
کتاب قصه پرداز کسب و کارت باش
معرفی کتاب قصه پرداز کسب و کارت باش
کتاب قصه پرداز کسب و کارت باش نوشتهٔ متیو دیکس و ترجمهٔ فائزه زارعی و مهرداد شیبانی و ویراستهٔ عادل طالبی و محسن ارژندی است و انتشارات برآیند آن را منتشر کرده است. با خواندن این کتابْ مخاطبتان را جذب کنید، آموزش دهید، ترغیب کنید و زندگیتان را با قدرت داستانگویی تغییر دهید.
درباره کتاب قصه پرداز کسب و کارت باش
این روزها، داستانگویی در کسبوکارها یکی از استراتژیهای مهم و جذاب برای جلبتوجه مخاطبان و مشتریان است. هرکه داستان بهتر و جذابتری بگوید، در این عرصه موفقتر عمل میکند. با داستانگویی، شما خودتان و برندتان را در ذهن مخاطب نامیرا میکنید؛ او هرگز شما را فراموش نمیکند. وقتی داستانها و تجربههای خودتان را برای دیگران بازگو میکنید و آن را به زندگی آنها و کسبوکارشان تعمیم میدهید، مخاطب را درگیر خودتان میکنید. از این پس، او با شما حس آشنایی بیشتری خواهد داشت.
داستانگویی یک هنر است و کسبوکاری موفقتر خواهد بود که بهتر داستان بگوید. یادمان باشد هر داستانی که تعریف میکنیم، باید مخاطبْ قهرمان آن باشد حتی اگر آن داستان دربارهٔ خود ما باشد.
در کتاب قصهپرداز کسبوکارت باش، متیو دیکس تمام ابزاری را که برای تبدیل شدن به یک داستانگوی تأثیرگذار نیاز خواهیم داشت به ما میدهد. او این کار را با زیرکی، خرد و جذابیت فروتنانهٔ خود انجام میدهد. همچنین، او به ما یادآوری میکند که ما با داستانگویی ـ و تمایلمان به صادق و آسیبپذیر بودن در هنگام به اشتراک گذاشتن لحظاتی که زندگیمان را شکل دادهاند ـ این امکان فوقالعاده را برای ارتباط عمیقتر با دیگران و خودمان فراهم میکنیم. این کتاب یک راهنما و یک منبع الهامبخش است و عمیقاً ریشه در این باور دارد که داستانهای شخصی هرکدام از ما، آن زمان که از صمیم قلب به اشتراک گذاشته شوند، در نهایت ما را در مسیر تعلق حقیقی هدایت میکنند.
متیو دیکس نهتنها یک داستاننویس چیرهدست است بلکه استاد بیبدیلی نیز هست. دستورالعملهای روشن و دقیقش به او اجازه میدهند تا روشها و ترفندهای حرفهٔ داستانگویی را بهصورت درخشانی به دانشجویانش منتقل کند.
متیو دیکس بهعنوان یک داستانگو خیرهکننده عمل میکند و تواناییاش در ساختارشکنی این مهارت و قابل دسترس کردن آن برای دیگران هم به همان اندازه درخشان است.
خواندن کتاب قصه پرداز کسب و کارت باش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران کتابهای مدیریت و کسبوکار پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قصه پرداز کسب و کارت باش
«حدود یک سال پیش، مردی که عضو یکی از کارگاههایم بود، از من پرسید:«چرا من اینجام؟ من نمیخوام روی صحنه برم و داستان تعریف کنم. نمیخوام توی رقابتهای داستانگویی تو شرکت کنم. من آدم سرگرمکنندهای نیستم. درکی ازش ندارم.»
سؤال خوبی بود. مخصوصاً به این دلیل که او به اختیار خودش کارگاه من را انتخاب نکردهبود. همسرش از او خواسته بود که در آن شرکت کند.
او اولین کسی نبود که به این دلیل در یک کارگاه شرکت میکرد. با کمال تعجب، جملهٔ «همسرم ازم خواسته که توی کارگاه تو شرکت کنم» دلیل رایجی است که آن را در کارگاههایم از زبان مردهایی که روبهرویم مینشینند میشنوم.
شاید سؤال شما هم همین باشد. اگر هیچ علاقهای ندارید که روی صحنه بروید و سفرهٔ دلتان را باز کنید، پس چرا باید یاد بگیرید که داستانهای فوقالعاده را پیدا و تعریف کنید؟
در همین چند سال گذشته من هم همین سؤال را داشتم. دو سالی از داستانگوییام میگذشت که من و الیشا، یک سازمان داستانگویی، که قبلاً با دوستانم دربارهاش صحبت کرده بودم، در شهر هارتفورد تأسیس کردیم. اسمش را اسپیک آپ گذاشتیم. ما با همراهیِ هم برنامههایی را در سراسر ایالت نیو-اینگلند تولید میکنیم تا به مخاطبانی که گاهی تعدادشان به پانصد نفر هم میرسد، بلیت بفروشیم.
حدود یک سال که از تأسیس اسپیک آپ گذشت، تدریس داستانگویی را، علیرغم میل باطنیام، شروع کردم؛ درست مانند مسیر تبدیل شدنم به یک داستانگو! همچنان که مخاطبان اسپیک آپ بیشتر میشدند و مردم میخواستند یاد بگیرند که چطور داستان تعریف کنند، از من خواسته شد تا این حرفه را به آنها آموزش دهم.
ابتدا قبول نکردم، چون علاقهای به این کار نداشتم. اما آنها پیگیر بودند. خیلیها میخواستند روی صحنه بروند و داستان تعریف کنند. آنها داستانگویی را همچون یک سرمایهٔ بالقوه در شغلشان، بهعنوان وکیل، استاد دانشگاه، فروشنده یا درمانگر در نظر میگرفتند. خیلیهای دیگر فکر میکردند که داستانگویی ممکن است به آنها کمک کند تا دوست پیدا کنند و روابطشان را بهبود ببخشند. ازآنجاییکه زیر سنگینی فشار آنها کمرم خم شده بود، اعلام کردم که در یک کارگاهِ داستانگویی تدریس خواهم کرد. فقط یکی و تمام!
ده نفر ساعت شش بعدازظهر خود را با من در اتاق کنفرانس یک کتابخانهٔ محلی سپری میکردند. هرچه را که دربارهٔ داستانگویی بلد بودم به آنها آموزش دادم. چند داستان تعریف کردم و روش و مراحل ساختشان را توضیح دادم. به داستانهای آنها گوش دادم و بازخوردهایم را ارائه دادم.
خیلی زود متوجه شدم که چقدر از آموزش داستانگویی بهاندازهٔ خود داستانگویی لذت میبرم. تجزیهوتحلیل عناصر یک داستان خوب، ساختن یک برنامهٔ آموزشی دربارهٔ چیزهایی که بلد بودم و هنوز داشتم یاد میگرفتم، گوش دادن به داستانها و کمک به پیدا کردن راههایی برای سروشکل دادن بهتر به آنها و تبدیل دانشجویانم به آدمهایی که میتوانند با یک داستان، جمعی را خوشحال کنند، همگی باعث لذت من شده بود.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه