بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شاید بخواهید با من ازدواج کنید! | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شاید بخواهید با من ازدواج کنید!

بریده‌هایی از کتاب شاید بخواهید با من ازدواج کنید!

نویسنده:جیسن رزنتال
امتیاز:
۳.۳از ۱۳۶ رأی
۳٫۳
(۱۳۶)
همان‌طور که آنجا ساکت کنار هم نشسته بودیم، متوجهش شدم، با تک‌تک ذرات وجودم حس کردم که زمان‌مان محدود است. اما نمی‌توانستم به خودم اجازه دهم که تسلیمِ غمِ دانستنِ این موضوع شوم.
la lumière
تمام داستان‌های عاشقانه آن‌طور که شما می‌خواهید به پایان نمی‌رسند، اما اغلب همین باعث می‌شود ارزش شنیده‌شدن داشته باشند.
فهیمه
از من به شما نصیحت: اگر دوستی دارید که یکی از عزیزانش دارد می‌میرد، چیزی بگویید! هرچیزی! این‌قدرها هم سخت نیست: «پسر! واقعاً متأسفم!» جملهٔ خوبی است. «خیلی به فکرتم» هم خوب است. اما سکوت محض و اینکه خیلی سریع دور شوید رفتاری است که در نهایتِ ادب آن را بی‌ادبی در نظر می‌گیرم و دوست‌تان (که در این مورد یعنی خودم) هیچ‌وقت آن رفتار را فراموش نخواهد کرد. همچنین، به‌شدت خواهش می‌کنم از گفتنِ چیزهایی نظیر «باهام تماس بگیر» یا «بعداً همدیگه رو ببینیم» خودداری کنید، مخصوصاً اگر قرار نیست حرف‌های‌تان را عملی کنید! چون با این کار مسئولیتِ پاپیش‌گذاشتن را روی دوش شخصی می‌گذارید که اندوهگین است و از پیش مسئولیت‌های زیادی به دوش می‌کشد. مهم نیست چقدر قصد و نیت خوب باشد. در نهایت، دوست‌تان این‌طور حس می‌کند که بارِ بیشتری روی دوشش گذاشته‌اید
Mina
چقدر مغروریم که فکر می‌کنیم همیشه «زمانِ بیشتری» خواهیم داشت.
MahShid Pourhosein
باوجود تمام این مکاتبات، ناگهان فکری به سرم زد: می‌خواستم ایمی را به دماغهٔ کاد بیاورم. بعد از نقشه‌کشیدن با دوستش، رنه، یازده شاخه گل رز و یک بلیت هواپیما برای ایمی فرستادم. در جعبهٔ گل‌ها یادداشتی برایش گذاشتم و به او گفتم وقتی به فرودگاه بوستون برسد، من به‌همراه رز دوازدهم منتظرش خواهم بود.
fatemeh abdolahi
واقعاً هیچ‌وقت برای‌مان مهم نبود کجا می‌رویم یا چه کاری انجام می‌دهیم؛ شام و نوشیدنی در کافه‌ای نزدیکِ خانه که معمولاً مدتی را در آنجا می‌گذراندیم، با دوستان‌مان بیرون می‌رفتیم، موسیقی و اجراهای زنده، مهم این بود که کنار هم باشیم، برای هم وقت بگذاریم و اجازه ندهیم دغدغه‌های زندگی، بچه‌ها، کار یا چیزهای دیگر آن «مایِ» فوق‌العاده‌ای را که در رأس تمام این‌ها بود از ما بگیرد. قرارهای هفتگی‌مان درست مثل شارژکردن باتریِ وسیله‌ای برقی بود، حالا این قرار می‌توانست مدیتیشنی خیلی خوب یا تعطیلاتی کوتاه باشد. این قرارها هیچ‌وقت تکراری نمی‌شدند. درحقیقت، به نظر می‌رسید همیشه به‌نحوی به رابطه‌ای که از پیش داشت قوی‌تر می‌شد جان تازه‌ای می‌بخشند.
fatemeh abdolahi
ایمی همیشه می‌دانست چه بگوید، کِی بغل کند، کِی تنهای‌شان بگذارد، کِی سفت‌وسخت باشد و کِی عشق بورزد، طوری که فقط یک مادر می‌تواند.
la lumière
خانه را پر از یادداشت‌های عاشقانه کردم
la lumière
زمان شام= زمانی برای کنار هم بودن. پخش موسیقی در پس‌زمینه اشکالی ندارد، اما تلویزیون ممنوع است.
la lumière
به‌نحوی، طی تاریخ، به مردها برچسب «بی‌احساس» زده‌اند. درحقیقت، از نهادهایی مانند نهادهای وابسته به ارتش ایالات متحده گرفته تا خانواده‌های معمولیِ امریکایی تا عرصه‌های ورزشی و استادیوم‌ها، نهادهای آموزشی و گروه‌های اجتماعیِ وابسته به آن‌ها و حتی صنعت فیلم‌سازی و محتواهای تلویزیونی، مردها را به‌نحوی به‌تصویر می‌کشیدند که در برخورد با رویدادی عاطفی خشک و بی‌احساس‌اند. به‌روزرسانی: تمام این افکار را دور بریزید!
زینب
درسی که همان اوایل یاد گرفتم این بود که سوگواری برای هر شخصی به‌شکلی متفاوت اتفاق می‌افتد و اصلاً راه درست یا غلطی برای گذران این دوران وجود ندارد. هرقدر بیشتر جلو رفتم و انسان‌های بیشتری داستان‌شان را با من در میان گذاشتند، این بیشتر برایم مشخص شد.
مهشید
در زندگی روزمره هم همین کار را می‌کرد؛ یا از لباس‌هایم تعریف می‌کرد: «وای! خیلی خوش‌تیپ شده‌ای!» یا از سخنرانی‌ای که در یکی از مهمانی‌های شام‌مان ارائه دادم تعریف می‌کرد یا بعد از خواندن یکی از کارت‌هایی که به او داده بودم می‌گفت «درحقیقت»، من نویسندهٔ خانواده‌ام. او با رفتار و حرف‌هایش من را به انسان بهتری تبدیل کرد. حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، مطمئنم من هم همین کار را برای او انجام دادم.
Farzaneh Yazdani
مادرم بسیار آزاداندیش بود، همیشه تشویقم می‌کرد مستقل باشم و سرم به کار خودم باشد؛ البته تا زمانی‌که «کار خودم» این‌قدراحمقانه نباشد که زندگی‌ام را به‌هم بریزد.
saye.mfd
زندگی خیلی کوتاه است و ما عاشقِ بودن در کنار همیم؛ آدم‌های عاشق نباید این‌همه ساعت از هم دور و مشغول کارهای جدا، در مکان‌های جدا باشند؛
کاربر ۳۱۸۰۴۲۳
اهداف ازدواج و ایده‌های ایمی و جیسن رزنتال ۱. حداقل هفته‌ای یک بار باهم ناهار بخوریم؛ ۲. عاشق بمانیم؛ ۳. زمان مطالعه‌کردن بیشتر از تماشای تلویزیون؛ ۳. زمان شام = زمانی برای کنار هم بودن. پخش موسیقی در پس‌زمینه اشکالی ندارد، اما تلویزیون ممنوع است؛ ۴. هیچ‌وقت از یادگرفتن دست نکشیم. در کلاس‌های مختلف شرکت کنیم، مطالعه کنیم، آشپزی کنیم و سفر برویم؛
کاربر ۱۴۷۹۵۸۶
وقتی می‌دانید پایان قصه‌ای نزدیک است، تک‌تک کلمات صفحات آخر مهم‌تر می‌شوند.
Ailin_y
از کجا می‌دانستید دقیقاً باید چطور رفتار کنید، چه بگویید و کِی به شما نیاز دارم؟
la lumière
و ممنونم انسان‌ها! برای تمام خوبی‌هایی که اغلب کسی متوجه‌شان نمی‌شود.
la lumière
«در پایان زندگی، در پایان زندگی‌ات، چه‌چیزی به یادگار گذاشته‌ای؟ دنیا را با چه‌چیزی پر کرده‌ای؟ وقتی دیگران بخواهند از تو یاد کنند، برای صحبت دربارهٔ تو چه کلماتی انتخاب خواهند کرد؟»
la lumière
فکر می‌کنم یکی از عمده‌ترین دلایلی که ازدواج‌مان این‌چنین موفقیت‌آمیز بود این بود که واقعاً می‌خواستیم طرف مقابل شاد باشد، موفق شود، تأثیرگذار باشد و منبع الهامِ خودش را بیابد.
la lumière

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان