بریدههایی از کتاب خانه ای روی پل
۴٫۹
(۷۳)
میوه را آرامآرام خوردم. مثل تو که دوست داشتی همهٔ کارها را آرامآرام انجام بدهی.
تا آن موقع از اینکه گاهی کارها را آرامتر از ما انجام میدادی، ناراحت میشدم اما آن روز فهمیدم کُند بودن میتواند از سریع بودن بهتر باشد. انگار جادو میکردی، وقتی به زمان نیاز داشتیم میتوانستی لحظهای را آنقدر کش بدهی که بیپایان به نظر بیاید. اینطوری مزهٔ نصفهپرتقالم تا ابد باقی میماند.
ZohreAalipour
آما مطمئن بود اگر این سختیها را تحمل کند، بعد از مرگ، زندگی بهتری انتظارش را میکشد. اصلاً نمیفهمیدم که اگر این زندگی باعث عذابکشیدنمان شده است، چرا باید ناگهان زندگی بعدی برایمان مهم باشد.
اگر میخواستم آیندهٔ بهتری داشته باشیم، باید، همان موقع، تغییری در زندگیمان ایجاد میکردم.
ZohreAalipour
تلاش میکنم دوستت داشته باشم اما در امروز زندگی کنم، نه در دیروز.
رو به جلو رفتن، معنیاش ترک تو نیست. بالاخره این را درک کردم.
و فکر میکنم، اینکه چطوری زندگی کنی مهمتر است تا اینکه چقدر زندگی کنی. تمام خاطرات خوبی که با هم داشتیم و هر ذره از عشقی که بینمان بود هنوز میدرخشد. در قلبم تا ابد با هم هستیم و تا ابد هم با هم خواهیم ماند.
روکو، دیگر با تمام وجودم زندگی میکنم و با تمام ذهنم رؤیاپردازی.
رؤیای روزی را در سر میپرورانم که دوست جدیدم، لالیتا، بزرگ شده است و دارد برای خودش زندگی میکند و کنار آرول و موتو بلندبلند میخندد. رؤیای روزی که خودم هم بزرگ شدهام و بالاخره معلم شدهام. تو را تصور میکنم که در کاخی زیبا نشستهای و بعد از خوردن نوشابهای خنک و گازدار، چنان آروغی میزنی که صدایش از تمام آروغهای موتو بلندتر است.
تصور میکنم وقتی میگویم، دوستت دارم، روکو، صدایم را میشنوی.
melina
آرول گفت: «فکر کردم دوست داشته باشی ببینی کوتی چقدر خوشحاله.»
پرسیدم: «قبلاً هم بهش سر زدی؟»
آرول گفت: «فقط یه دفعه. اونقدری موندم که دوتا موضوع رو بفهمم، ویجی. کوتی هنوز عاشقمونه. ولی عشق باعث نمیشه زندگی نکنه و رو به جلو حرکت نکنه، چون قانون زندگی همینه.»
لافکادیو
اصلاً نمیفهمیدم که اگر این زندگی باعث عذابکشیدنمان شده است، چرا باید ناگهان زندگی بعدی برایمان مهم باشد.
اگر میخواستم آیندهٔ بهتری داشته باشیم، باید، همان موقع، تغییری در زندگیمان ایجاد میکردم.
لافکادیو
گفتم: «خیلی علاقه داری به چیزهای مختلف یه فرصت دوباره بدی، مگه نه؟»
چینوچروک چهرهٔ عبوسش را مهربانتر کرده بود. گفت: «دوست ندارم راحت قید چیزی رو بزنم.»
لافکادیو
اگه به یه قدرت بالاتر ایمان داشته باشی، اگه باور داشته باشی که زندگی یه هدفی داره، هدفی که ممکنه بدونیم چیه یا نه، اگه فقط بتونی ایمان داشته باشی روح خواهرت هنوز زندهست...»
علی.ص
گفتم: «ما دوتا برعکس همدیگهایم. تو به همهچیز و همهکس باور داری. وجودت پر از ایمانه.»
گفت: «آره. اما وجود تو هم پُر از خیلی چیزهاست. پر از احساساتی که از بقیه پنهون میکنی و حرفهایی که به زبون نمیآری.»
tabasom
آرول گفت: «باید از اون مردهای زندهای که روی پل بودن بترسی، نه از این مُردهها.»
مارگارت
برایم خیلی جالب است که اینهمه دعاهای مختلف وجود دارد و اینهمه آدم دعا میخوانند اما هنوز دنیا پر از بدبختی و ظلم است.
Book
سلینا آنتی آهی کشید. «زندگی عادلانه نیست، ویجی.
Book
اصلاً نمیفهمیدم که اگر این زندگی باعث عذابکشیدنمان شده است، چرا باید ناگهان زندگی بعدی برایمان مهم باشد.
Book
فقط وقتی مجبور باشم با بقیه حرف میزنم.
Book
وجود تو هم پُر از خیلی چیزهاست. پر از احساساتی که از بقیه پنهون میکنی و حرفهایی که به زبون نمیآری.
Book
اینهمه آدم دعا میخوانند اما هنوز دنیا پر از بدبختی و ظلم است.
maneli1388
اونقدری موندم که دوتا موضوع رو بفهمم، ویجی. کوتی هنوز عاشقمونه. ولی عشق باعث نمیشه زندگی نکنه و رو به جلو حرکت نکنه، چون قانون زندگی همینه.»
arefe
«بداخلاقی کردن و بدرفتاری با آدمهایی که براشون مهمی، زندگیت رو آسونتر نمیکنه.»
گفتم: «مگه زندگی اصلاً هیچوقت آسون بوده؟
arefe
برایم خیلی جالب است که اینهمه دعاهای مختلف وجود دارد و اینهمه آدم دعا میخوانند اما هنوز دنیا پر از بدبختی و ظلم است.
arefe
«زندگی عادلانه نیست، ویجی. بچههای خیلی زیادی هستن که مثل شما خونهای ندارن، هیچ بچهای هم نباید مجبور باشه کار کنه. خوشحالم که میتونم یهکمی کمکتون کنم. ممنونم که بهم اعتماد کردی.»
arefe
«تنها راه تحمل کردن هر روز، فکر نکردن به فرداهاست. فکر نکردن به اون دقیقهها، روزها و سالهایی که قراره به گشتن توی تپههای زباله بگذره
arefe
حجم
۱۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان