بریدههایی از کتاب خسی در میقات
۴٫۱
(۲۲)
و واعظمان «سمبلیک» بودن اعمال حج را توضیح میداد. (درست با همین لغت فرنگی. باید بهش حالی کنم که بهخاطر چندتا درسخوانده او حق ندارد زبانش را عوض کند.)
seyed
اصلاً آیا بهتر نیست تجربه هر ماجرایی را همچون تخمی در دل میوهاش بگندانیم؟ بهجای اینکه میوه را بخوریم و تخم را بکاریم؟ آن هم در برهوت چنین دفتری که حرفزاری بیش نیست؟ و پیداست که من با این دفتر، جواب نفی به همین سؤال صمیمی دادهام و چرا؟ چون، روشنفکرجماعت در این ماجراها دماغش را بالا میگیرد و دامنش را جمع میکند. که: «سفر حج؟ مگر جا قحط است؟» غافل از اینکه این یک سنت است و سالی یکمیلیون نفر را به یک جا میخواند و به یک ادب وامیدارد و آخر باید رفت و بود و دید و شهادت داد که از عهد ناصرخسرو تاکنون چهها فرق کرده یا نکرده...
Mahsa Saadati
در عوض یک افغانی را شناختم که حنا میخرید. گپزنان راه افتادیم. میگفت حکومت افغان در دست صد خانواده شاهی است. بهش گفتم که اینجا در دست پنجهزارنفر فامیل سعودی است و مال ما یکوقتی در دست هزارفامیل بود و حالا؟... در دست برگزیده نونوارشدههای بهپول نفت.
Mahsa Saadati
دیروز به این فکر بودم که گویا این کعبه بر روی این زمین تنها معبد در هوای آزاد است. دیگر معابد، محرابی است یا مجسمهای یا بتی یا آتشگاهی، که بههرصورت زیر سرپوشیدهای است تا محفوظ بماند از باد و باران و تابش آفتاب. حتی یهود در سالهای آوارگی، خیمه اجتماع داشتند؛ اما اینجا محراب اصلی یک چهاردیواری است. یعنی یک «خانه» است که باید زیر باد و باران باشد تا «خانه» باشد و جالبتر یکسانی و همسری همه عبادتکنندگان است درحال طواف و هیچ علامت اشرافیتی و هیچ رواق مخصوصی یا شاهنشینی.
Mahsa Saadati
وقتی خدا به این دل خوش میکند که بر گوشهای از بساط این زمین خانهای داشته باشد؛ باید بداند که آن زمین روزگاری بهدست حکومت سعودی خواهد افتاد و بهاجبار صدور نفت، در و دیوارش پر از «نئون» خواهد شد.
Mahsa Saadati
زیر سقف آن آسمان و آن ابدیت، هرچه شعر که ازبر داشتم خواندم ــ بهزمزمهای برای خویش ــ و هرچه دقیقتر که توانستم در خود نگریستم تا سپیده دمید و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعاد» ی و دیدم که «وقت» ابدیت است؛ یعنی اقیانوس زمان و «میقات» در هر لحظهای و هرجا و تنها با خویش. چرا که «میعاد» جای دیدار تست با دیگری؛ اما «میقات» زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن»
Mahsa Saadati
«وهّابی» ها. چهلسال پیش، وقتی به حکومت عربستان رسیدند. یعنی فقط به تعصب وهّابیگری چنین کردهاند؟ آخر هر گوری قبه و بارگاهی داشته و حالا چنان عدالتی در مرگ و چنان مساواتی که هرگز ندیده بودم! یا شاید حضور قبور رجال مذاهب مختلف اسلام در یکجا در حکم شاهانی بوده که در گلیم محصور این اقلیم خاکی نمیگنجیده...؟ یا شاید میخواستهاند جوار بارگاه پیغمبر هر بقعهای را از خودنمایی بازدارند...؟ آخر فاصله «بقیع» تا مسجد پیغمبر دویستمتر هم نیست. نه... از این سعودیها ــ آن هم در آن زمان ــ نمیشود سراغ چنین شعوری را گرفت. کسی که این تعبیر و تفسیرها را بلد است، عقلش به این هم میرسد که بهجای گور اینهمه بزرگان، بنای یادبودی وسط بقیع بگذارد و اسم همه ایشان را بهترتیب تاریخی تولد و مرگشان، بر سنگ بنا نقر کند. چارهای نیست جز اینکه بگوییم سعودیها لیاقت اداره این مشاهد را ندارند. مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید و دو شهر بینالمللی اسلامی اعلام کرد...
