بریدههایی از کتاب شاید بخواهید با من ازدواج کنید!
۳٫۳
(۱۳۶)
چند وقت پیش ازم پرسیدی باتوجه به شرایط سختی که برامون پیش اومده، چیزی هست که بخوام بهت بگم یا نه. میخوام بگم دوستت دارم، نه اونطورکه هر روز بهت میگفتم، اون دوستت دارمها چنین معنایی داشتند: بعد از کار میبینمت، وقتی پیشت نیستم یادت باشه که واقعاً دوست دارم.
اما این دوستت دارم که الان بهت میگم یعنی طوری دوست دارم که تا به حال هیچکسی رو توی زندگیم اینطور دوست نداشتهم و نخواهم داشت. تو نیمهٔ دیگهٔ منی. ازم حمایت کردی و اطمینان و عشقی بهم دادی که فقط این دوستت دارمها میتونن احساسم رو بهت توصیف کنن. عشقت من رو به آدمی که الان هستم تبدیل کرده و تو رو تبدیل به تو. یعنی تو روحمی و خیلی خوب میشه اگه بتونیم تو این مبارزه پیروز بشیم و تا مدتها عاشق هم بمونیم. اصلاً عشقمون باید همینطوری باشه.
در طول این دورهٔ درمان کنارت هستم، چون دوستت دارم.
fatemeh abdolahi
وقتی میدانید پایان قصهای نزدیک است، تکتک کلمات صفحات آخر مهمتر میشوند.
misa_kim00
اگر دوستی دارید که یکی از عزیزانش دارد میمیرد، چیزی بگویید! هرچیزی! اینقدرها هم سخت نیست: «پسر! واقعاً متأسفم!» جملهٔ خوبی است. «خیلی به فکرتم» هم خوب است. اما سکوت محض و اینکه خیلی سریع دور شوید رفتاری است که در نهایتِ ادب آن را بیادبی در نظر میگیرم
ارمین عبدلی
«گرگ قدرتش را از گله میگیرد و گله قدرتش را از گرگ.»
ارمین عبدلی
وقتی تمام لحظاتی که در «حال» میگذرانیم به «گذشته» تبدیل شوند، دیگر زندگی با مشتی خاطره آسانتر خواهد بود.
Beh_Bano
دیگر با چیزهایی که ایمی را به یادم میاندازند کنار آمدهام. حالا به این پی بردهام که من یکی از آن آدمهای خوشبختم که اینچنین عاشقانه عشق ورزیدهام و اینچنین عمیق غم را تجربه کردهام. این یعنی من یکی از آن خوشبختهایی بودهام که عمیقاً اهمیت میدادهام و دیوانهوار عاشق بودهام، وگرنه چرا باید بهخاطر فقدانم چنین واکنشهای شدیدی نشان بدهم؟
مهدیه...
همهجای این خانه و این شهرِ بزرگ من را یاد ایمی میاندازد. راستش را بخواهید، باید پرسید چهچیزی من را یادِ ایمی نمیاندازد! پس وقتی همهجا چیزی وجود دارد که من را یادِ او بیندازد، چرا به خودم زحمت بدهم و با آنها بجنگم؟
مهدیه...
معمولاً در آیین یهودی برای عزاداری دورهای بهنام «شیوا» وجود دارد؛ طی این بازه، دوستان و اعضای خانواده برای مدتزمان مشخصی، که معمولاً چیزی بین دو تا هفت روز طول میکشد، دور هم جمع میشوند (برای افرادی که خیلی مذهبیاند، این بازه هفت روز طول میکشد). من کاملاً به آیین یهودی احترام میگذارم. اما ایمی درک نمیکرد که وقتی شخصی میمیرد چرا باید همه در خانهٔ عضوی از خانواده برای غذاخوردن و نوشیدن دور هم جمع شوند.
مروارید ابراهیمیان
با این حقیقت مواجه شوید که مرگ واقعیتی اجتنابناپذیر است. دقیقاً کِی؟ هیچکسی نمیداند.
زینب
واقعاً باور دارم جیسن تو را دقیقاً بهخاطر کسی که هستی دوست دارد،
و این چیزی است که برایت دعا کردم،
دعا کردم کسی را داشته باشی که بتواند برای تمام جنبههای فوقالعادهات ارزش قائل شود و قدرشان را بداند.
نوشتهٔ اَن وُلک کراوس، برای دخترش ایمی
پریسا
شروع هر کار، عملی بسیار خشونتآمیز است.
من نمیتوانم شروع کنم. من از شروعکردن فراریام.
راینر ماریا ریلکه
پریسا
در عین حال که به تمام دوستانم فکر میکنم، این جمله از سریال دوستان برایم معنا ومفهوم تازهای پیدا کرده است:
«یه دوست هیچوقت اجازه نمیده دوستش از نیش عروس دریایی درد بکشه.
کلوچه کتابخوان
میخوام مثل یه باتری باشم،
جونسخت، اما وقتی زمان خداحافظی برسه، میدونم که عاشقانه زندگی کردهام.
سوفی پاتر
عقل سلیم میگوید اگر کاری را یادداشت کنیم احتمال انجامش را افزایش میدهد
کاربر ۲۷۳۵۷۹۷
واقعاً باور دارم جیسن تو را دقیقاً بهخاطر کسی که هستی دوست دارد،
و این چیزی است که برایت دعا کردم،
دعا کردم کسی را داشته باشی که بتواند برای تمام جنبههای فوقالعادهات ارزش قائل شود و قدرشان را بداند.
کد7600
چه چیزی نامهها را متمایز میکند؟ شاید گذاشتن دستتان روی کاغذ حرکتی عمدی است که به فکرکردن و برنامهریزیِ آگاهانه نیاز دارد و همین است که نامهها را متمایز میکند. شاید هم من خیلی قدیمی فکر میکنم!
Mir Hadi Mousavi
وقتی پزشکان تشخیصشان را اعلام کردند، دیگر تا ابد به خانوادهای سرطانی تبدیل شدیم. ایمی به محل کارش برگشت. این هیچوقت یک مبارزه نبود، همانطورکه خیلیها بهعنوان یک نبرد توصیفش میکنند. ایمی از این قیاس متنفر بود. بازی نبود، جنگ نبود. ایمی عاشق بود، مبارز بود، اما دوست داشت عشق و مبارزهاش را طبق حسابکتابی مشخص نشان دهد. و البته که فهرستی از کارهایی تهیه کرد تا طی چند روز بعد و پیش از جراحیاش انجامشان دهیم. رویکرد کلی ایمی اینطور بود: حاضر بود برای شکستدادن بیماریاش دست به هر کاری بزند. او هیچوقت نسبت به شرایط سختش به خود ترحم نشان نداد. جملهٔ «چرا این اتفاق باید برای من بیفته؟» هیچوقت در وضعیت عاطفیاش جایی نداشت. ابراز احساسات را برای بعد نگه داشت. حالا فقط وقت تمرکز، انگیزه و عزم واراده بود.
Farzaneh Yazdani
معتقد بودم زنها خیلی از ما مردها برترند و وقتگذراندن با آنها به مراتب خیلی جالبتر است.
farzanepoursoleiman
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۳ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۳ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان