نظرات کاربران درباره کتاب تولستوی و مبل بنفش

اوایل کتاب خیلی انگیزه ی کتاب خواندن به فرد میده ولی رفته رفته به شدت حوصله سر بر میشه. بعضی فصلها هیچ سر و تهی ندارن. اما هدیه خوبی به کسانی هست که زیاد اهل کتابخوانی نیستن. شاید از لابلای فصلها یک کتاب رو پیدا کنند و برن سراغش.

این کتاب شاید کتابی نباشه که یک سره بخونی و نتونی زمین بذاریش، شاید داستانش خیلی اوج و فرودی نداشته باشه که از شدت هیجان میخکوبت کنه و خب این از اعجاب این کتابه که با این وجود تو رو با خودش همراه می‌کنه و تا سطر آخر کتاب می‌کشونه این کتاب مثل یه خوراکی فانتزی خیلی خوشمزه نیست که بخوای هر چه زودتر بخوری و تمومش کنی بیشتر مثل یه روتین تکراری ولی دوست داشتنیه مثل یه قهوه شاید هم یه چایی عصرگاهی که بشینی روی مبلی که شاید بنفش هم نباشه و جرعه جرعه ازش لذت ببری ولی در کل خوندنش کمی صبر و حوصله می‌طلبه و احتمالا کسانی که کتاب‌های زیادی خوندن ارتباط بهتری باهاش برقرار کنن

راستش اصلا دوست نداشتم یک سوگ نامه احمقانه که بیش از اندازه بزرگش کرده بودن ..

داستان بسیار یکنواخت و حوصله سر بر طی میشه و خسته کننده است

من نسخه ی فیزیکی این کتاب رو(از همین نشر)دارم اولاش بد نبود ولی بعد دیگه ۲ فصل تکراری شده بود بعضی جاها کلاً نویسنده معلوم نیست در مورد چی صحبت میکنه یه خط با یه خط دیگه کلاً یه موضوع دیگه ایه. به نظرم ارزش خوندن نداره (الان یه عده میخوان بگن نه تو باید کتابخوان قهاری باشی تا بفهمی تو هنوز نوبی) ولی نه واقعاً کتاب چیز جالبی نداره منم تمام تلاشم رو کردم از این کتاب خوشم بیاد. خلاصه ی کتاب همینه "فلانی یه مدت دوست پسرم بود بعد جدا شدیم" "آن ماری فلان کرد.آن ماری فرشته بود." تنها چیزی که شاید جالب بود همون نتیجه گیری های آخر فصله

من به معرفی دکتر شکوری نسخه چاپیش رو خریدم، حقیقتا به سختی تونستم تمومش کنم و برعکس موضوعش که خیلی جذاب بنظر میاد، بنظرم خیلی جالب نبود. خیلی توصیفات اضافی تو قسمت‌های مختلفی از کتاب بود، تنها قسمتهایی که نویسنده کتاب‌هایی که میخوند و نقل قول میکرد، و برداشتی که نهایتا بهشون میرسید نسبتا جالب توجه بودند.

🌙 برای من خسته کننده بود و نصفه رهاش کردم. ولی کتاب قشنگیه برای کسایی که خوندن زندگی نامه و خاطرات نگاری روزمره ی یکی رو می پسندن.

کتاب اموزنده و مفیدی برای من بود نکات جالبی داشت

بهترین کتابی که میتونستم برای برگشت به کتابخوانی انتخاب کنم. اولین کتاب تابستان ۴۰۲

اول اینکه این کتاب در حدی که ازش تعریف و تمجید شده نیست چونکه خط داستانی جذابی نداره و درواقع یک زندگینامه ایه که اتفاقات کاملا نرمال رو شرح داده و میشه گفت برای کسایی که انتظار اتفاقات خاص رو دارند، این کتاب میتونه کسل کننده باشه طوریکه کتابو نصفه خونده رها کنن اما از طرفی هم برای اشخاص کتابخون میتونه خوشایند باشه وقتی نویسنده شیوه کتاب خوندن و یه سری کتابا رو معرفی میکنه البته که ترجمه خوب و متن روان هم برای ادامه دادن به خوندن این کتاب تاثیرگذاره

دوسال پیش یک سوم این کتاب رو بزور خوندم و رهاش کردم. خیلی اتفاقی دیشب مجدد گفتم بهش نگاهی بندازم و‌ واقعا شگفت زده شدم که چقدر این کتاب فوق العادست،،در صورتی که اگر دوسال پیش هر چه میخوندم نه ازش چیزی میفهمیدم و نه لذت میبردم و فهمیدم اگر الان یه کتاب میخونم و خوشم نمیاد و رهاش میکنم و مبرم سراغ کتاب بعدی بعدها برگردم و به اون کتاب نگاهی بندازم چون با سطح اگاهی بالاتری برگشتم به کتاب قطعا درک بیشتری از کتاب خواهم داشت خیلی خوشحالم از اینکه بهش رجوع کردم ،، پر از حس خوبه این کتاب از دیشب نصف بیشترش خوندم و کیف کردم از نظر من بهار وتابستون بهترین فصل هست برای مطالعه کتاب،،از خوندن کتاب توی اتاقی که کولر یا پنکه روشنه بینهایت لذت میبرم و کتابخوندنم تواین دوفصل به اوج خودش میرسه کسی مثل من هست ایا؟؟

در برخی جمله‌ها ترجمه نامفهوم بود. کتاب برای من جذابیت چندانی نداشت ولی ایده‌ش و کاری که خانم نینا سنکویچ برای گذر از سوگ خواهرش انجام داده بود، جالب بود.

توصیف غم نویسنده و تصور درد و رنج مشترکی به نام مرگ عزیز که دیر یا زود همه ما انسانها اون رو تجربه میکنیم من رو به گریه می انداخت و بعضی قسمت ها واقعا همزاد پنداری کردم ، اگر به دنیای کتابها علاقه داشته باشید زیبایی این کتاب براتون چند برابر میشه مخصوصا با جستارهای ذکر شده که از کتابهای موردعلاقه اش در سال هر روز کتاب شاهد چگونگی شفای روح نینا هستیم این که هر کتاب چطور نور زندگی اون میشه ! این کتاب رو با شتاب و لذت خوندم و متوجه گذر زمان نبودم و به شدت پیشنهاد میکنم . عاشق شخصیت نویسنده کتاب شدم ، بکار بردن واژه کتاب درمانی توسط نویسنده و طرح این شیوه برای من مملو از آگاهی و حال خوب بود .

کتاب در مورد خانمی به اسم نینا هست که برای رو به رو شدن با درد از دست دادن خواهرش به مطالعه بیشتر و کتاب خوندن پناه میاره. در طول داستان با مرور فصل های مختلف که اول هر فصل نینا یک‌جمله رو انتخاب کرده و اول فصل قرار داره سعی داره به ما بفهمونه که اون فصل داره در چه موردی توضیح میده و درسی که قراره بهمون بده چیه. در متن کتاب های زیادی معرفی میشن که نینا در طول یک سال مطالعه کرده که خب این ایده جالبیه و کتاب های زیادی رو به ما معرفی میکنه که ممکنه حتی به خوندن بعضیاش ترغیب بشیم. در کل کتاب جالبی برای مطالعه بود.

تلاش برای فرار نکردن از اتفاقات و قبول آنها

این خانم نویسنده روزی یه کتاب می‌خوند، من نتونستم یه دونه کتاب خودشو تموم کنم حتی! بیشتر شبیه اطلاعات گرفتن درباره انواع کتاب‌های مختلفه، انگار نویسنده بگه من خیلی خفن و کتابخونم!. مناسب کسی که دچار سوگ از دست دادن شده هم اونقدر نیست. البته بگم که متن روانه و داستانش تا حدودی کشش ایجاد می‌کنه اما طبق تعاریف انتظار دیگه‌ای داشتم.

مدتی طول کشید تا بخوانم و تمامش کنم . از این نظر برایم سخت بود که کتابها و یا نویسنده ها را نمی شناختم و باعث می‌شد نتوانم با نویسنده در مورد دلیلش از لذت بردن همذات پنداری کنم . اما از روزی که تصمیم گرفتم به جبران غم درونم روزی یک کتاب بخوانم ناگهان شور خواندن این کتاب و لذت بردنش در من فوران کرد و وقتی به انتها رسید متوجه شدم من هم با نویسنده در گذشتن از غم ، هم مسیر بودم .

بشدت پیشنهاد میکنم این کتابو بخونید♥️ چون کلی درس زندگی از این کتاب میگیرید من خیلی کتابشو دوست داشتم حقیقتا و خیلی حس خوبی میداد انگار که ی کتاب نمیخونی بلکه داری درباره روزمرگی های یک نفر میخونی دقیقا مثل چنل و پیجای روزمرگی که درباره روزمرگی دیگران میخونیم و خوبیه دیگش اینکه داستان واقعی و از زبون خود شخص بوده و خیلی صمیمانه نوشته شده/ترجمه شده ، واقعا لذت بردم و خوبیه دیگشم اینکه تو هر فصل تو یک درس یادمیگیری که تو زندگیت ازش میتونی کلی بهره ببری و در آخر به این واقعیت پی میبری که کتابها بهترین دوستان ما هستند♥️ کلی کتاب نام برده هم نام برده و کلی درباره چیزایی که از کتابا یادگرفته هم گفته♥️♥️نسخه چاپیش رو حتما میخرم

شرح سوگی که نویسنده تجربه کرده است، احساس گناه از زنده ماندن خود و مشلهده مرگ یک عزیز، پناه بردن به کتابخوانی برای پذیرش این اتفاق، نویسنده در طول کتاب خاطراتی از زندگی اش را به همراه بریده هایی از کتابهای مختلف بیان میکند که نه خاطرات مجذوب کننده است و نه معرفی کتابها درست و مفید است ، در کل کتاب خسته کننده‌ایست که برشی از زندگی یک شخص هست که حرف خاضی برای گفتن ندارد جز اینکه خاطرات گذشته میبایست حفظ شود

مسئله ی ازار دهنده تو این کتاب این بود که تعداد بسیار زیادی کتاب معرفی شده تو این کتاب که از هر کتاب یه خلاصه چند خطی نویسنده توضیح داده، خواننده گیج میشه این جوری انگار داره خلاصه صد کتاب رو در یک کتاب می خونه، که این اصلا جالب نیس و به داستان یک سیر اصولی نداده و انگار از اساس داستانی وجود نداره و این کتاب فقط کتابیه که معرفی کتاب و تبلیغ کتاب خوندنه، و این باعث میشه که این داستان هیچ گونه جذابیتی برای ادامه دادن توسط خواننده نداشته باشه، و من به شخصه با کتاب خوندن بدو بدو و عجله ای مخالفم که مثلا روزی یک کتاب، کتاب رو باید با ارامش و سلولی خوند و درک کرد و فهمید ، مسابقه کتاب خوانی نیس که، نویسنده هم سعی در تبلیغ کتاب خوانی داشتن ، ولی ای کاش سعی می کردن فهم و درک کتاب خوندن رو تبلیغ کنن نه تعداد عدد بالای کتاب خوندن رو، من در کل زیاد با این کتاب ارتباط نگرفتم، و در کل توصیه اش هم نمی کنم به کسی.