نظرات کاربران درباره کتاب داستان راستان (جلد ۱)

شاید کسی گمان نمی برد که آن دوستی بریده شود و آن دو رفیق که همیشه ملازم یکدیگر بودند روزی از هم جدا شوند. مردم یکی از آنها را بیش از آن اندازه که به نام اصلی خودش بشناسند به نام دوست و رفیقش می شناختند. معمولاً وقتی که می خواستند از او یاد کنند، توجه به نام اصلی اش نداشتند و می گفتند: «رفیق. . . » ---- آری او به نام «رفیق امام صادق» معروف شده بود، ولی در آن روز که مثل همیشه با یکدیگر بودند و با هم داخل بازار کفشدوزها شدند آیا کسی گمان می کرد که پیش از آنکه آنها از بازار بیرون بیایند رشته ی دوستی شان برای همیشه بریده شود؟! ---- در آن روز او مانند همیشه همراه امام بود و با هم داخل بازار کفشدوزها شدند ---- غلام سیاه پوستش هم در آن روز با او بود و از پشت سرش حرکت می کرد. در وسط بازار ناگهان به پشت سر نگاه کرد، غلام را ندید. بعد از چند قدم دیگر دو مرتبه سر را به عقب برگرداند، باز هم غلام را ندید. سومین بار به پشت سر نگاه کرد، هنوز هم از غلام- که سرگرم تماشای اطراف شده و از ارباب خود دور افتاده بود- خبری نبود ---- برای مرتبه ی چهارم که سر خود را به عقب برگرداند غلام را دید، با خشم به وی گفت: «مادر فلان! کجا بودی؟ » ---- تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق به علامت تعجب دست خود را بلند کرد و محکم به پیشانی خویش زد و فرمود: «سبحان اللّه! به مادرش دشنام می دهی؟ ! به مادرش نسبت کار ناروا می دهی؟ ! من خیال می کردم تو مردی باتقوا و پرهیزگاری. معلومم شد در تو ورع و تقوایی وجود ندارد. » - یابن رسول اللّه! این غلام اصلا سندی است و مادرش هم از اهل سند است. خودت می دانی که آنها مسلمان نیستند. مادر این غلام یک زن مسلمان نبوده که من به او تهمت ناروا زده باشم. - مادرش کافر بوده که بوده. هر قومی سنتی و قانونی در امر ازدواج دارند. وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار کنند عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمی شوند. امام بعد از این بیان به او فرمود: «دیگر از من دور شو. » ---- بعد از آن، دیگر کسی ندید که امام صادق با او راه برود، تا مرگ بین آنها جدایی کامل انداخت

استاد مطهری و داستان راستانش نیاز به تعریف ندارند، همه ی ما از کودکی باهاش آشنا هستیم بعضی داستانهاش رو پای منبر شنیدیم بعضی ها رو از زبان معلمان و برخی هاش رو از تلویزیون... اما چه خوبه که یک بار دیگه با قصد درس گرفتن ازش بخونیم. جالب هست که استاد فقط به نقل از کتابهای روایی بسنده نکردند و داستان هایی حتی از زندگی مشاهیر غربی روایت کردند. همه ی داستان ها با زبانی ساده نوشته شدند و به راحتی قابل فهمند اما در عین حال به گونه ای هستند که هر کس به اندازه ی فهم خودش درسی از اون میگیره لذا هزاران درس از اونها میشه گرفت. داستان ها هر کدام بیانگر مطلبی و درسی بودند که به اندازه ی فهم اندکم یاد گرفتم، در ادامه به بعضی اشاره میشه. ۱.کارهای شخصی خود را به هیچ بهانه ای حتی عبادت به کسی نسپارید. ۲.منع استفاده از نعمتهای حلال اشتباه است. ۳.علمی که طوطی وار باشد و با نوشتن بخواهی به یاد سپاری علم نیست علم واقعی آن است که با تفکر و عجین شدن با جان و دل همراه باشد. ۴.کار برای کسب روزی عبادت است. ۵. گناه را کوچک نشمار ولو به اندازه ی ذره ای باشد. ۶. در راه موفقیت از شکست نهراس. ۷.تمرین، راز موفقیت در عمل است. ۸.انسان ایمنی از مرگ ندارد و هیچ چیز با خود به آن دنیا نخواهد برد. ۹.مواظب غروری که به دنبال مقام و ثروت می آید باشیم. ۱۰. انفاق اول باید از خانواده و بستگان شروع شود.

داستان هایی اموزنده کاری ندارم معتقد هستین یا نه حتما بخونین

کتابی که خیلی زیباست .حداقل درسی که ازش گرفتم اینه و دارم ازش استفاده میکنم ))کسی که خودش عبادت کنه و کارهای شخصیش کسی انجام بده ملعونه

کلاس دوم دبستان جلد ۲ رو خوندم، کلاس سوم دبستان جلد ۱!!😁 مامانم یه مجموعه کامل از کتاب های شهید مطهری داشت، ولی نمی دونم چرا فقط جلد ۲ داستان راستان رو خریده بود! جلد یک رو سال بعدش خودم تو نمایشگاه کتاب خریدم تقریبا همه داستان هاشو حفظم ساده، زیبا، تاثیرگذار..

نیاز به تعریف نداره ولی در یک جمله: لذیذ بود

عالی عالی عالی

غیر از اینکه خودم با هر بار خوندنش مشعوف میشوم برای بچه ها که دوست دارم با معارف اسلامی اشنا شوند ،قصه های خوب و پر جاذبه و ارزشمندی هست.

از قضا به دامنه کوهی رسید،متوجه شد که از بلندیی قطره قطره آب روی صخره ای می چکد و در اثر ریزش مداوم،صخره را سوراخ کرده است.لحظه ای اندیشید و فکری مانند برق از مغزش عبور کرد،با خود گفت:دل من هر اندازه غیر مستعد باشد از این سنگ سخت تر نیست.ممکن نیست مداومت و پشتکار بی اثر بماند.🌟

سرشار از درس زندگی؛ نتیجه ی سال ها پژوهش استاد مطهری و دقت او در انتخاب داستان ها... و ترجمه ی خوب ایشان

دیوانه نه آشفته یا بی ..بگو آنچه در پستوی دلت خوابیده است.بیدار کن فریاد نه،صدایش بزن.گوش می کنم آنچه یا آنکه را که دلت را با خود برده است ودیوانه کرده است و در هر پیمانه جرعه جرعه نوشیده است و ته مانده اش را سر کشیده است را گوش می کنم.بگو آن که تنهاییت را معنا کرده است و نورش را شمع برده است را بگو گوش می کنم❤

خیلی مفید💚

خود شهید رحمت الله در مقدمه می فرماید:( این داستانها علاوه بر آنکه می تواند راهنمای اخلاقی و اجتماعی سودمندی باشد،معرف روح تعلیمات اسلامی نیز هست و خواننده از این رهگذر به حقیقت و روح تعلیمات اسلامی آشنا می شود و می تواند خود را، یا محیط و جامعه ی خود را با این مقیاسها اندازه بگیرد و ببیند در جامعه ای که او در آن زندگی می کند و همه ی طبقات خود را مسلمان می دانند و احیانا بعضی از آن طبقات سنگ اسلام را به سینه می زنند،چه اندازه از معنی و حقیقت اسلام معلوم و مجری است.) _این کتاب تقریبا یک دور اسلام شناسی مختصر و مفید .امتحانش کنید حتما.

مناسب نوجوانان ...توصیه میکنند داستان ها را بخوانند و لذت ببرند

شب ها برای بچه میخونم هم با اخلاق و معارف اسلامی آشنا میشن و هم با ادبیات غنی

کتاب ساده و جذاب بود خیلی لذت بردم.

از این کتاب خیلی خوشم اومد واقعا خیلی عالی 🙏🙏💞💞✨✨

هر دو جلد رو دوس داشتم لفظ قلم: عنفوان کودکی مطالعه کردم معمولی: بچه سن که بودم خوندمش خودم: هنوز سیبیلم سبز نشده بود، دیدم و خوندم و باهاش حال کردم

این کتاب برنده جایزه یونسکو در سال ١٣٤٤ هجری شمسی شده است.

بینظیره ❤ پیشنهاد میکنم مطالعه کنید