سخت است چون وقتی رابطه‌ای به پایان می‌رسد دو نفر هست که باید برایشان سوگواری کنی. یکی آن بیشعوری که به تو خیانت کرده، و با تمام آن نقطه‌ضعف‌ها و بی‌وفایی‌ها بر تو پیروز شده است. همان کسی که تو را خشمگین کرده، همان کسی که به راحتی می‌توانی از او بِبُری، و همان کسی که وقتی با دوستانت بیرون می‌روی می‌توانی به راحتی او را به باد ناسزا بگیری. همان کسی که از ترک کردن او خوشحالی چون می‌دانی که دیگر به چنین کسی در زندگی‌ات نیاز نداری. نفر دوم آن کسی است که با برداشت‌های خودت از او ساخته بودی. رابطه‌ای که فکر می‌کردی داری. اعتمادی که به دقت ساختی و نمی‌دانستی که پایه و بنیاد آن را شن‌های روان تشکیل داده‌اند.
mohiii ftt
باید به جای ماندن در محدودهٔ آرامش و اطمینان، دل به دریا بزنیم و کاری را که دوست داریم انجام دهیم. چون این را به خود مدیونیم. به خود مدیونیم که بهترین زندگی را برای خود فراهم کنیم، حتی اگر به این معنا باشد که مدت‌ها تنها زندگی کنیم.
saharist
کسانی که در زمان نامناسب با آن‌ها آشنا می‌شویم درواقع آدم‌های نامناسبی هستند.
شمع'
می‌خواهم افکارت را دربارهٔ موضوعات مختلف بدانم ـ هر چیزی. ذهن تو کتابخانه‌ای بی‌انتهاست که دلم می‌خواهد مدتی در آن پرسه بزنم. این‌ها را برایت می‌نویسم چون روز بدی داشتم. چون سفارش ناهارم را اشتباه آوردند، چون در جلسه حرف‌هایی را که باید بزنم نزدم، و چون دوستانم از زیر کاری که باید امشب انجام می‌دادیم در رفتند. این‌ها را برایت می‌نویسم چون وقتی اسمت را روی صفحهٔ نمایشم می‌بینم، موقتاً همهٔ آن ناراحتی‌های جزئی را که وقتی نمی‌خواهیم فراموششان کنیم و ما را از پا درمی‌آورند، فراموش می‌کنم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
وقتی حواست به کاری که می‌کنی پرت می‌شود سرت را به شکلی دوست‌داشتنی خم می‌کنی، درست مثل این‌که به این دنیا آمده‌ای تا به دوست‌داشتنی‌ترین شکل ممکن به چیزی خیره شوی و ابروهایت را درهم بکشی. صدایی که وقتی خوابی در می‌آوری صدایی است شبیه آهی لطیف و آرام که انگار هرچه راحتی و آرامش است در آن خلاصه شده است. هزاران ظرافتْ نقش وجودت را شکل داده و هیچ یک از آن‌ها از آخرین باری که کسی تو را دوست داشته از بین نرفته است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
گاهی بهترین کاری که می‌توانی برای کسی که دوستش داری انجام دهی رها کردن اوست ـ تا بتواند به آن کسی تبدیل شود که در کنار تو هرگز تحقق نمی‌یافت. انگشتانم را باز می‌کنم. رفتنم، تردیدهایم و درد و رنجم هدیه به تو. این منم که رهایت می‌کنم.
saqar
وقتی دست از انتظار کشیدن برای او برمی‌داری به شدت آزرده می‌شوی. به جاهایی می‌روی که دلت می‌خواست با او بروی و دست خودت را می‌گیری. به خودت دروغ نگو، چون هیچ چیز آن‌طور که امیدواری ساده و آسان نخواهد بود ـ هنوز نه. اول در عمق آب‌های گل‌آلود و تاریک دلتنگی فرو می‌روی و اجازه می‌دهی تو را در بر گیرد. نبودنش را در اعماق وجودت احساس می‌کنی. از فکر کردن به آن می‌ترسی، ولی آن را با تمام وجود حس می‌کنی. اجازه می‌دهی این حس ترس از نبودن او زیر پوستت بدود.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
اگر تو آنی باشی که کمتر عاشقی احساس می‌کنی بی‌اعتنا و موقری؛ ولی فقط همین. این را هرگز نمی‌توانی حتی با هیجان دیدن کسی که دیوانه‌اش هستی مقایسه کنی. کسی که کمترین ارتباطی که با او برقرار می‌کنی روزت را می‌سازد. کسی که برای دوباره دیدنش تب و تاب نداری. کسی که ناگهان دلت می‌خواهد همهٔ لحظات بیداری‌ات را در کنارش باشی، حتی اگر همهٔ آن‌ها لحظاتی دیوانه‌وار باشند و به سرعت سپری شوند. می‌دانم عاشق‌تر بودن به نوعی یعنی رنج کشیدن؛ ولی در عین حال یکی از هیجان‌انگیزترین و رضایت‌بخش‌ترین احساسات است و توصیه می‌کنم خود را از آن محروم نکنید.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
باید بدانی که هیچ کس جز خودت نمی‌تواند دیوارهایی را که در درونت به پا کرده‌ای درهم بشکند ـ این قلعه‌ای است که مسئولیت فتح آن فقط برعهدهٔ خودت است. وقتی از ترس این‌که چه بر سر احساست خواهد آمد نمی‌توانی با تمام وجود وارد یک رابطه شوی، فقط از خودت باید اعتماد کردن را بیاموزی. این تو هستی که باید برگردی و تکه‌های قلبت را دوباره در کنار هم قرار بدهی و بدانی که قلبت برای عشقی بی‌نهایت ظرفیت دارد و با خیانت درهم نمی‌شکند
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
باید پناهگاه خودت باشی. درست در همان لحظه که دلت می‌خواهد کسی دستت را بگیرد و در کنارت باشد تا حواست را از خودت پرت کند باید دست خودت را بگیری. ما می‌توانیم یکدیگر را دوست داشته باشیم، ولی هیچ کس نمی‌تواند ما را از دست خودمان رها کند و وقتی کمترین درکی از این موضوع نداریم بیش از هر وقت دیگری به تنهایی نیاز داریم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
همهٔ ما فکر می‌کنیم از جنگل‌های تاریک اشتباهات زندگی گذشته و به روشنی رسیده‌ایم، ولی هنوز هم احتمال برخورد با آن تاریکی‌ها وجود دارد. هنوز هم خرابکاری می‌کنیم. هنوز هم شکست می‌خوریم. هنوز هم اشتباهاتی برگشت‌ناپذیر انجام می‌دهیم که زندگی‌مان را نابود می‌کند. و خدا را شکر. چون روزی که اشتباه نکنیم روزی است که دیگر زنده نیستیم. فرصت اشتباه کردن را از خودت نگیر.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
شکست همیشه آموزنده نیست و غیرمستقیم حقارت را برای همه به دنبال دارد. بعضی از اشتباهات آن‌قدر مخرب‌اند که نمی‌توان جنبهٔ مثبتی در آن‌ها یافت. پس اجازه بدهید شکست را با نام واقعی آن بخوانیم: تغییر. چون درواقع شکست همه چیز را تغییر می‌دهد. ما همیشه نمی‌توانیم اشتباهاتمان را به نحوی شکوهمند جبران کنیم ـ و نباید این کار را بکنیم. بعد از بعضی شکست‌ها نمی‌توان به سادگی سرپا ایستاد و دوباره همه چیز را از نو شروع کرد. بعضی شکست‌ها زندگی را زیرورو می‌کنند. باعث می‌شوند تأملی عمیق را دربارهٔ خود آغاز کنیم؛ و به این درک برسیم که دیگر نمی‌توانیم مثل سابق به زندگی ادامه دهیم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
خشمگین می‌شویم چون خواستار عدالتیم. چون فکر می‌کنیم خشمگین شدن می‌تواند مؤثر واقع شود. چون تصورمان این است که هرچه خشمگین‌تر باشیم قادریم تغییرات بیشتری ایجاد کنیم. خشم نمی‌فهمد که گذشته گذشته است و آسیب وارد شده است. به تو می‌گوید انتقام همه چیز را درست خواهد کرد. خشم ابزاری است برای رسیدن به عدالت. ولی باید بدانیم که عدالتی که به دنبال آن هستیم همیشه واقع‌بینانه نیست. خشمگین ماندن مثل این است که پوستی را که روی زخمت ایجاد می‌شود دائم از روی آن بکَنی چون فکر می‌کنی اگر روی زخمت باز باشد جای آن نخواهد ماند
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
چون حقیقت دربارهٔ توقع داشتن از دیگران این است که توقع ریشه در نیاز دارد. نیاز به دیگران برای پذیرفتنت، و برای این‌که به تو بگویند چقدر خوب و ارزشمند و قوی هستی. و اگر بتوانی این کار را در مورد خودت انجام بدهی، اگر بتوانی توقعات و خواسته‌های خودت را برآورده سازی، دیگر نیازی به دیگران نخواهی داشت. دیگر نیاز نخواهی داشت که دیگران را از خود راضی کنی، خودت را با دیگران وفق دهی و از کسانی که لیاقت قلبت را ندارند تأیید بخواهی.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم جای خسته‌کننده‌ای است. فرساینده است. ناسپاس است. دنیایی است که تا جان در بدن داری باید در آن تلاش کنی و به ندرت پاداش بگیری. زندگی کردن در آن تو را خسته کرده است. خسته شده‌ای از عشق ورزیدن، از مراقبت کردن و از بخشیدن به دنیایی که هرگز چیزی به تو نمی‌بخشد. خسته‌ای از تلاش برای به دست آوردن نتایجی احتمالی؛ از بی‌اطمینانی‌ها؛ و از یکنواختی‌ها.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷

حجم

۸۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

حجم

۸۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان