دانلود و خرید کتاب فاتح دل ها و دژها محمدجواد مرادی‌نیا
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب فاتح دل ها و دژها

کتاب فاتح دل ها و دژها

امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فاتح دل ها و دژها

کتاب فاتح دل ها و دژها نوشته محمدجواد مرادی‌نیا است. این کتاب که انتشارات شهید کاظمی آن را منتشر کرده است زندگی‌نامه مستند سردار شهید محمدحسین ساعدی (فرمانده گردان روح‌الله) است.

فاتح دل ها و دژها داستان زندگی این شهید بزرگوار است.

خواندن کتاب فاتح دل ها و دژها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به زندگی شهدا پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب فاتح دل ها و دژها

خلیل‌آباد؛ زندگی کشاورزی

محمدحسین ساعدی، انسانی معمولی بود، کشاورز زاده‌ای که در نیمه‌های سال ۱۳۳۵ در خلیل‌آباد به دنیا آمده بود؛ روستایی دورافتاده در ۲۰_۳۰ کیلومتری غرب شهر خمین. روستایی که در آن زمان، از مواهب دنیای جدید و مدرن تقریباً هیچ چیز نداشت، نه آب آشامیدنی بهداشتی و نه برق. نه تلفن، نه دکتر و درمانگاه و نه هیچ چیز دیگر. خلیل‌آباد فقط مدرسه‌ای ابتدایی داشت که با یکی دو معلم اداره می‌شد، معلمانی که به دلیل دشواری‌های رفت و آمد روزانه بین شهر و روستا، به‌ویژه در فصل سرد و پر برف زمستان، مجبور بودند از میانه‌های پاییز، اتاقکی اجاره کرده، مقیم روستا شوند. زندگی روستایی کاملاً ابتدایی بود، نه در خلیل‌آباد که در بیشتر روستاهای ایران.

پدرش محمدحسن بود و مادرش جمیله محمدی. محمدحسن با برادرانش مانند همه مردمان خلیل‌آباد روی زمین کار می‌کردند، یعنی در دل خاک بذر می‌کاشتند و از آنچه از زمین برمی‌آمد نان می‌خوردند؛ محصولی که با رنج و زحمت فراوان به‌دست می‌آمد و پیش از انتقال به انبار، سهم فقرا و نیازمندان یعنی همان زکات، را از آن جدا می‌کردند تا آنچه می‌خورند کاملاً پاک و طاهر باشد. مشهدی محمدحسن ساعدی هیچ‌وقت در تمام طول عمر خود لقمه حرام به خانه نیاورد (مصاحبه با پدر شهید حسین ساعدی) او و بقیه خانواده‌اش به پاکی و درستکاری و مردم‌داری شهره بودند، تا آنجا که بعضاً آنها را اصطلاحاً «بچه‌های خدا» می‌خواندند (مصاحبه با محمد ساعدی). این خوشنامی موجب شده بود که دو برادر محمدحسن، یکی پس از دیگری به عنوان کدخدای خلیل‌آباد انتخاب شوند و مرجع رفع و رجوع مشکلات و حل اختلاف اهالی قرار گیرند (همان).

مسجد آبادی عمدتاً به همت آنان آباد بود و درش همیشه باز. تأکید داشتند که محرم و صفر و رمضان، عالمی را از قم به خلیل‌آباد دعوت کنند تا ضمن احیای شعائر دینی، پاسخ‌گوی پرسش‌ها و مشکلات شرعی مردم نیز باشد. (مصاحبه با پدر شهید احمد ساعدی) خلیل‌آباد مدرسه نداشت که پدر و عموهای حسین ساعدی در آنجا تحصیل کنند، اما مکتب خانه ای داشت که شیخی باسواد به نام حاج قربانعلی آن را اداره می کرد و آنان روخوانی قرآن و مسائل ابتدایی شرعی را از او می‌آموختند. (همان).

پدر و عموهای حسین با آن که سرتاسر بهار و پاییز را به کشاورزی اشتغال داشتند، اما درآمد حاصل از آن همه زحمت، کفاف زندگی‌شان را نمی‌داد و مجبور بودند زمستان‌ها برای کارگری راهی تهران شوند (همان) و این تجربه‌ای فراروی حسین و بقیه جوانان شد که بعداً از آن بهره گیرند و زندگی خود را سامان بخشند.

پدر حسین که ازدواج کرد صاحب چند فرزند شد، فرزندانی که همگی دختر بودند. پدر و مادر در حسرت تماشای رخ نوزادی پسر می‌سوختند. آنان در شرایط آن روزگار به نیروی کار احتیاج داشتند، به عصای پیری محتاج بودند. آنان پسر می‌خواستند؛ درست مثل همه مردم روستا، مثل همه کشاورزان. آخر، این پسر بود که می‌توانست در برابر سختی‌های جانفرسای کشاورزی و کار سخت بر روی زمین و زیر تیغ برنده آفتاب دوام بیاورد. این پسر بود که قادر بود جور پدر و مادر را تا آخر بکشد و در زمان خانه‌نشینی آنان یاور و حامی‌شان باشد. پس در روستا، هر کس پسر نداشت اصطلاحاً کمیت زندگی‌اش لنگ بود و گویی چیزی کم داشت. از همین رو، مشهدی‌حسن و همسرش هم آرزوی پسر داشتند. آنان هرگاه که فرزندی در راه داشتند، عاجزانه دست نیاز به درگاه الهی دراز کرده، پسر می‌خواستند. آنها نذر و نیاز کرده و بر خواسته‌شان اصرار می‌ورزیدند. درست به همین دلیل بود که در شهریور ۱۳۳۵ وقتی نوزاد پسری به زندگی آنان قدم گذاشت بی‌نهایت خوشحال شده و پیشانی شکر بر خاک ساییدند. ورود آن نوزاد که نام او را محمدحسین گذاشتند، حال و هوای زندگی آنان را تغییر داد و رضایت از زندگی و شکرگزاری به درگاه الهی را به گونه‌ای ملموس در میان آنان ارتقاء بخشید. 

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه