نظرات کاربران درباره کتاب موش‌ها و آدم‌ها

یکی از بهترین و تلخ ترین رمان های عمرم!واقعا درداور و درعین حال بی نظیر بود.البته من صوتیشو گوش دادم.شاید داستان ادم هایی باشه که کودک درونشون،سادگی،لطافت و صداقتشون رو با دستای خودشون می کشن...

خیلی خوب بود دوست داشتم، فقط نکته عجیب اینکه نمیدونم چرا مترجم در قسمت مقدمه کل کتاب رو بصورت خلاصه بیان کرده و آخر داستان رو لو داده، واقعا عجیبه.

کتاب ۲۶۸ از کتابخانه همگانی، داستان خوبی بود با شخصیت هایی که حتما خودمان بارها با مصادیقش برخورد کردیم در جامعه و اطرافیانمان. با تجربه ای که در این مدت داشتم ، مقدمه مترجم را در انتها مطالعه کردم و دیدم که تمام داستان در این دو صفحه بطور کامل بیان شده !!!! پس اگر تصمیم به مطالعه این کتاب با این ترجمه دارید ، مقدمه مترجم را آخر از همه بخوانید. کتاب به یک ویرایش کلی هم نیاز دارد.

کتاب خوبیه به شرطی که قبلش توضیحاتش رو نخونید🙄🤦🏻‍♀️ نمیفهمم چرا داستان رو در معرفی کتاب لو دادید! درباره‌ی این ترجمه نظری ندارم چون من ترجمه‌ی سروش حبیبی رو خوندم که ترجمه‌ی روانی بود و دوستش داشتم

وقتی کتاب تموم شد خیلی حالم گرفته شد. بعضی جاهاش دقیقا مث زندگی خودم بود. ک چقد باهمسرم تلاش کردیم خونه بخریم و هی وام جور میکردیم قیمت خونه ها نجومی بالا رفت. حتی با فروختن طلاها و وام اینا نتونستیم به اونی ک میخواستیم برسیم! دقیقا مث جرج و لنی فقط تصور میکردیم و .... در کل دردناکه. بهتره مرفه های بیدرد بخونن بلکه زمانی صاحب شغلی هستن با نیروهاشون مثل آدم رفتار کنن نه ابزار

یه داستان کوتاه و بسیار جذاب تاثیر گذار من که از خوندنش لذت بردم😍😍

به نظرم داستان باید به۲بخش تقسیم بشه ۱_از فصل یک تا پنج ۲_فصل شیش آخرش فوق العاده است

سلام داستان کتاب موش ها و آدم ها حکایت انسان های تنهایی بود که اگر چه از تنهایی در عذاب بودن اما اون رو انتخاب کرده بودن، چرا که اگر انتخابشون نبود پول درنمیاوردن تا طبق گفته خودشون برن شهر و بر بادش بدن ، میتونستن با امید مثل جورج و لنی دنبال جمع کردن و خرید زمین باشن تا از تنهایی در بیان... اما از نظر من جورج هم اشتباه انتخاب کرد، قطعا انتخاب رفیق اشتباه از تنهایی بدتره اون با انتخاب لنی اوقاتی رو که میشد با لذت و آسایش سپری کرد از دست داد و خودش رو درگیر نجات دادن فردی عقب افتاده کرد(شاید به خاطر حس انسانیت و نوع دوستی) و در نهایت به همون ناامیدی رسید که بقیه درگیرش بودن با کشتن رفیقش تنهایی رو انتخاب کرد و بعد در پایان داستان رفت تا لبی تر کنه و همرنگ بقیه بشه... درسی که داستان بهم داد این بود که اگر نمیتونم در مقطع خاصی از زندگیم رفیق و همدمی درخور پیدا کنم خیلی بهتره که با امید به آینده ای زیبا و با تمام توان برای رسیدن به خواسته هام به تنهایی تلاش کنم تا این که گرفتار اشخاص نادان بشم و ناامید دست از همه چیز بکشم اون چیزی که آدم ها رو زنده نگه میداره امیدِ و اگر روزی از دستش بدیم به بدترین نقطه ممکن از زندگی مون خواهیم رسید زندگیتون پر از امید

اولین اثری از استاین‌بک می‌خوندم. متن روان، داستان کوتاه ولی کافی. و راحت و جذاب برای خوانش. و به خاطر پایانش، تاثیرگذاریش دو برابر شد. فضاسازی عالی. داستانی از تنهایی‌ها، رویاها و تلاش‌هایی برای رسیدن بهشون.

داستان در مورد دو تا رفیق و همراه با شخصیتهای متفاوت هست ک بخاطر اتفاقهایی ک توسط یکی از اونها رقم میخوره، دنبال کار از این طرف به اون طرف، در حالِ حرکت هستن و به امیدِ این فکر ک با کار کردن و پس انداز، میتونن در آینده واسه خودشون تکه زمینی فراهم کنن و با هم اونجا رو آباد کنن و واسه خودشون زندگی مستقلی تشکیل بدن و دیگه بنده و اجیر کسی نباشن و به استقلال برسن، ولی در طول داستان اتفاقهایی میفته ک... بقیه ش رو نمیگم چون ممکنه این داستان کوتاه و جذاب رو برای شما رو کنه و دیگه تمایلی به خوندنش نداشته باشید. من ک از داستان خوشم اومد و به شما عزیزان هم توصیه میکنم بخونیدش😊 البته اگه خواستین کتاب رو مطالعه کنید، مقدمه مترجم رو نخونید چون خلاصه داستان رو نوشته و با خوندن این قسمت، مطالعه بقیه کتاب رو بی مزه میکنه😕

بسیار عالی و تاثیر گذار

کتای خوبی بود ولی تهش کاش اینجوری تموم نمیشد ،دلم سوخت برای لنی

داستان جالبی بود ولی اخرش خلاف تصور بود میشد بهتر از این تمام بشه..درکل دوستش داشتم.

چقدر زیبا بود (:

این کتاب رو توی یک چالش کتابخوانی خوندم و بسیار تاثیر گذار اما نظر من ◀️از نظر داستان و مسیر آن: داستان درباره دو دوست که هردو کارگرند هردو دلی مهربان و هردو آرزوهایی برای زندگی دارند.داستان ذره ذره به جایی میرسه که لنی دچار مشکلاتی میشه و جورج باید تصمیم بگیره...تمام کتاب یک طرف..فصل آخر هم یک طرف..چقدر عالی..چقدر غم انگیز... ◀️از نظر جذابیت: بعضی جاهاش چقد شبیه زندگی ما ایرانیا بود...که هرچی میدوییم مقصدمون دورتر میشه....غصه خوردم..فقط غصه... ◀️از نظر ترجمه: عالی و روان..متشکر

به جرات می تونم بگم یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم و خوشحالم که از دستش ندادم مخصوصا با ترجمه عالی و روان که جای حرفی باقی نمی زاره. در مورد داستان صحبتی نمی کنم خودش به اندازه کافی جذاب هست. در مورد ترجمه چیزی که برای من جالب و لذت بخش بود استفاده از کلمات کمتر شنیده شده بود مثل فراپریدن ، فرولغزیدن ، ستوهاننده و ... که نشان از دانش بالای مترجم خوبش هست.

خیلی کتاب خوبی بود ترجمه مهدی افشار هم خوب بود و گنگی نداشت از همه مهمتر جذابیت و غیر پیش‌بینی بودن داستان بود که نویسنده یهو غافلگیرت میکرد ممخصوصا پایان داستان که فوقالعاده بود

من اصلا نمیخوام در مورد کتاب صحبت کنم. یک انتقاد شدید نسبت به مترجم این کتاب دارم. اول کتاب در قسمت سخن مترجم کتاب را کامل لو میدن. من اول شوکه شدم، بعد گفتم شاید دارم اشتباه میکنم کتاب رو میخونم شاید داستان اصلی چیز دیگه ای باشه. ولی بعد از تمام کردن کتاب دوباره سخن مترجم رو خوندم. و دقیقا همون جاهایی از کتاب که به قطع در ذهن آدم میمونه و مهمه و از همه مهمتر پایان کتاب رو ایشون همون اول لو دادن.

عالی حضور خودت رو توی تک تک لحظات این کتاب میتونی حس کنی و این قدرت نویسنده است

خیلی قشنگ بود وآخرش غم انگیز