بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۱)
«زمانی که با همه وجود خود، حقیقتا آرزویی داشتی، کل کائنات به نحوی عمل میکند که تو بتوانی به آرزوی خود برسی...»
mina
گفته اللّه را به یاد داشته باشم که هیچکس از آینده مبهم وحشت نکند. هر انسانی قادر است به آنچه میخواهد و نیازمندش است برسد.`
«ما... از آن میترسیم که داشتههایمان را از دست بدهیم، رسم و رسوم خود را، آداب و سنت خود را و... زندگی را... .
«و وقتی در مییابیم که افسانه زندگی ما و افسانه دنیا را فقط یک دست نوشته است، آنگاه ترسمان، فروکش میکند و از بین میرود.»
علیرضا
تا شانزده سالگی در صومعهای آموزش میگرفت... که پدر و مادرش علاقه داشتند از او کشیش بسازند، تا مایه غرور و سربلندی خانواده فقیری گردد که همه عمر سخت زحمت میکشید تا همانند گوسفندها فقط آب و خوراک کافی داشته باشد... که لاتین، اسپانیولی و علوم دینی آموخته بود.
با وجود این، از بچگی آرزو داشت دنیا را بشناسد چرا که در آن چیزی میدید مهمتر از شناخت کائنات، شناخت خدا یا شناخت گناهان مردم.
.
فکر کرد بهتر است کتابهای پرحجمتری بخواند تا هم دیرتر تمام شوند و هم بالشهای راحتتری برای شبها باشند.
.
تپههای شنی با وزش باد جابجا میشوند،
ولی...
صحرا همیشه صحرا باقی میماند.
این است...
افسانه عشق.
.
جوان، متعجب پرسید: «بزرگترین فریب دنیا دیگر چیست؟»
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست.»
محمد مهدی نصرتی
«زمانی که با همه وجود خود، حقیقتا آرزویی داشتی، کل کائنات به نحوی عمل میکند که تو بتوانی به آرزوی خود برسی...»
ehsan27
روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است. هیچ نیست مگر یک چیز: تکمیل حدیث خویش` که آنهم، تنها اجبار انسانهاست. وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواستهات برسی.»
*Narges*
«پس آن را پدیدهای دیدم با شوریدگیها، شیفتگیها، نگرانیها، اضطرابها، کوششها و کششهایش... این ما هستیم که جان جهان` را با اعمال خود تغذیه میکنیم، و زمین که در روی آن زندگی میکنیم میتواند بهتر یا بدتر شود، اگر ما بهتر یا بدتر شویم... و همین جاست که حضور عشق را میبینیم چون وقتیکه عاشق هستیم... برای عشق خود، مایلیم که بهتر شویم و به کمال برسیم.»
saman
سپاس گفت خدایی را که به او امکان داد تا «حدیث خویش» را باور کند.
... که به او مجال داد تا روزی از روزها، پادشاه را ملاقات کند، و فروشنده را و مرد انگلیسی را و... کیمیاگر را و بالاتر از همه...
... که به او آنچنان اقبالی داد تا با یک زن صحرا آشنا شود. تا دریابد، عشق هرگز مانعی نیست که مرد در پی «حدیث خویش» نباشد.
Hooryar
کیمیاگر جواب داد: «چشمها آینه روحند و نگاه نشاندهنده نیروی لایزال آن.»
it's rezaa
«هنگامیکه عاشقیم، پدیدهها را با مفاهیم بیشتری میبینیم.»
شهرزاد قصه گو
«چشمها آینه روحند و نگاه نشاندهنده نیروی لایزال آن.»
Mahdie
«هیچ قلبی نیست که در پی آرزوهایش باشد ولی رنج نبرد، چون آرزوها بیپایان و دور از دسترسند و راه، راه دشواری است. همت میخواهد و تلاش و هر لحظه آن میتواند لحظه پایانی باشد. لحظه دیدار با خدا یا لحظه پیوستن به ابدیت... .»
Mahdie
درحالیکه به تولد خورشید خیره شده بود از خودش پرسید: «چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالیکه وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
Mahdie
«هنگامیکه عاشقیم، پدیدهها را با مفاهیم بیشتری میبینیم.»
sima hamidzadeh
وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواستهات برسی.»
sima hamidzadeh
درحالیکه به تولد خورشید خیره شده بود از خودش پرسید: «چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالیکه وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
nu_amin_mi
تپههای شنی با وزش باد جابجا میشوند،
ولی...
صحرا همیشه صحرا باقی میماند.
این است...
افسانه عشق.
nu_amin_mi
وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواستهات برسی
کاربر ۲۷۹۷۳۷۸
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان