بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۳)
«چیزی که همیشه آرزوی انجامش را داشتی؛ هر یک از آدمها، از آغاز جوانی، حدیث خویش` را میشناسد. در این دوره از زندگی همهچیز روشن است و انجامشدنی، انسان از رؤیاها و آرزوهایی که دوست دارد در زندگی انجام دهد، وحشتی ندارد. با گذشت زمان، نیروی عجیب و اسرارآمیزی سعی میکند به آدم بفهماند که شکلدهی و انجام حدیث خویش` ناممکن است.»
m.gh
«بدی و شرارت، آن چیزی نیست که از راه دهان وارد جسم انسان میشود، چیزی است که از راه آن خارج میشود... .»
مهشید
میل داشت برای همیشه در همان شهر، با همان دخترک موسیاه، با چشمان سیاه درخشان، باقی بماند... برای همیشه، آنهم در روزهای لبریز از بیخیالی، روزهایی که هرگز شبیه به هم نباشند.
sheldon
فکر کرد بهتر است کتابهای پرحجمتری بخواند تا هم دیرتر تمام شوند و هم بالشهای راحتتری برای شبها باشند.
sheldon
«برای نارسیس گریه میکنم چون هربار که بر ساحل من خم میشد، در آیینه چشمانش، زیبایی خود را میدیدم.»
sheldon
خطر، خود جزئی از زندگی است...»
sahel
اینکه بدانی و بفهمی عشق` هرگز مانع نمیشود که انسان در جستجوی حدیث خویش` نباشد و اگر چنین شد، باید مطمئن بود که عشق، عشق حقیقی نیست، یا عشقی نیست که عین بیان جهان باشد.
بهنام
«مردم، سهل و آسان به انگیزه زیستن خویش میرسند. شاید به همین دلیل است که خیلی زود هم از دستش میدهند و... این چنین است که دنیا به گردش خود ادامه میدهد.»
sahel
ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است
sha24yan
«بدی و شرارت، آن چیزی نیست که از راه دهان وارد جسم انسان میشود، چیزی است که از راه آن خارج میشود... .»
sha24yan
وقتیکه انسان با همه وجود خود به چیزی تمایل دارد، در حقیقت میخواهد به جان جهان نزدیک شود و میکوشد تمایلات خود را از قوه به فعل درآورد. در این مرحله، نیرویی که ظاهر میشود یک نیروی مثبت است که در کنار خواسته قرار میگیرد.
sha24yan
وقتی که نگاه به عقب غیرممکن باشد، چارهای بهتر از پیشروی وجود ندارد.
sha24yan
وقتی کسی تصمیمی میگیرد، در حقیقت خود را در معرض جریان تند و تیزی میگذارد که او را به نقطه نامعلومی میبرد. نقطهای که او هنگام تصمیمگیری نه خوابش را دیده بود و نه حتی بهطور مبهم، پیشبینیاش کرده بود. آری جریان او را به مقصدی مبهم هدایت میکند... به افقی ناشناخته!
sha24yan
«زمانی که به راستی، با همه وجودت آرزویی داشته باشی، کائنات به نحوی عمل میکند که تو بتوانی به آرزویت برسی...»
sha24yan
جوان به آزادی باد حسادت کرد، ولی فهمید که اگر بخواهد، میتواند مثل آن آزاد باشد چون هیچکس و هیچچیز مانع آزادی او نمیشود مگر خودش...
sha24yan
وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواستهات برسی.»
sha24yan
جوان، متعجب پرسید: «بزرگترین فریب دنیا دیگر چیست؟»
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست.»
sha24yan
«چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالیکه وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
sha24yan
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست.»
sahel
تپههای شنی با وزش باد جابجا میشوند،
ولی...
صحرا همیشه صحرا باقی میماند.
این است...
افسانه عشق.
کاربر ۲۵۷۸۹۸۱
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان