آنه با ناراحتی گفت: «ماتیلدا، من که میمون سیرک نیستم. اون نمیتونه من رو ببینه، چون مال توام. تنها راهش اینه که هر دوتون...
Emily
بعضی از مردم به کتابفروشی به چشم بایگانی، معبد، یا حتی ماشین زمان نگاه میکنن، اما به نظر من کتابفروشی مثل نقشهای از جهانه. اونجا مسیرهای بیشماری هست که میتونین طی کنین و هیچکدوم هم درست یا غلط نیستن. اینجا، توی کتابفروشیها، ما به خوانندهها سرنخهایی میدیم تا کمک کنیم راهشون رو پیدا کنن، اما هر خوانندهای باید یاد بگیره که قطبنمای خودش رو تنظیم کنه. پس، به امید ماجراجوییهای بیشتر
booklover
با حالتی جدی گفت: «من اصلاً بهترین رفیق ندارم و فهمیدهام که توی مدرسه کسی نیست که در حدی باشه که بشه بهش گفت بهترین دوست.»
mimi
شخصیتهای توی کتاب خیلیخیلی سازگارتر از آدمهای دوروبر ما هستن. در واقعیت، مسائل درهموبرهم زندگی راه ما رو میبندن.
arefe
تیلی گاهی فکر میکرد لابد «رفاقت» را توی یکی از درسهای مدرسه یاد داده بودند و او آن جلسه غایب بوده و عقب افتاده و هیچوقت نتوانسته خودش را به بقیه برساند.
🕊️📚kerm ketab
«من فقط فکر میکنم که شجاع بودن بهطور طبیعی به بعضی از مردم بیشتر از بعضیهای دیگه میآد.»
🕊️📚kerm ketab
«شجاع باش، کنجکاو باش، مهربون باش،
🕊️📚kerm ketab
وقتی در زمان درست توی مکان اشتباه هستی هیچوقت نمیدونی چی ممکنه پیدا کنی.»
booklover
بنا به تجربهٔ من، کنجکاوی بهترین ماجراها رو خلق میکنه.
booklover
بعضی وقتها منطقی بودن خیلی خستهکنندهست
booklover