دومین کتابی که از شرلی جکسون خوندم . قبلی یه مجموعه داستان کوتاه بود که نسبت به این کتاب تو جایگاه پایین تری قرار میگیره. با اینکه همه چیز سر جاش قرار داره اما کتاب چندان ویژگی خاصی نداره که بخواد معیاری برای معرفیش باشه ، نه نثر خاصی ، نه روایت نو آورانه ای ، نه پیچش خاصی تو پیرنگ قصه . هر چند اندک تعلیقی تو روند قصه است که تا پایان کار به خوبی حفظ میشه . چیزی که باعث علاقه ی من به این کتاب شد در واقع شخصیت هاشن . اندک و خاص . عمو جولیان و دو برادرزاده اش یعنی مری کاترین و کانستنس و یه دهکده که به شدت از این دو خواهر میترسن و در عین حال مصرانه ازارشون میدن. به نحوی که هر بار خروج مری از خونه برای خرید مایحتاج با یک دلشوره و دلواپسی همراهه. کتاب جالبی بود در کل و موقع خوندنش مدام این جمله توی سرم چرخ میخورد :هیولایی با من است ... یقینا چیزی که ازش همیشه یادم خواهد موند، بخش پایانیشه ... زمزمه های دو خواهر پشت دیوارهای پوشیده از برگ مو... ما چقدر خوشبختیم ...

"آرزو کردم که ای کاش آنها مرده باشند دوست داشتم یک روز صبح وارد خواروبارفروشی شوم و ببینم همه شان روی زمین دراز کشیده‌اند و با درد و رنج گریه می‌کنند و دارن میمیرند؛ فکر کردم آنوقت میرفتم توی خواروبارفروشی و از روی جنازه هایشان رد می شدم و بعد هر چیزی که دلم میخواست رو از توی قفس ها بر می داشتم و میرفتم خونه، وقتی چنین رفتاری به ذهنم خطور کرد اصلاً متاسف نشدم فقط آرزو کردم که این افکار به حقیقت بپیوندند" . این بخشی از کتاب فوق‌العاده "ما همیشه در قصر زندگی کرده‌ایم" بود نوشته شرلی جکسون کتابی که همونقدر که جذاب و عجیبه، همونقدر نوشتن راجع‌بهش سخته و پسندیدنش سلیقه‌ای. . کتاب داستان دو خواهر به اسم مری‌کت و کانستنس بلک‌وود رو تعریف میکنه که با عموشون جولیان توی خونه پدریشون زندگی می کنن، چهار عضو دیگه خونه به طرز عجیبی در گذشته کشته شدن و کانستنس از اتهام قتل اون‌ها تبرعه شده اما تمام اهالی دهکده ازشون متنفرن، اما یک اتفاق عجیب در راهه، قراره یک نفر بیاد خونشون و زندگیشون رو زیر و رو کنه، چیزی که مری‌کت اصلا دلش نمیخواد اتفاق بیفته. . اولین نکته که کتاب باش شروع میشه و تموم میشه و در تمام مدت جلوی چشم خواننده است و خیلی از وقت ها بار داستان و اتفاقات رو به دوش می‌کشه شخصیت‌پردازی بی‌نقص مری‌کته به قدری شخصیت مری‌کت پخته، کامل و عجیبه که این کتاب بعد از تقریباً ۷۰ سال شخصیتی رو ارائه می کنه که هنوزهم جذابه و مثلش‌ رو ندیدین. . فضای کتاب به شدت تاریک و سرده دقیقا مثل عمارتی که مری‌کت و خواهرش توش زندگی می کنن و دلیل اصلیش هم اینه که داستان از زبان مری‌کت روایت میشه، کسی که عملا تنها نقطه امن جهان رو بغل خواهرش میدونه و باهرگونه تغییر و بیرون رفتنی مخالفه و البته به لطف فضاسازی قوی روستا، خواننده از همون فصل اول به راحتی میتونه متوجه شه که چرا، روستایی ها دقیقا مثل داستان های قبلی شرلی جکسون ترسناک و پرخاشگر به تصویر کشیده شدند، کسایی که چشم دیدن این خانواده رو ندارن و به لطف قدرت نویسنده همه چیز به‌شدت باور پذیر و همزمان سورئاله، گاهی حس میکنید درحال خوندن داستانی توی یک دنیای فانتزی هستید که همه‌چیز و همه کس برای نابودی این دو خواهر دست به دست هم دادن،یا شاید هم این چیزیه که مری‌کت فکر میکنه! . من ترجمه نشر تندیس رو خوندم و راضی نبودم امیدوارم مال چشمه بهتر باشه

کتاب معمولیی بود فوق العاده نبود و شاید یکم قلمش برای من روون نبود ولی ولی چقدر ما آدم ها میتونیم بد و مخوف باشیم و اگه هیچکس جلودارمون نباشه به دیگران ستم کنیم و زجرکششون کنیم . تو دو ساعت یه نفس کتاب رو خوندم . مری کت،مری کت ، یه فنجون چای میخوای؟

خیلی قشنگ و دوست داشتنی بود. از اون کتابا که دوست داری یه سره بخونی. خوشم اومد.

بسیار دقیق محیط خونه رو توصیف کرده بود ،واقعا جذاب بود شخصیت هاش خیلی خوب شخصیت پردازی شده بودن ، دوسش داشتم جدا

کتاب داستان زندگی عجیب و در عین حال دردناک دوتا خواهر ه تو خونه ی پدری یا در واقع اونچیزی که باقیمونده! ترجمه ی کتاب روونه،داستان در عین محدود بودن شخصیت ها و ادم ها و فضای پیرامونشون ،کشش خوبی داره بنظرم تا مدتی بعد از تموم شدن داستان شگفتی،دلسوزی، نگرانی،افسوس،خشم ،نفرت و کلی احساسات متناقض دیگه دست از سر ادم برنمیداره...

می‌دونم که کتاب فوق العاده ای رو به لحاظ توصیف شخصیت‌ها ، مکان و زمان خوندم. اما اینکه کتابی رو بخونم و تهش هیچی گیرم نیاد ، حسی نیست که دوستش داده باشم ، من خیلی با این سبک کتابها حال نمیکنم بی تعارف

۱۰۷. این کتاب یک جور جدیدی ترسناکه که هیچ ربطی به داستانهای روح و پری نداره. یک افسانه غم‌انگیز عامیانه یا یک رویای دلخراش کودکی. خانواده ثروتمند "بلک‌وود" که شهرت خوبی در شهر ندارن در عمارت خودشون به دور از بقیه زندگی میکنن. ۶ سال پیش نیمی از خانواده با آرسنیک مسموم شدن و فقط ۳ نفر باقی موندن. یک عمو و دو خواهر. راوی کتاب "مریکات بلک‌وود" یک طردشدست، ک شخصیتی نیست که به راحتی فراموش بشه. ساکنان خانه با خیال راحت در گوشه امن خودشون زندگی میکنن و مدام با ترس از پذیرفته نشدن دست و پنجه نرم میکنن. اونها عشق قدیمی رو بازسازی میکنن.

نمی دونم نثر کتاب اصلی این قدر بده یا ترجمه اش به هرحال من که اصلا ازش خوشم نیومد این دوتا ستاره رو هم نشر محترم دادم که اجازه داد این کتاب در طاقچه بی نهایت منتشر بشه

مطمئن نیستم داستان برای اکثریت جالب باشه ،کتاب فضای خاصی داره بعضی از مواقع فکر میکردم کتاب تخیلیه ، داستان از زبان یک دختر بیان میشه که تنها نقطه امن رو کنار خواهرش میبینه خواهری که ازش محافظت کرده ،محافظتی که تاوانش انزوا و نابودی زندگی عادی خودش بوده البته کتابی نیست که تهش چیز خاصی ازش یاد گرفته بشه.