بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۳)
تصمیمات فقط معرّف آغاز کارند، نه انجام آن. وقتی کسی تصمیمی میگیرد، در حقیقت خود را در معرض جریان تند و تیزی میگذارد که او را به نقطه نامعلومی میبرد. نقطهای که او هنگام تصمیمگیری نه خوابش را دیده بود و نه حتی بهطور مبهم، پیشبینیاش کرده بود. آری جریان او را به مقصدی مبهم هدایت میکند... به افقی ناشناخته!
hamidreza esmaieli
گفته اللّه را به یاد داشته باشم که هیچکس از آینده مبهم وحشت نکند. هر انسانی قادر است به آنچه میخواهد و نیازمندش است برسد.`
«ما... از آن میترسیم که داشتههایمان را از دست بدهیم، رسم و رسوم خود را، آداب و سنت خود را و... زندگی را... .
«و وقتی در مییابیم که افسانه زندگی ما و افسانه دنیا را فقط یک دست نوشته است، آنگاه ترسمان، فروکش میکند و از بین میرود.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
این سلسله را، این زنجیر اسرارآمیز را که هر اتفاقی را به دیگری پیوند میدهد؛
که از او یک چوپان میسازد،
که خوابی را برایش تکرار میکند،
که او را در شهری نزدیک آفریقا میگذارد،
که در میدان شهر پادشاه را وا میدارد تا با او گفتگو کند،
که دزدی پولش را میدزدد،
که با یک بلورفروش آشنایش میکند... و... و...
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
در آغاز آفرینش، کائنات را زبانی بود قابل فهم برای همه ولی انسان طی هزارهها، به مرور فراموشش کرد. البته هستند کسانی که در پی کشف آن باشند از جمله خود من که بین همه اسرار در جستجوی این راز و رمز جهانیام
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
در این لحظه خوشحالی زایدالوصفی در همه وجودش دوید. با خود گفت: «همیشه میتواند یک چوپان یا یک بلورفروش شود، ولی خود را فراتر میدید.» با «خود» فکر کرد و ادامه داد، شاید دنیا، گنجهای فراوانی در خود نهفته باشد، ولی او یک خواب دید، خوابی که یک بار دیگر تکرار شد، تصادفی هم نیست که «او» پادشاه را دید و این چیزی نیست که برای همه مردم پیش آید.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«اگر بتوانم رمز و راز بیانی را که فراتر از کلام است کشف کنم، قطعا در کشف اسرار کائنات موفق خواهم شد.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«من شبیه دیگر مردمان هستم، گردش دنیا و حوادث آن را آنطور که دلم میخواهد و آرزو میکنم میبینم، نه آنطور که حقیقتا اتفاق افتاده و نتیجه میدهند...»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
آدمها سعی ندارند چیزهای خوب زندگیشان را ببینند و با وجود گذر خورشید در آسمان، خود را از دیدن آنها محروم میکنند. چنین است که روزها، یکی پس از دیگری شبیه به هم میشوند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو، فقط مأمور انجام دادنش بر روی زمین هستی. حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با دختر یک بازرگان... یا جستجوی گنج. روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است. هیچ نیست مگر یک چیز: تکمیل حدیث خویش` که آنهم، تنها اجبار انسانهاست. وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواستهات برسی.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
درحالیکه به تولد خورشید خیره شده بود از خودش پرسید: «چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالیکه وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمیبینیم، میدانی برای چه؟ برای اینکه انسان افسانه گنج` را باور ندارد.»
reihane
«همیشه آغاز یک تلاش، با شانس مبتدیان` همراه است. و پایان آن با سختکوشی و مقاومت فاتحان.»
reihane
«برای نارسیس گریه میکنم ولی هرگز زیبایی او را ندیدم.
«برای نارسیس گریه میکنم چون هربار که بر ساحل من خم میشد، در آیینه چشمانش، زیبایی خود را میدیدم.»
کیمیاگر گفت: «این است یک افسانه زیبا.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است،
Alireza Khazen
«زمانی که به راستی، با همه وجودت آرزویی داشته باشی، کائنات به نحوی عمل میکنند که تو بتوانی به آرزویت برسی.»
ولی پادشاه از د
المیرا
«همیشه به یاد داشته باش که خواستن از دانستن جدا نیست پس باید بدانی که چه میخواهی.»
المیرا
«چشمها آینه روحند و نگاه نشاندهنده نیروی لایزال آن.»
عاطفه
«میتواند دنیا را با چشم مرد بدبخت و مفلوکی نگاه کند که قربانی راهزنی شده، یا با چشم ماجراجویی در جستجوی گنج...»
عاطفه
«زمانی که با همه وجود خود، حقیقتا آرزویی داشتی، کل کائنات به نحوی عمل میکند که تو بتوانی به آرزوی خود برسی...
عاطفه
تپههای شنی با وزش باد جابجا میشوند،
ولی...
صحرا همیشه صحرا باقی میماند.
این است...
افسانه عشق.
ati.en21
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان