بریدههایی از کتاب فلسفه علم
۴٫۴
(۴۵)
نکته این است که ما در بسیاری از نظریاتِ خود، امور مشاهدهناپذیری را فرض میکنیم، و این نظریات از لحاظ تجربی نیز بسیار موفقاند. برای این پدیده چه تبیینی میتوان داد؟ از نظر طرفداران برهانِ «معجزه که نیست!» بهترین تبیین، قائل شدن به صدق این نوع نظریات است، یعنی قائل شدن به اینکه امور مشاهدهناپذیرِ مفروض در این نظریات، به معنای واقعی کلمه وجود دارند و درست همانطور که این نظریات میگویند رفتار میکنند. اگر ما این تبیین را نپذیریم، توفیق تجربی نظریاتمان به معمایی بدون تبیین تبدیل خواهد شد.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
اگر الکترون و اتم وجود نداشته باشند، تصادف بسیار عجیبی است که میتوان بر اساس نظریهای که راجع به الکترون و اتم است درباره بخش مشاهدهپذیر جهان دست به پیشبینیهای دقیقی زد. اگر فرض کنیم که اتم و الکترون وجود خارجی ندارند، در آن صورت همخوانی فوقالعاده نظریه اتمی را با دادههای مشاهدهای چگونه میتوان توضیح داد؟ بر همین قیاس، چگونه میتوانیم پیشرفتهای فناورانهای را که ثمره نظریات ماست توضیح بدهیم جز اینکه فرض کنیم آن نظریات درستاند؟ اگر، آنطور که ضدرئالیستها قائلاند، اتم و الکترون صرفاً «افسانههای مفید» ند، پس چرا فناوری لیزری چنین کارآمد است؟ بنابراین، ضدرئالیست بودن مثل باورداشتن به معجزه است. و از آنجا که پای معجزه را به میان نیاوردن مرجّح است، نتیجه میگیریم که باید رئالیست بود، نه ضدرئالیست.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
قائلان به ضدرئالیسمِ نوع دوم میپذیرند که سخنان مربوط به چیزهای مشاهدهناپذیر را باید بر ظاهرشان حمل کرد. بر این اساس، اگر مفاد نظریهای فرضاً این باشد که الکترون بار منفی دارد، آنگاه این نظریه به شرطی صادق است که اولاً الکترون واقعاً وجود داشته باشد، و ثانیاً بار منفی داشته باشد. در غیر این صورت نظریه مذکور کاذب است. ولی به عقیده ضدرئالیستها، نکته این است که در این موارد ما تا ابد نخواهیم دانست که بالاخره نظریه مطرح شده صادق است یا کاذب. بنابراین، موضع صحیح در قبال آنچه دانشمندان راجع به امور مشاهدهناپذیر میگویند لاادریگری تمامعیار است. گفتههای دانشمندان در این باب یا صادقاند یا کاذب، ولی ما قادر نیستیم دریابیم کدامشان صادق است، کدامشان کاذب. ضدرئالیسم جدید بیشتر از این نوع است.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
جداً باید بین دو نوع ضدرئالیسم تفاوت گذاشت. در نوع اول، گفتههای راجع به چیزهای مشاهدهناپذیر را به هیچوجه نباید به معنای حقیقی و تحتاللفظی آن گفتهها گرفت. بنابراین وقتی دانشمندی نظریهای درباره الکترون عرضه میکند نباید تصور کنیم که نظر واقعی او این است که الکترون وجود حقیقی دارد، بلکه بیان او را درباره الکترون باید بیانی استعاری بدانیم. این نوع ضدرئالیسم در نیمه اول قرن بیستم رواج داشت، اما امروزه کمتر کسی به آن قائل است. این نظر از نظریهای در فلسفه زبان نشئت میگیرد که طبق آن درباره اموری که اصولاً مشاهدهناپذیرند به هیچوجه نمیتوان سخن معنیدار گفت.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
رئالیستها این اندیشه را نمیپذیرند که شناخت علمی ما محدود به قدرت مشاهده ماست. برعکس، آنان معتقدند که ما هم اکنون نیز درباره واقعیات مشاهدهناپذیر حقیقتاً شناخت داریم. زیرا یک دنیا دلیل وجود دارد که ما باور کنیم برترین نظریات علمیمان صادق هم هستند، و برترین نظریات علمی ما آنهایی هستند که درباره چیزهای مشاهدهناپذیر سخن میگویند.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
ضدرئالیسم بیشتر به این علت جذاب است که برخی معتقدند ما نمیتوانیم درباره بخش مشاهدهناپذیر جهان به دانشی واقعی دست یابیم، چون این بخش از عالم بیرون از حد فهم ماست. بر وفق این رأی، حدود شناخت علمی ما را قدرت مشاهده ما تعیین میکند.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
به نظر ضدرئالیستها، ما امور مشاهدهناپذیر را در نظریه جنبشی فقط به این دلیل فرض میکنیم که از آنها به نتایجی از این دست برسیم. و مهم هم نیست که آیا گازها واقعاً حاوی مولکول هستند یا نه. اهمیت نظریه جنبشی در این نیست که این نظریه واقعیتهای ناپیدا را درست و دقیق توصیف میکند، بلکه اهمیتش در این است که پیشبینی مشاهدات را برای ما آسان میکند. حالا معلوم میشود که چرا ضدرئالیسم را گاهی «ابزارانگاری» مینامند، چون در این تلقی، نظریات علمی ابزارهایی هستند که به ما در پیشبینی امور مشاهدهپذیر مدد میرسانند، نه اینکه واقعیات بنیادین عالم را بر ما آشکار کنند.
از آنجا که بحث رئالیسم و ضدرئا
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
ضدرئالیستها معتقدند که چیزهای مشاهدهناپذیر صرفاً افسانههای مفیدند، افسانههایی که به کمک آنها میتوان درباره پدیدههای مشاهدهپذیر دست به پیشبینی زد.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
ضدرئالیستها معتقدند که چیزهای مشاهدهناپذیر صرفاً افسانههای مفیدند، افسانههایی که به کمک آنها میتوان درباره پدیدههای مشاهدهپذیر دست به پیشبینی زد.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
. رئالیستها معتقدند که هدف علم عرضه شرحی درست و دقیق درباره جهان است. ظاهراً نظریه بیضرری است، چون مسلماً کسی پیدا نمیشود که هدف علم را عرضه شرحی نادرست درباره جهان بداند. اما نظر ضدرئالیستها جز این است. برعکسِ رئالیستها آنها معتقدند که هدف علم عرضه شرحی درست درباره بخش خاصی از جهان یعنی بخش «مشاهدهپذیر» آن است. به نظر ضدرئالیستها در مواردی که مدعیات علمی به بخش مشاهدهناپذیر جهان مربوط میشوند دیگر صدق و کذب آنها محلی از اعراب ندارد.
اما وقتی ضدرئالیستها میگویند بخش مشاهدهپذیر جهان، دقیقاً مقصودشان از این تعبیر چیست؟ مقصودشان همین جهان عادی روزمره است که در آن میز و صندلی هست،
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
گزاره صادقی وجود ندارد که اولاً صورتش این باشد: «x یک سلول است اگر و تنها اگر x... باشد» و ثانیاً جای خالی با واژهای برگرفته از فیزیک ذرات پر شود. اگر این سخن صحیح باشد معنایش این است که فیزیک بنیادی هرگز نخواهد توانست این واقعیت را که چرا سلولهای عصبی بیش از سلولهای پوست عمر میکنند تبیین نماید و اساساً در مورد همه واقعیتهای دیگر مربوط به سلولها نیز وضع از همین قرار است. واژگان زیستشناسیِ سلولی و واژگان فیزیک لزوماً بر هم منطبق نمیشوند.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
یعنی ما قادر نیستم گزاره صادقی پیدا کنیم که اولاً صورتش این باشد: «x یک زیرسیگاری است اگر و تنها اگر x... باشد» و ثانیاً جای خالی با یکی از واژههای رایج در علم فیزیک پر شود. بنابراین، زیرسیگاری از لحاظ فیزیکی چندگونه است.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
چگونه ممکن است در سلسلهمراتب علوم، فیزیک پایهایتر از علوم دیگر باشد، اما در عین حال آن علوم، از فیزیک مستقل باشند؟ جواب این سؤال به نظر برخی فیلسوفان این است که چیزهایی که در علوم دیگر بررسی میشوند در سطح فیزیکی «چندگونه» اند. برای اینکه معنای «چندگونه» روشن شود یک مجموعه زیرسیگاری را تصور کنید. پیداست که زیرسیگاری، مثل همه چیزهای دیگر این عالم، شیئی فیزیکی است. اما زیرسیگاریها ممکن است از لحاظ فیزیکی از یک جنس نباشند. شاید یکی از جنس شیشه باشد، دیگری از آلومینیوم ساخته شده باشد، سومی از پلاستیک، و همینطور تا آخر. احتمالاً اندازه و شکل و وزن آنها هم با یکدیگر فرق میکند. واقعاً برای زیرسیگاریها، از لحاظ تنوع خصوصیات فیزیکیشان، حد و مرزی نمیتوان قائل شد. بنابراین محال است بتوان مفهوم «زیرسیگاری» را صرفاً با تعابیر فیزیکی تعریف کر
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
تجربههای آگاهانه مطلقاً شبیه هیچ چیز در جهان نیستند، چرا که «وجهی سوبژکتیو» دارند. برای مثال، تجربه تماشای یک فیلم ترسناک را در نظر بگیرید. احساسی با این تجربه همراه است که مختص به آن است. به اصطلاح رایج در این حوزه، این تجربه را داشتن «فلان جور است». شاید روزی عصبپژوهان قادر شوند از آن دسته رویدادهای درهمتنیده درون مغز که مولّد احساس وحشت در ما هستند شرحی دقیق عرضه کنند. اما آیا چنین شرح دقیقی تبیین میکند که چرا تماشای فیلمی ترسناک فلان احساس را در ما به وجود میآورد ولی بهمان احساس را به وجود نمیآورد؟ بسیاری معتقدند که تبیین قضیه این نیست. طبق این نظر، پژوهش علمی درباره مغز، دست بالا بر ما معلوم میکند که فرایندهای مغزی با کدام تجربههای آگاهانه همبستگی دارند. این اطلاعات قطعاً جالب توجه و ارزشمندند، ولی معلوم نمیکنند که چرا رویدادهای صرفاً مادی درون مغز باید تجربههایی با فلان «احساس» مشخص سوبژکتیو ایجاد کنند
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
برخی فیلسوفان درباره پدیدههایی که تصور میکنند هرگز در تور تبیین علمی نخواهند افتاد نظر صریح و مشخص ابراز میکنند. یکی از این پدیدهها آگاهی است. مقصود از آگاهی آن خصوصیتی است که وجه ممیز ما انسانها و دیگر جانوران عالی است، یعنی وجه ممیز موجوداتی است که اندیشه و احساس دارند. مغزپژوهان، روانشناسان و کسان دیگر درباره ماهیت آگاهی تحقیقات زیادی کردهاند، و این تحقیقات هنوز هم ادامه دارد. البته اخیراً برخی از فیلسوفان ادعا کردهاند که این نوع تحقیقات هر ثمری ممکن است داشته باشد، اما به عرضه تبیینی کامل از ماهیت آگاهی نخواهد انجامید. این فیلسوفان قائلاند که پدیده آگاهی واجد جنبهای بالذات ناشناختنی است، و هر قدر پژوهش علمی صورت بگیرد این جنبه همچنان ناشناخته خواهد ماند.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
برای روشن شدن مطلب، به یاد بیاورید که نیوتن با استفاده از قانون گرانش طیف گستردهای از پدیدهها را تبیین کرد. ولی سؤال این است که خود قانون گرانش را چه چیز تبیین میکند. اگر کسی بپرسد که چرا همه اجسام بر یکدیگر نیروی گرانشی وارد میکنند در جواب او چه باید گفت؟ نیوتن برای این سؤال جوابی نداشت. در علم نیوتنی، قانون گرانش اصل بنیادین بود: چیزهای دیگر را تبیین میکرد، اما برای خود آن نمیشد تبیینی یافت. از این نمونه میتوان یک درس کلّی گرفت. علم در آینده هرقدر هم بتواند پدیدهها را تبیین کند باز باید از قوانین و اصولی بنیادین استفاده کند. و از آنجا که هیچ چیز خودش را نمیتواند تبیین کند، پس دستکم برخی از این قوانین و اصول، تبییننشده خواهند ماند.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
به نظر برخی فیلسوفان دلیل منطقی محض وجود دارد که نشان میدهد چرا علم هرگز نخواهد توانست همه چیز را تبیین کند. چون برای تبیین یک چیز، که فرق هم نمیکند چه چیز باشد، باید چیز دیگری را در میان آورد. اما مسئله این است که آن چیز دوم را چه چیز تبیین میکند؟
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
آیا علم میتواند همه چیز را تبیین کند؟
علم جدید میتواند بسیاری از چیزهای جهانی را که ما در آن زندگی میکنیم تبیین کند. اما واقعیتهای زیادی هستند که برای آنها یا اساساً تبیین علمی نداریم یا اگر داریم کامل نیست. منشأ حیات از این قبیل است. ما میدانیم که چهار میلیارد سال قبل، در آبگوشت اولیه مولکولهایی با توان همانندسازی پیدا شدند و حیات از آنجا آغاز شد. ولی نمیدانیم که این مولکولهای همانندساز در وهله اول چگونه پیدا شدند
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
مثال سایه و میله پرچم همچنین این نظر همپل را نقض میکند که تبیین و پیشبینی دو روی یک سکه هستند. روشن است که چرا نقض میکند. فرض کنید نمیدانید که ارتفاع میله پرچم چقدر است. اگر کسی به شما اطلاع بدهد که طول سایه میله ۲۰ متر و ارتفاع خورشید ۳۷ درجه است، با فرض دانستن قوانین مثلثات و اپتیک، میتوانید پیشبینی کنید که برای ارتفاع میله پرچم چه عددی به دست خواهد آمد. اما همچنان که دیدیم با این اطلاعات تبیین نمیتوان کرد که چرا ارتفاع میله پرچم این اندازه است. پس در این مثال، راه پیشبینی از راه تبیین جدا میشود. اطلاعاتی که برای پیشبینی یک واقعیت، پیش از آگاهی ما به آن واقعیت، به کار میآید برای تبیین همان واقعیت پس از آگاهی ما به آن واقعیت به کار نمیآید. و این با نظر همپل مغایرت دارد.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
از مثال میله پرچم این نتیجه کلی را میتوان گرفت که در کار تبیین تقارن وجود ندارد، بدین صورت که بر مبنای قوانین و واقعیات جزئیِ مربوط به موضوع، میله پرچم طول سایه را تبیین میکند، اما عکس آن صحیح نیست یعنی طول سایه، ارتفاع میله پرچم را تبیین نمیکند. به طور کلی، بر مبنای قوانین و واقعیات دخیل در موضوع، اگر x، y را تبیین کند، بر مبنای همان قوانین و واقعیات، چنین نیست که yهم، x را تبیین کند. همین معنا را گاهی به این شکل بیان میکنند که تبیین رابطهای نامتقارن است. در مدل قانون فراگیر همپل این عدم تقارن ملحوظ نمیشود. زیرا همان طور که بر مبنای قوانین و واقعیات مربوط به موضوع، میتوان از ارتفاع میله طول سایه را به دست آورد، از طول سایه نیز میتوان ارتفاع میله را به دست آورد. به عبارت دیگر، مدل قانون فراگیر متضمن این است که تبیین رابطهای است متقارن، حال آن که در واقع تبیین رابطهای نامتقارن است. پس مدل همپل توصیف کاملی از تبیین علمی عرضه نمیکند.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
حجم
۸۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۸۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
۳۴,۵۰۰۵۰%
تومان