بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خانه ای روی پل | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خانه ای روی پل

بریده‌هایی از کتاب خانه ای روی پل

امتیاز:
۴.۹از ۷۳ رأی
۴٫۹
(۷۳)
«باید از اون مردهای زنده‌ای که روی پل بودن بترسی، نه از این مُرده‌ها.» راست می‌گفت. زنده‌ها خیلی خطرناک‌تر بودن
𝐑𝐎𝐒𝐄
«دوست ندارم راحت قید چیزی رو بزنم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
به خودم قول دادم هیچ‌وقت مثل آما نشوم. قول دادم هیچ‌وقت به‌خاطر هیچ‌چیزی به کسی التماس نکنم.
yegisbook
و یک‌جورهایی انگار می‌ترسیدی خوشحال باشی،
روزنه های دانش
کوتی هنوز عاشقمونه. ولی عشق باعث نمی‌شه زندگی نکنه و رو به جلو حرکت نکنه، چون قانون زندگی همینه.»
Yuki
اینکه چطوری زندگی کنی مهم‌تر است تا اینکه چقدر زندگی کنی.
Yuki
آرول گفت: «به چیزهایی توجه کن که از دستشون ندادی
Yuki
نباید بیشتر از این خودت رو سرزنش کنی. تو تصمیم‌هایی رو گرفتی که به‌نظرت درست بودن و تمام تلاشت رو هم کردی.»
Hossein shiravand
زندگی عادلانه نیست، ویجی. بچه‌های خیلی زیادی هستن که مثل شما خونه‌ای ندارن، هیچ بچه‌ای هم نباید مجبور باشه کار کنه
روزنه های دانش
به خالی بودن شکم‌هایمان عادت داشتم. اما آن شب وجودم هم از امید خالی شده بود.
روزنه های دانش
و یک‌جورهایی انگار می‌ترسیدی
روزنه های دانش
اما بعضی چیزها هیچ‌وقت عوض نمی‌شوند، روکو. تو دیگر هرگز برنخواهی گشت.
melina
«تقصیر منه که روکو مرده.» «اینکه نمی‌دونستی قراره چه اتفاقی بیفته تقصیر توئه؟ اگه این‌جوری باشه، تقصیر ما هم هست. اگه وقتی گفتی از اون ضایعات‌فروش می‌ترسی، حرفت رو باور کرده بودم شاید هیچ‌وقت مجبور نمی‌شدیم بریم توی اون قبرستون پر از پشه زندگی کنیم. اگه موتو تو رو از سلینا آنتی نترسونده بود، ممکن بود زودتر بیایم اینجا.» نمی‌توانست آرامم کند. ماهیتابه را کوبیدم روی سینک. «دلم می‌خواد برگرده پیشم!» «بس کن!» آرول ماهیتابه را به‌زور از دستم گرفت. «من هم دلم براش تنگ شده. موتو هم همین‌طور.» «روکو خواهر شما نبود! خواهر من بود. خواهر من. حالا هم رفته و دیگه هیچ‌کس رو ندارم.»
melina
بهم گفته بود آکا، یعنی خواهر بزرگ‌تر. با این حرفش نشان داد همه‌مان اعضای یک خانواده‌ایم.
melina
برایم خیلی جالب است که این‌همه دعاهای مختلف وجود دارد و این‌همه آدم دعا می‌خوانند اما هنوز دنیا پر از بدبختی و ظلم است.
booklover
«بعد از ده‌هزار چه عددی می‌آد، روکو؟» بلافاصله گفتی: «یازده. ده، یازده.» لبخند زدم و گفتم: «درسته. بعد از ده، یازده می‌آد، ما هم هیچ‌وقت قرار نیست ده‌ها هزار روپیه داشته باشیم، پس مهم نیست بعد از ده‌هزار چه عددی می‌آد!»
KAVİON
تو دیگر هرگز برنخواهی گشت.
Hossein shiravand
تو دیگر هرگز برنخواهی گشت.
روزنه های دانش
مثل مهره‌های گردنبندی که هرگز از هم جدا نمی‌شدند، دور هم حلقه زده بودیم.
روزنه های دانش
گفتم: «ما دوتا برعکس همدیگه‌ایم. تو به همه‌چیز و همه‌کس باور داری. وجودت پر از ایمانه.» گفت: «آره. اما وجود تو هم پُر از خیلی چیزهاست. پر از احساساتی که از بقیه پنهون می‌کنی و حرف‌هایی که به زبون نمی‌آری.»
کاربر ۵۹۵۶۱۹۵

حجم

۱۴۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۴۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان