کتاب رودهای ژرف
معرفی کتاب رودهای ژرف
کتاب رودهای ژرف نوشتهٔ خوزه ماریا آرگداس و ترجمهٔ مصطفی مفیدی است. انتشارات نیلوفر این رمان پرویی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب رودهای ژرف
کتاب رودهای ژرف سومین رمان خوزه ماریا آرگداس است. منتقدان باور دارند این کتاب شاهکار اوست؛ کتابی که او را در سطح جهانی معروف کرده و به چندین زبان ترجمه شده است. این کتاب در سال ۱۹۵۹ میلادی جایزهٔ ملی فرهنگ پرو را دریافت کرد و جزو فینالیستهای جایزهی ادبی بنیاد ویلیام فاکنر بود. در این کتاب نویسنده زیبایی طبیعت را با سردرگمی پسری ترکیب کرده است که احساس تعلق به هیچ جامعهای ندارد. آرگداس برای نوشتن این رمان از خاطرات خود استفاده کرده است و داستان این رمان شباهت بسیاری به زندگی خودش دارد. شخصیت اصلی رمان رودهای ژرف «ارنستو»، پسر سفیدپوستی است که توسط سرخپوستان بزرگ شده و اکنون به جامعهٔ سفیدپوستان بازگشته است و باید در برابر ناعدالتیها بجنگد. رمان رودهای ژرف به موضوعاتی از قبیل اشتیاق و اضطرابهای نوجوانی، درد بزرگ نبودِ پدر و چالشهای ورود به بزرگسالی پرداخته است.
خواندن کتاب رودهای ژرف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر پرو و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره خوزه ماریا آرگداس
خوزه ماریا آرگداس، نویسندهٔ اهل پرو، شیفتهٔ فرهنگ سرخپوستی آمریکای لاتین بود و در تمام آثارش، ۳ رمان و چند مجموعه شعر، از این فرهنگ بهره جسته است. او آنقدر به این فرهنگ علاقه داشت که تعدادی از اشعارش به زبان کچوا سروده شدهاند که زبان بومی سرخپوستان آمریکای جنوبی است؛ در واقع او قصد داشت تمام آثارش را به زبان کچوا بنویسد، اما به توصیهٔ دیگران عمدهٔ آثارش را به زبان اسپانیایی نوشت. آثار آرگداس باعث شد چندین کلمه و عبارت از زبان کچوا به زبان اسپانیایی وارد شود. او علاوه بر فرهنگ سرخپوستان عاشقانه طبیعت را دوست میداشت و علاقهاش به طبیعت در تمام آثارش منعکس شده است. خوزه ماریا آرگداس عاشق طبیعت اطرافش بود و دیگر ویژگی نوشتارش توصیف دلپذیر و لطیف طبیعت است. او طبیعت روستایی و طبیعت وحشی پرو را آنقدر زیبا توصیف کرده که خواننده احساس میکند این مناظر زیبا جلوی چشمان اوست. کتاب «رودهای ژرف» یکی از رمانهای اوست.
بخشی از کتاب رودهای ژرف
«من نمیتوانستم خیلی تحت تأثیر آن شادی ناب کودکان معصوم قرار بگیرم؛ در کنار دسته، نزدیک بزرگسالها راه میرفتم. پالاثیتوس را تشخیص دادم که تقریباً در کنار درودنثیو راه میپیمود. او جزء هیچ یک از گروههای بچههای کوچکی که در خیابانها به اینطرف و آنطرف جستوخیز میکردند نبود؛ مشغول به خود بود و راه میرفت؛ آدم میتوانست بفهمد که چه اهمیتی برای خودش قایل است؛ قیافهاش کاملاً جدی بود؛ به یک معنی انگاری عضوی از دستهٔ نظامیان بود، گرچه معلوم نبود چه وظیفه و نقشی به عهده دارد.»
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۳۷۳ صفحه
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۳۷۳ صفحه