بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شاید بخواهید با من ازدواج کنید! | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شاید بخواهید با من ازدواج کنید!

بریده‌هایی از کتاب شاید بخواهید با من ازدواج کنید!

نویسنده:جیسن رزنتال
امتیاز:
۳.۳از ۱۳۶ رأی
۳٫۳
(۱۳۶)
داشتن این لحظه‌ها چه هدیهٔ ارزشمندی بود! و چرا نباید باقی‌مان، حالا که سالمیم، این لحظه را داشته باشیم؟ پس منتظر چه‌چیزی هستیم؟ چقدر مغروریم که فکر می‌کنیم همیشه «زمانِ بیشتری» خواهیم داشت.
leila.shirvanei
«در پایان زندگی، در پایان زندگی‌ات، چه‌چیزی به یادگار گذاشته‌ای؟ دنیا را با چه‌چیزی پر کرده‌ای؟ وقتی دیگران بخواهند از تو یاد کنند، برای صحبت دربارهٔ تو چه کلماتی انتخاب خواهند کرد؟»
leila.shirvanei
حس توصیف‌ناپذیرِ فقدان و ناراحتی‌ای که بعد از مرگ ایمی به سراغم آمده بود من را از پا درآورده بود، اما به‌نوعی رهایی‌بخش هم بود. هیچ فشاری را روی خودم حس نمی‌کردم؛ نیازی نبود به چیزی جز غم فکر کنم.
Ailin_y
وقتی ایمی وارد زندگی‌تان می‌شد، دیگر همه‌چیز برای همیشه تغییر می‌کرد. این را بهتر از هر شخص دیگری می‌دانم، چون من را بیشتر از همه تغییر داد.
Ailin_y
روزهای آخری که خدمات هاسپیس را دریافت می‌کردیم، سؤالات بی‌پاسخ من را از پا درآورده بودند. آیا برای کاهش این علائمِ وحشتناک کاری از دستم برمی‌آمد؟ وقتی با مرگ و زندگی در نبرد بود، به چه‌چیزی فکر می‌کرد؟ متوجه بود چه بلایی دارد سر بدنش می‌آید؟ آیا این داروی آبی، مورفین را می‌گویم، آرامش می‌کرد؟ دردش را کمتر می‌کرد؟ یا قطره‌ای از این مایعِ بی‌رنگ می‌توانست کمک کند تا استراحت کند؟
Ailin_y
دلم می‌خواست راحت شود و در عین حال، نمی‌توانستم از او دست بکشم.
Ailin_y
مهم نیست که چقدر واقع‌گرایانه آماده باشید، مهم نیست چند بار آن لحظهٔ اجتناب‌ناپذیر را در ذهن‌تان مرور کرده باشید تا خودتان را آماده کنید، چون بعدش معلوم می‌شود هیچ‌وقت کسی نمی‌تواند خودش را برای چنین لحظه‌ای «آماده» کند.
Ailin_y
«در پایان زندگی، در پایان زندگی‌ات، چه‌چیزی به یادگار گذاشته‌ای؟ دنیا را با چه‌چیزی پر کرده‌ای؟ وقتی دیگران بخواهند از تو یاد کنند، برای صحبت دربارهٔ تو چه کلماتی انتخاب خواهند کرد؟»
Ailin_y
متوجهش شدم، با تک‌تک ذرات وجودم حس کردم که زمان‌مان محدود است. اما نمی‌توانستم به خودم اجازه دهم که تسلیمِ غمِ دانستنِ این موضوع شوم
Ailin_y
چطور کسی یا چیزی جرئت کرده بود این بلا را سرش بیاورد؟ چقدر دیگر باید سخت تلاش می‌کرد تا سلامت و زندگی‌ای را به دست بیاورد؛ چیزهایی که همیشه بابت‌شان قدردان و شکرگزار بود.
Ailin_y
او هنوز خوبی‌های زیادی برای به‌اشتراک‌گذاشتن و کارهای ناتمامِ زیادی داشت و نمی‌توانست کارهایش را در این دنیا ناتمام رها کند.
Ailin_y
امکان نداشت دستِ سرنوشت این زن را که تمام زندگی‌اش را وقف خوبی کرده بود از ما بگیرد
Ailin_y
«اگه کسی بهت گفت حتماً پشت هر اتفاقی یه دلیلی وجود داره، بذار با مشت بزنم توی صورتش!».
فاطمه
«گرگ قدرتش را از گله می‌گیرد و گله قدرتش را از گرگ
المیرا پویامهر
«صبح‌ها همیشه گیج می‌شم، آخه تو همیشه توی خوابمی، برای همین همه‌ش فکر می‌کنم تو از خوابم خبر داری.
المیرا پویامهر
اگه تو خدا بودی و یکیْ یکی دیگه رو می‌کشت، اما باقی عمرش رو صرف نجات‌دادن آدم‌ها می‌کرد، نگهداری از حیوون‌های ولگرد رو به‌عهده می‌گرفت، زباله‌ها رو جمع می‌کرد و اعمال دینی رو انجام می‌داد، می‌بردیش بهشت یا جهنم؟
المیرا پویامهر
چه چیزی نامه‌ها را متمایز می‌کند؟ شاید گذاشتن دست‌تان روی کاغذ حرکتی عمدی است که به فکرکردن و برنامه‌ریزیِ آگاهانه نیاز دارد و همین است که نامه‌ها را متمایز می‌کند.
المیرا پویامهر
وقتی به ازدواج فکر نمی‌کنید، روابط‌تان صرفاً بی‌هدف پیش می‌روند
المیرا پویامهر
دقیقاً نمی‌توانم بگویم وقتی با ایمی وارد رابطه شدم چطور آماده بودم. در بیست‌وشش‌سالگی هنوزحال‌وهوایی کودکانه داشتم. حالا که به این سؤال فکر می‌کنم، به‌نظرم مسئلهٔ آمادگی‌ام به ترکیبی از تعداد زیادی عوامل ربط داشت: تماشای طنزهای تلویزیونی دههٔ هفتاد، دیدن والدین برخی از دوستانم، شخصیت استوارم، نادانی دوران جوانی‌ام و اینکه عاشق ایمی شده بودم. و البته، شانس فراوان!
المیرا پویامهر
مادرم بسیار آزاداندیش بود، همیشه تشویقم می‌کرد مستقل باشم و سرم به کار خودم باشد؛ البته تا زمانی‌که «کار خودم» این‌قدراحمقانه نباشد که زندگی‌ام را به‌هم بریزد
المیرا پویامهر

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان