بریدههایی از کتاب کتاب گردها و شرکا؛ جلد اول
۴٫۸
(۳۵)
مطمئنم لازم نیست به شما دوتا بگم کتابها چقدر نیرومندن. اونها میتونن افکار و جهان رو تغییر بدن، درها و ذهنها رو باز کنن، و دونههایی بکارن که چیزهای جادویی یا حتی وحشتناک به بار میآره. قصهها چیزهاییان که باید موردعلاقه و همزمان، مورداحترام باشن. هیچوقت قدرتشون رو دستکم نگیرین. برای همینه که کتابها گاهی دچار تغییر میشن. بعضی آدمها از برخی مطالب گفتهشده توی کتاب خوششون نمیآد و سعی میکنن به قصهها آسیب برسونن. بهخاطر همین ما سعی میکنیم از قصهها محافظت کنیم. اگه این کتابها دست آدمهای ناجور بیفته، ممکنه استفادههای وحشتناکی ازشون بشه.
paria
تیلی نزدیکترین صندلی را پیدا کرد، نشست و شروع کرد به خواندن اولین جملههای آشنای کتاب. خیلی زود، خاطرجمع از صحنهها و شخصیتهایی که خیلی خوب آنها را میشناخت، و آسوده از اینکه میدانست مادرش سالها پیش به همین سفر رفته، مثل آلیس، در سرزمین عجایب گم شد.
paria
دلم میخواست دربارهٔ این چیزها باهاش حرف بزنم
paria
پرسید: «میدونی چرا اینقدر از این کتابها خوشش میاومد؟»
بابابزرگ بهدقت جواب داد: «خب، قبلاً هم گفتهام، همیشه رابطهٔ خیلی خاصی با شاهزاده کوچولو داشت. میدونی چرا همهمون ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب رو دوست داریم؟ جادو، شرارت، چرندیات. بهخاطر همهٔ این چیزهای خوب.»
paria
شاید مثل قضیهٔ سگهاست که کمکم شکل صاحبهاشون میشن. من هم آدمهای واقعی رو شکل شخصیتهای محبوبم میبینم
paria
داستانهایی که خودت میسازی هم درستوحسابیان. اینطور فکر نمیکنی؟ اگرچه در میون گذاشتنشون با آدمهای دیگه سختتره، مگه اینکه بنویسیشون.
paria
خجالتزده گفت: «نفهمیدم کی اومدی. آره، قبلاً اومدهام. مامانم همهٔ هدیههای کریسمس رو از اینجا میخره. اما من یادم رفته بود اینجا چقدر...» و مکث کرد.
تیلی گفت: «جادوییه؟ هیجانانگیزه؟ قشنگه؟»
«آره، اما منظورم این نیست. منظورم جوری که به نظر میآد، نیست، احساسیه که به آدم میده، میدونی؟ کلمهای داریم که معنیش جایی باشه که ماجراها زندگی میکنن؟»
paria
تیلی، شاید بخشی رو از بابات، بخشی رو از مامانت، و قسمتی رو هم از همهٔ ما به ارث برده باشی، اما تا جایی که میدونم بهترین بخشهای وجودی تو همونهاییان که مال خودت هستن.
paria
«دوست دارم به افراد دیگهای فکر کنم که کتابهای موردعلاقهٔ من رو خوندهان یا بدونم چرا کتابها رو هدیه دادهان؛ اون اسمها و پیامها مثل لحظههای کوتاهی از سفر در زمانن که خوانندههایی رو از مکانها و خانوادهها و حتی کشورهای مختلف به هم وصل میکنن.»
paria
کتابهایی که تو این سن دوست داریم، بهطور خاصی شخصیت ما رو شکل میدن، تیلی! شخصیت کتابهایی که میخونیم کمک میکنن تا تصمیم بگیریم میخوایم چهجور آدمی باشیم.
paria
او حضور جسمی در آنجا داشت، اما انگار متوجه اتفاقات اطرافش نبود
paria
«تیلی، فکر نکنم بهترین دوست معنی ثابتی داشته باشه. بعضی وقتها کسی که با تو دوست میشه هیچ شباهتی به انتظارات تو نداره. دوستهات باید بهترین خصوصیات درونی تو رو کشف کنن، نه اینکه شبیه تو باشن. مطمئنم که تو هم مکمل کسی هستی.»
paria
تیلی فهمید بهجز چند مورد خاص، واقعاً همراهی با شخصیتهای داخل کتابهایش را به بیشتر مردمی که در زندگی واقعی میشناسد، ترجیح میدهد.
paria
داستانهایی کشف کرد که آنها را بارهاوبارها خواند تا به نتایجی رسید که بسیار درخشانتر از نتایج آزمونهای بیپایان مدرسه بودند.
paria
تیلی هیچوقت از لندن خیلی دور نشده بود، اما احساس میکرد در بین صفحات کتاب، مسافری باتجربه است
paria
«معمولاً همون چیزهایی که بهطور طبیعی به دست نمیآن، مهمترینها هستن
paria
«بله، البته، گرچه مهم داستانه، نه جایی که توش نوشته میشه. خیلی داری فکرت رو مشغولش میکنی.»
کاربر ۲۲۱۲۲۹۷
«بله، البته، گرچه مهم داستانه، نه جایی که توش نوشته میشه. خیلی داری فکرت رو مشغولش میکنی.»
کاربر ۲۲۱۲۲۹۷
کتابها چقدر نیرومندن. اونها میتونن افکار و جهان رو تغییر بدن، درها و ذهنها رو باز کنن، و دونههایی بکارن که چیزهای جادویی یا حتی وحشتناک به بار میآره.
Raha.Sh
تیلی پرسید: «میخوای کمکت کنم یه کتاب انتخاب کنی؟»
آنه گفت: «معرکه میشه، ممنون! پاییز جادوییترین فصل سال برای کتاب خوندنه، مگه نه؟» بعد بهسمت پنجره چرخید که فقط آسمان خاکستری و نمنم باران را میشد از آن دید، اما آنه طوری وانمود کرد که انگار میتواند برگهای طلایی را ببیند که در باد تاب میخورند. «اکتبر، ماه موردعلاقهٔ منه، همینطور کتاب خوندن بیرون از خونه، وقتی آفتاب خالخالی... تیلی، به نظرت خالخالی کردن کلمهٔ درستیه؟ من که فکر میکنم هست، مگه نه؟ وقتی آفتاب برگهای درخت رو خالخالی میکنه و یه لیوان شربت تمشک دستته...» بعد مکث کرد و با حالتی رؤیایی به چیزی خیره ماند که مشخص نبود.
تیلی حس کرد سکوتِ ایجادشده کمی ناجور است. سعی کرد چیزی برای گفتن پیدا کند. رفت سراغ سؤال بدون ریسک خودش و درحالیکه آنه را از رؤیاهای پاییزیاش بیرون میکشید، گفت: «داستان موردعلاقهت چیه؟»
آنه پرسید: «قصههایی که از خودمون درمیآریم هم حساب میشه؟»
تیلی گفت: «فکر نکنم. گمونم باید قصههای درستوحسابی باشن، مثل داستانهای توی کتاب.»
گربه
حجم
۷۶۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۷۶۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۹۳,۰۰۰
تومان