Mahsa Saadati
یا عین اهالی مشهد؛ که عیالم یکبار راه از یکیشان پرسیده بود. همان در حوالی صحن. از زنکی چادربهسر. یارو نگاهی کرده بود و در جواب گفته بود: «مودونوم؛ اما نموگوم.»
میرزا
و از وی میآید، رضیالله عنه کی گفت یکبار به مکه شدم، خانه مفرد دیدم. گفتم حج مقبول نیست. کی من سنگها از این جنس بسیار دیدهام. بار دیگر برفتم. خانه دیدم و خداوند خانه دیدم. گفتم کی هنوز حقیقت توحید نیست. بار سهدیگر برفتم. همه خداوند خانه دیدم و خانه نه. به سرّم فروخواندند (کی) یا بایزید اگر خود را ندیدیی و همه عالم را بدیدیی مشرک نبودی و چون همه عالم نبینی و خود را بینی مشرک باشی. آنگاه توبه کردم و از دیدن هستی خود نیز توبه کردم.
علیبن عثمان هجویری
«کشفالمحجوب»، ص ۱۳۴
mohammad fs
و از وی میآید، رضیالله عنه کی گفت یکبار به مکه شدم، خانه مفرد دیدم. گفتم حج مقبول نیست. کی من سنگها از این جنس بسیار دیدهام. بار دیگر برفتم. خانه دیدم و خداوند خانه دیدم. گفتم کی هنوز حقیقت توحید نیست. بار سهدیگر برفتم. همه خداوند خانه دیدم و خانه نه. به سرّم فروخواندند (کی) یا بایزید اگر خود را ندیدیی و همه عالم را بدیدیی مشرک نبودی و چون همه عالم نبینی و خود را بینی مشرک باشی. آنگاه توبه کردم و از دیدن هستی خود نیز توبه کردم.
علیبن عثمان هجویری
«کشفالمحجوب»، ص ۱۳۴
mohammad fs
اما کلمات عربی بر ذهنم سنگینی میکند و بر زبانم و سخت هم. نمیشود بهسرعت ازشان گذشت. آنوقتها عین وردی میخواندمشان و خلاص؛ ولی امروز صبح دیدم که عجب بار سنگینی مینهند بر پشت وجدان. صبح، وقتی میگفتم «السلامعلیک ایهاالنبی»، یکمرتبه تکان خوردم. ضریح پیش رو بود و مردم طواف میکردند و برای بوسیدن از سر و کول هم بالا میرفتند و شرطهها مدام جوش میزدند که از فعل حرام جلو بگیرند... که یکمرتبه گریهام گرفت و از مسجد گریختم.
فاطمه
به این طریق، دارم پلههای عالم یقین را تکتک با فشار تجربهها، زیر پا میشکنم و مگر حاصل یک عمر چیست؟ اینکه در صحت و اصالت و حقیقت بدیهیهای اولیه که یقینآورند یا خیالانگیز یا محرک عمل، شک کنی و یکیکشان را ازدست بدهی و هرکدامشان را بدل کنی به یک علامت استفهام
ZARGOL7
اینجور که میبینم، این سفر را بیشتر بهقصد کنجکاوی آمدهام. عین سری که به هر سوراخی میزنم. به دیدی، نه امیدی و این دفتر، نتیجهاش. بههرصورت، این هم تجربهای، یا نوعی ماجرای بسیار ساده و هریک از این تجربهها و ماجراهای ساده و بی «ماجرا»؛ گرچه بسیار عادی، مبنای نوعی بیداری و اگر نه بیداری، دستکم یک شک
ZARGOL7
بزرگترین غبن این سالهای بینمازی ازدستدادن صبحها بوده؛ با بویش، با لطافت سرمایش، با رفت و آمد چالاک مردم. پیش از آفتاب که برمیخیزی، انگار پیش از خلقت برخاستهای و هرروز شاهد مجدد این تحول روزانهبودن، از تاریکی به روشنایی.
ZARGOL7
زیارت و تجارت برادران توأمانند. این تظاهر هیچچیز را نمیپوشاند و اصلاً چرا؟
ZARGOL7
یکی بیخوابی بهسرش میزند. برمیخیزد؛ لابد به نماز شب. دیگران خیال میکنند صبح شده؛ همه بلند میشوند و میایستند به نماز. داشتند میخوابیدند که من بیدار شدم و قری زدم که این هم فایده سفر با عوامالناس و آبی زدم به صورتم و راه افتادم بهطرف مسجد خیف. برای شرکت در نماز صبح که هنوز نیمساعتی مهلت داشت. در راه، سهتا دختر خوشگل میرفتند. با پدرشان. سحرخیز باش تا... و الخ.
ZARGOL7
به این فکر بود که «ناصر» اگر گل کرد به این دلیل بود که درمقابل غرب ــ بدون داشتن مخازن زیرزمینی نفت ــ وضع گرفت؛ که آن باریکه آب کانال سوئز بهدردسرهای بیش از این نمیارزید؛ اما ما که وضع گرفتیم در حضور چنین مخازنی از نفت بود و یکی این بود که شکست خوردیم. با دکتر مصدق و آن قضایا... و تازه نه از برون؛ که از درون. چراکه غرب رخنه کرده بود و چیزی را در درون پوسانده بود و آنوقت اگر غرب با این استعمار نوع جدیدش، اینچنین بر ارابه مسیحیت میراند؛ چرا در این حوالی که ماییم، ارابه اسلام را چنین زنگزده رها کردهایم؟ و از خود میپرسیدم که برای وضعگرفتن درمقابل غرب، این مراسم حج خود نوعی سکوی پرش نیست؟
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
رفتم روی بام شرقی و بهنماز نشستم. جایی بر لب بام و مسلط به تمام خانه و اطراف. شش و بیست دقیقه اذان گفتند. دیرتر از معمول مدینه و اذان که برخاست، جماعت متحرک طوافکنندگان خانه، از محیط بهسمت مرکز، شروع کرد به آرامشدن و شکلگرفتن؛ بهصورت صفهای گرد و «تکبیر» که برخاست، تمام مسجد صف شد و الباقی طوافکنندگان در یک چشم بههمزدن تحلیل رفتند میان صفها. اما در آن گوشهای که «حجرالاسود» به دیوار کعبه است، همچنان جنب و جوش بود تا به رکوع رفتیم و بعد که سربرداشتم، تمام مسجد صف بود و سرتاسر رواقها و بامها. بزرگترین جماعت بشری که بهخاطر امری زیر این آسمان در یکجا گرد میآیند و آخر در این اجتماع باید معنایی باشد! معنایی برتر از این دادوستد و بازار و سیاحت و ادای دین و آداب و اقتصاد و حکومت و هزار الزام دیگر...!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
رفتم روی بام شرقی و بهنماز نشستم. جایی بر لب بام و مسلط به تمام خانه و اطراف. شش و بیست دقیقه اذان گفتند. دیرتر از معمول مدینه و اذان که برخاست، جماعت متحرک طوافکنندگان خانه، از محیط بهسمت مرکز، شروع کرد به آرامشدن و شکلگرفتن؛ بهصورت صفهای گرد و «تکبیر» که برخاست، تمام مسجد صف شد و الباقی طوافکنندگان در یک چشم بههمزدن تحلیل رفتند میان صفها. اما در آن گوشهای که «حجرالاسود» به دیوار کعبه است، همچنان جنب و جوش بود تا به رکوع رفتیم و بعد که سربرداشتم، تمام مسجد صف بود و سرتاسر رواقها و بامها. بزرگترین جماعت بشری که بهخاطر امری زیر این آسمان در یکجا گرد میآیند و آخر در این اجتماع باید معنایی باشد!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
در این دستگاه که ماییم، «فرد» و «جمع» هیچکدام اصالت ندارند. اصالت در عالم غیب است که به بازار چسبیده و اکنون زیر پای کمپانی افتاده و فرد و جمع دو صورتاند گذرا، درمقابل یک معنیدهنده ابدی؛ اما دو روی. تنها در چنین حوزهای است که «آیةاللّه» و «ظلاللّه» معنی پیدا میکند. ما چه فُرادا و چه به اجتماع، درِ دنیای کشف و عمل را به روی خود بستهایم و حال آنکه چه فرد و چه جمع وقتی معنی پیدا میکند که از فرد به جمع، بهقصد کشفی و عملی روانه شوی یا بهعکس.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
حجم
۱۷۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۷۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰۵۰%
تومان