بریدههایی از کتاب خانه ای روی پل
۴٫۹
(۷۳)
اینکه چطوری زندگی کنی مهمتر است تا اینکه چقدر زندگی کنی.
Moonlight
لبخند زدم و گفتم: «درسته. بعد از ده، یازده میآد، ما هم هیچوقت قرار نیست دهها هزار روپیه داشته باشیم، پس مهم نیست بعد از دههزار چه عددی میآد!»
sh
به خالی بودن شکمهایمان عادت داشتم. اما آن شب وجودم هم از امید خالی شده بود.
booklover
مرگ هم مثل پول یکی از آن چیزهایی بود که دقیق نمیدانستم چقدر درکش میکنی.
booklover
«نه، ولی خب محلهٔ پولدارهاست، شاید پول بیشتری بابت گردنبندهای روکو بدن.»
موتو گفت: «شایدم آدمهایی باشن که با خسیسبازی پولدار شدن و بخوان گردنبندها رو ارزونتر بخرن.»
booklover
«تنها راه تحمل کردن هر روز، فکر نکردن به فرداهاست. فکر نکردن به اون دقیقهها، روزها و سالهایی که قراره به گشتن توی تپههای زباله بگذره. ولی اگه داشتن اون پولها بهت کمک میکنه، یه بخشی از پولمون رو پسانداز میکنیم تا باهاش رؤیاپردازی کنی.»
booklover
موتو گفت: «آهای! بس کن، آکا. دارم از اینهمه برنامهریزی برای آینده سردرد میگیرم.»
باهاش مخالفت کردم: «یعنی تو هیچوقت به آینده فکر نمیکنی؟»
موتو گفت: «نه. همینجوریش هر روز بهاندازهٔ کافی نگرانی دارم، حالا بیام نگران آینده هم باشم؟»
گفتم: «فکر کردن به آینده فقط نگران بودن نیست. خیلی وقتها هم فکر میکنم اتفاقهای خوبی برامون افتادن. ولی به هر حال هر اتفاق بدی ممکنه بیفته، پس باید آماده بشیم...»
موتو پرید وسط حرفم. «درسته. هر اتفاق بدی ممکنه بیفته، برای همین هم باید اون پول رو خرج کنیم، آکا.»
به هیچ قیمتی نمیگذاشتم رؤیایم برای داشتن زندگیای بهتر را ازم بگیرند.
booklover
موتو غرغرکنان گفت: «چرا ولش کردی بره، روکو؟»
برای بادکنک که داشت روی رودخانه پرواز میکرد دست تکان دادی و گفتی: «بادکنک میخواد پرواز کنه.»
موتو گفت: «ولی...»
حرفش را قطع کردم و گفتم: «آزادش کردی، روکو. حالا میتونه بره هر جایی که دلش میخواد. کار قشنگی کردی.»
booklover
«به چیزهایی توجه کن که از دستشون ندادی. بهخاطر کارهایی که کردی خوشحال باش.»
«خوشحال باشم؟» خندهای عجیب که بیشتر شبیه خرناس بود از دهانم خارج شد. «فقط همین رو بلدی. اگه یکی بیاد با چاقو بزندت هم حتماً خوشحال میشی و ازش تشکر میکنی. ولی این چیزی نیست که من بهخاطرش خوشحال باشم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«بداخلاقی کردن و بدرفتاری با آدمهایی که براشون مهمی، زندگیت رو آسونتر نمیکنه.»
گفتم: «مگه زندگی اصلاً هیچوقت آسون بوده؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
برایم خیلی جالب است که اینهمه دعاهای مختلف وجود دارد و اینهمه آدم دعا میخوانند اما هنوز دنیا پر از بدبختی و ظلم است.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«دیدی؟ این هم برای خودش معجزه بود، نه؟ با اینکه معدهمون خالیه، هنوزم میتونیم آروغ بزنیم. حالا به خدا ایمان آوردی، آکا؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
انگار اصلاً صدایم را نشنیده بود. یعنی بچههای فقیری را که از طبقهٔ اجتماعی پایین بودند، آدم حساب نمیکرد؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
باید پولدار باشی تا از خواب نازت بزنی و بری وقتت رو حروم شیطونی کردن بکنی
𝐑𝐎𝐒𝐄
«خیلی علاقه داری به چیزهای مختلف یه فرصت دوباره بدی، مگه نه؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«دوست ندارم راحت قید چیزی رو بزنم.»
کاربر ۴۵۲۸۹۳۱
برایم خیلی جالب است که اینهمه دعاهای مختلف وجود دارد و اینهمه آدم دعا میخوانند اما هنوز دنیا پر از بدبختی و ظلم است.
Hossein shiravand
اگر میخواستم آیندهٔ بهتری داشته باشیم، باید، همان موقع، تغییری در زندگیمان ایجاد میکردم.
Hossein shiravand
آما مطمئن بود اگر این سختیها را تحمل کند، بعد از مرگ، زندگی بهتری انتظارش را میکشد. اصلاً نمیفهمیدم که اگر این زندگی باعث عذابکشیدنمان شده است، چرا باید ناگهان زندگی بعدی برایمان مهم باشد.
Hossein shiravand
اینجا فقط وقتی مجبور باشم با بقیه حرف میزنم. تنها کسی که دوست دارم باهاش حرف بزنم تویی روکو.
Hossein shiravand
حجم
۱۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان