بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۳)
«نه، آنچه نمیدانستی را برایت خواهم گفت. جان جهان` آنهایی را که در راه انجام آرزوهای خود هستند به آزمایش میگذارد.
«پشتکار و علاقه آنها را معاینه میکند،
«قدرت گذشت آنها را میسنجد،
«سماجت و پایمردی آنها را میبیند.
«البته برای این کار، خیال بد نباید به خود راه دهیم، چون آزمایش برای این است که ما به موازات گامهایی که در جهت انجام آرزوهای خود برمیداریم، درسهایی هم در مسیر فرابگیریم که چگونه باید به سوی او برویم...
yasinds
«هیچ قلبی نیست که در پی آرزوهایش باشد ولی رنج نبرد، چون آرزوها بیپایان و دور از دسترسند و راه، راه دشواری است. همت میخواهد و تلاش و هر لحظه آن میتواند لحظه پایانی باشد. لحظه دیدار با خدا یا لحظه پیوستن به ابدیت... .»
yasinds
«ما قلبها، از ترس میمیریم اگر ببینیم، عشقی که میتوانست شادیآفرین باشد و با زیباییها همراه گردد، برای همیشه در زمان مدفون گردیده است.
«ما قلبها، از ترس میمیریم اگر ببینیم، گنجی که میتوانست پیدا شود، همیشه در دل خروارها ماسه صحرا فراموش گردیده است.
yasinds
«من قلب یک انسانم. اینگونه قلبها، اهل شکوهاند، اهل شکایتند، اهل نالهاند، دلسوزند و بهانهگیر... همیشه نگران و وحشتزدهاند، وحشتزده از اینکه مردان رؤیاهایشان را نادیده بگیرند و رهایشان کنند. نگران از اینکه، تصور نمایند لایق سرنوشت خود نیستند، یا فکر کنند آنچه را که در خواب دیدهاند، افزونتر از ظرفیتشان است، حقشان نیست در پی تغییر راه خود باشند، و بترسند که هیچگاه نتوانند مسیرشان را به پایان برند و به گنج نخواهند رسید، یا از اینکه راهی را که در پیش گرفتند، برگشتی نداشته باشد...»
yasinds
«به قلبت گوش فرا ده، چون او واقف به اسرار است و مظهری است از جان جهان`. از او میآید و روزی هم به او بازمیگردد.»
yasinds
در صحرا غرق شو و در آن غور کن، اندیشه کن، چون برای درک اسرار دنیا، صحرا همان مقدار مفید خواهد بود که چیزهای دیگر موجود در روی زمین. کافی است به تماشای یک دانه ماسه بنشینی و همه شگفتیهای آفرینش را در آن ببینی.»
yasinds
کیمیاگر پاسخ داد: «خیر، این همانند پرواز شاهینها بر فراز آسمان در صحراست و آن چیزی است که فقط به یک دلیل نمیبایست برای همه قابل فهم باشد. چرا که لوح زمرد، تنها راه مستقیم و تنها وسیله حقیقی برای رسیدن به جان جهان` است. دانایان و اندیشمردان فهمیده بودند که این دنیای فانی، تصویر و برگردانی است از جهان باقی، و انگیزه آفرینش آن، دادن نوعی اطمینان به انسان بود تا به موجودیت دنیایی برتر پی بَرد و واقف هستی در آن شود. و همچنین، با دیدن همه آنچه در پیرامون خود دارد بتواند به درک آموزش تعمقی برسد و زیباییها و جذابیت دانشی آن را بشناسد. و این همان سیر است. همان سفر است از مبدأ و رجعت به مبدأ. به این سفر است که حرکت` میگوییم.»
yasinds
بنابراین شروع کردند به نوشتن رسالات و کتابها و تعبیر و تفسیر کلماتی که در نفس خود، سادگیِ قابل فهم داشتند و شروع کردند به ربط تعابیر و تفاسیر به مسائل فلسفی، بهخصوص به ابعاد ماوراء الطبیعه و بدینسان، دانشی که فقط بر سطح یک زمرد جای میگرفت زیر خروارها کتاب و رساله مدفون شد و بالاخره به زمانی رسیدیم که ادعاهای عجیب برتر بودن از دیگری` هم آغاز گردید.»
yasinds
«تجربه نوعی آموختن است که آن هم میسر نیست مگر با حرکت کردن. بنابراین، فراگیری و آموزش فقط یک راه میشناسد آن هم سفر کردن` و سفر، هر آنچه را که لازم بود بدانی، به تو یاد داد مگر یک چیز را... »
yasinds
و باد، وجود بیان متفاوتی را در ذهن جوان نقش میکرد. بیانی که زبان «نشانهها» بود و نشاندهنده موجودیتِ واقعیتهایی که هرگز به چشم دیده نمیشدند.
yasinds
و چه مشکل بود، فکر نکردن...
فکر نکردن به کسی که دوستش میداشتی یا به آنکس که دور مانده است.
yasinds
«اگر آنچه که به دست آوردی، دارای روحی پاک و منزه باشد، همیشه به دور از آلودگی میماند و هرگز فراموشت نخواهد کرد و تو... خواهی توانست، روزی حتی برای یک لحظه هم که باشد برگردی، حتی اگر آن لحظه، به قدر عبور شهابی در سینه آسمان باشد یا حرکت مواج ستاره یا گذر نور... چه بسا که به او نرسی ولی عبور شهاب را در سینه آسمان شاهد خواهی بود، حرکت مواج ستاره را دیدی و به نور رسیدی و این خود تجربهای است که به زحمتش میارزد.»
yasinds
«زندگی، زندگی را به سوی خود میکشد.»
yasinds
«فردا، در بازار، شتر را بفروش و یک اسب بخر. شترها خیانتکارند، هزاران قدم برمیدارند بدون اینکه نشان دهند خستهاند، و ناگه به زانو مینشینند و میمیرند. ولی اسبها، کمکم خسته میشوند، و تو غالبا میدانی تا کی از آنها بهره بگیری و چه وقت آنها را از دست خواهی داد.»
yasinds
«از حال استفاده کن و بنوش، همانند جنگجویان پیش از آغاز جنگ، کمی هم استراحت کن ولی فراموش نکن قلب تو همان جایی است که گنج تو آنجاست.
«و گنج تو، به یقین باید پیدا شود تا آنچه در راه دیدی و کشف کردی و آموختی معنا بگیرند.
yasinds
«بدی و شرارت، آن چیزی نیست که از راه دهان وارد جسم انسان میشود، چیزی است که از راه آن خارج میشود... .»
yasinds
مدت زمانی طولانی گذشت و هنگامی که ماه سینه آسمان را کشان کشان پیمود و بر تارک آن نشست، کیمیاگر ظاهر شد. بر شانه خود دو شاهین مرده داشت.
yasinds
«هیچگاه نباید تلاش و جستجو را رها کرد حتی اگر مانند تو، این چنین از زادگاه خود دور باشیم. باید صحرا را دوست داشت. ولی هرگز نباید از آن کاملاً خشنود بود، چون صحرا برای همه مردم، یک سنگ محک است. هرکس را به اندازه گامهایش و به فراخور توانش به آزمایش میگذارد و کسانی را که از خود دست شسته و در آنجا رها میشوند، میبلعد و میکشد.»
yasinds
سوارکار گفت: «میبایست شهامت تو را به آزمایش میگذاشتم. شجاعت، نفس پرهیزکاری است برای کسانی که در جستجوی بیان بدون کلام جهان هستند.»
yasinds
و مجسمه سن ژاک و صحنهای به نظرش آمد که او سوار بر اسب سفیدی بود و مغربیان را با یک ضربه شمشیر به دو نیم کرده بود و کافران را زیر سم اسبان خود داشت. اکنون هم، همان صحنه را برابر خود میدید. با این تفاوت که شرایط جابجا شده بودند.
yasinds
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان