بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کیمیاگر | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کیمیاگر

بریده‌هایی از کتاب کیمیاگر

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۹۷۱ رأی
۴٫۰
(۹۷۱)
می‌ترسم اگر به آرزوی خود برسم پس از آن، دلیلی برای ادامه زندگی نداشته باشم.
Nima.k
«اگر بتوانم رمز و راز بیانی را که فراتر از کلام است کشف کنم، قطعا در کشف اسرار کائنات موفق خواهم شد.»
Nima.k
و چه مشکل بود، فکر نکردن... فکر نکردن به کسی که دوستش می‌داشتی یا به آن‌کس که دور مانده است.
محمد
رو کرد به جوان و گفت: «من زنده‌ام.» و ادامه داد: «وقتی چیزی می‌خورم، به هیچ‌چیز و به هیچ‌کس فکر نمی‌کنم، مگر به خوردن. وقتی هم حرکت می‌کنم و راه می‌روم، آن هم برای حرکت است و راه رفتن نه چیز دیگر، و این چنین است که خود را زنده` می‌بینم. «اگر قرار شود روزی بجنگم مهم نیست چه روزی باشد، و اگر سرنوشت این باشد که بمیرم، در آن روز و در آن جنگ خواهم مرد. «این خواست تقدیر است و بر آن گردن می‌نهم. نه در گذشته زندگی می‌کنم و نه از آینده باخبرم. آنچه دارم، همین لحظه است، و همین لحظه برای من عین زندگی است، بنابراین باید از آن استفاده کنم، چون فقط در این لحظه است که خود را زنده می‌بینم.
Sophie
خود را در حالت متفاوتی می‌دید، چیزی در درونش می‌دوید، احساسی که تا آن روز برایش ناشناخته بود. میل داشت برای همیشه در همان شهر، با همان دخترک موسیاه، با چشمان سیاه درخشان، باقی بماند... برای همیشه، آن‌هم در روزهای لبریز از بی‌خیالی، روزهایی که هرگز شبیه به هم نباشند.
فاطمه
بالاپوشش را روی زمین پهن کرد و دراز کشید. کتابی را که تازه از خواندنش فارغ شده بود، زیر سر گذاشت. فکر کرد بهتر است کتاب‌های پرحجم‌تری بخواند تا هم دیرتر تمام شوند و هم بالش‌های راحت‌تری برای شب‌ها باشند.
فاطمه
صحرا پرسید: «عشق چیست؟» «عشق؟ وقتی قوش از روی ماسه‌های تو پرواز می‌کند، و همه گستره تو را با نگاه خود می‌ستاید، نگاهش به تو، نگاه یک عاشق است به عشق خود، و این است عشق.
yasinds
«مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد، ولی هر شخصی در روی زمین، نقش عمده‌ای در ساخت تاریخ دنیایی دارد که معمولاً خود از آن بی‌اطلاع است.»
Sahar B
و همین جاست که حضور عشق را می‌بینیم چون وقتی‌که عاشق هستیم... برای عشق خود، مایلیم که بهتر شویم و به کمال برسیم.»
ویدا
وقتی در می‌یابیم که افسانه زندگی ما و افسانه دنیا را فقط یک دست نوشته است، آن‌گاه ترسمان، فروکش می‌کند و از بین می‌رود.»
ویدا
ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است.
صدای اردک
مردم خیالاتی‌اند و بر این تصور که دقیقا می‌دانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچ‌کس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
عشق` هرگز مانع نمی‌شود که انسان در جستجوی حدیث خویش` نباشد و اگر چنین شد، باید مطمئن بود که عشق، عشق حقیقی نیست، یا عشقی نیست که عین بیان جهان باشد.»
افسانه
نه در گذشته زندگی می‌کنم و نه از آینده باخبرم. آنچه دارم، همین لحظه است، و همین لحظه برای من عین زندگی است، بنابراین باید از آن استفاده کنم، چون فقط در این لحظه است که خود را زنده می‌بینم.
افسانه
در جهان «بیان» بدون «کلامی» وجود دارد که به وسیله آن همه‌چیز ممکن و قابل فهم می‌شود.
افسانه
هرکس در پی رؤیایی است و رؤیاها شبیه یکدیگر نیستند.
افسانه
مردم خیالاتی‌اند و بر این تصور که دقیقا می‌دانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچ‌کس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
افسانه
وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواسته‌ات برسی.»
Mahdieh
او ناگزیر بود، تمام روز، بالاپوش خود را همراه داشته باشد، گاه و بی‌گاه به سرش می‌زد که این بار اضافی را از خود دور کند. ولی، بلافاصله یادش می‌آمد همین بار اضافی او را از سوز و سرمای سحرگاهی دشت‌های اندلس در امان نگه می‌دارد. به خودش گفت: «اگر علت وجودی‌اش چنین روشن است، دلیلی ندارد در گرمای روز تحملش نکنم. بهتر است، برای مقابله با حوادث غیرمنتظره، همیشه آماده باشم.»
Mahdieh
حقیقت بزرگی در این دنیا وجود دارد که از این قرار است: «چه کاری باید بکنی و چه کسی باید باشی. «زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو، فقط مأمور انجام دادنش بر روی زمین هستی. حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با دختر یک بازرگان... یا جستجوی گنج. روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است. هیچ نیست مگر یک چیز: تکمیل حدیث خویش` که آن‌هم، تنها اجبار انسان‌هاست. وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواسته‌ات برسی.» کمی سکوت کردند.
موعود

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰
۲۰%
تومان